متفكر شهر

او را «پدر شهرسازي مدرن ايران» خوانده‌اند. كاري با درستي و غلطي اين تعبير ندارم. اين را هم كه براي هر چيزي پدر و مادري فرض كنيم، چندان پسنديده نمي‌دانم. اما فكر مي‌كنم دكتر محسن حبيبي، بيش و پيش از هر چيزي متفكر شهر بود، انديشمندي كه به شهر و به ويژه شهر ايراني مي‌انديشيد. استاد و متخصص شهرسازي كم نيست، اما در ميان ايشان، نادر است كسي كه با نگاهي جامع به شهر ايراني بينديشد و بكوشد با درنظر داشتن مختصات تاريخي و جغرافيايي و اقتصادي و فرهنگي ايران، درباره شهر نظريه‌پردازي كند و در كنار توصيف دقيق و عميق، تبييني مفهومي و نظري از آن ارايه كند. دكتر حبيبي از اين حيث يكه و يگانه بود و در ميان شهرسازان ايراني، كم‌نظير بود. 
همه جا راجع به او اين چند خط را نوشته‌اند: ‌زاده شهر كرمانشاه بود، در سال 1344 از اين شهر ديپلم گرفت و براي ادامه تحصيل به دانشكده هنرهاي زيباي دانشگاه تهران آمد و در دو رشته معماري و شهرسازي كارشناسي ارشد گرفت. سپس به فرانسه رفت و در سال 1360 در دانشگاه پاريس از پايان‌نامه خود با عنوان «تركيب شهري از شهر سنتي به شهر نوين» دفاع كرد. او سال‌ها استاد شهرسازي دانشكده هنر‌هاي زيباي دانشگاه تهران بود و در سال ۱۳۸۱ از وي به عنوان استاد نمونه دانشگاه تهران تجليل شد.
انديشه‌هاي دكتر حبيبي راجع به شهر اما در ده‌ها كتاب و مقاله او نگاشته شده است. او نه سنت‌گرا بود و نه با نگاهي شرق‌شناسانه به مقوله شهر مي‌نگريست. تاريخ شهر در ايران را خوب مي‌دانست و يكسره مدهوش نگاه‌هاي جديد نبود. مي‌كوشيد شهر را در اينجا و اكنون توصيف كند، اما آگاه بود كه اين شهر، تاريخي دارد و براي شناخت عميق آن بايد باستان پژوهي و تبارشناسي كرد و لايه‌هاي فرهنگي و سياسي و فكري انباشته در طول سده‌ها را يك به يك مورد بازنگري قرار داد. كتاب مشهور «از شار به شهر» نوشته دكتر حبيبي يكي از جامع‌ترين و مفصل‌ترين پژوهش‌ها در زبان فارسي پيرامون شهر ايراني است كه در آن فرآيند شهرگرايي، شهرنشيني و شهرسازي ايران را در سه دوره تاريخي قبل از اسلام، دوره اسلامي و دوره معاصر مورد بررسي قرار داده است. او نگاهي انديشمندانه به شهر داشت. اين چند سطر، به خوبي گوياي نگرش عميق او به شهر است: «نتيجه غايي تبلور فرهنگ و طبيعت در محيط انسان ساخت و رفتارهاي جامعه، شكل‌گيري شهر و فضاهاي شهري است و به همين سبب، شهر موجوديتي انسان‌شناسانه مي‌يابد و تجربه آن نيز تجربه‌اي انسان‌شناسانه است. تجربه‌اي آكنده از آميختگي ذهن آدمي با محيط پيرامونش، تجربه‌اي حاكي از تركيب سه‌گانه فضا، زمان و حافظه فردي يا جمعي. تجربه‌اي كه منجر به شناختي از شهر مي‌شود كه بيش از آنكه حاصل تفكري آگاهانه باشد، به صورت ناخودآگاه به دست مي‌آيد. تجربه شهر حاصل ادراكات فردي و جمعي شهرونداني است كه فضا، زمان و مكان را با همه حواس پنجگانه خود درمي‌يابند و 
به ياد مي‌سپارند.»