روزنامه اعتماد
1402/07/06
انشاي پوچِ كوچ!
هجده سال پس از سالمرگ شاعر بلند بالايي كه در جهاني ديگر به دنبال پرنده كوچك خوشبختي دويد، ميتوان گل سوري را در لابهلاي شعرهايش جستوجو كرد و زيباتر از شكل قديم جهان در فلق به ملاقاتش رفت. شاعر دشتستان حالا ديگر نيست تا آواز خاك را براي گندم و گيلاس واگويه كند و بر انتهاي آغاز از تلخ بودن سيب سخن بگويد. همو كه تا وقتي نفس از گرمگاه سينهاش بيرون آمد با كشف و شهود در طبيعت جنوبي و وحشي خويش به نوعي خشونت غريزي در شعرهايش دست يازيد، اما آنچه خشونت شعري او را از عنصر خشونت آشفته و غيرمنسجم برخي شاعران قبل و بعد از خودش متمايز كرد به جز حضور «جنوب»، لحن حماسي آن سطرهاي ماندگار و خيس خورده است.راهبر حلقه ادبي موج ناب همواره با شعرهايش بر تارك صفحات مجلات نشست و در قامت شاعر، مترجم و روزنامهنگار از برهوت پيش روي جهان غدار پرده برداشت و چشمهايش را در زلالترين چشمهها شست آنگاه كه اينگونه بر زبان آورد: نه شهرهاي ويران، نه باغهاي سبز/دنياي پيش رويمان برهوتي ست/تا آنسوي نهايت، تا ... هيچ/ديگر در ما شور گلايه هم نيست/شور گلايه از بد، دشنام با بدي/ديگر در ما شور مردن هم نيست/رود شقاوت ما جاريست تا چشمه سارِ خشك شكايت، تا هيچ.
براي منوچهر آتشي كه از راهكورههاي شعر گذشت و سوار بر اسب كرند مجنون تا پشت هيچستان رفت زمين زني بود كه كام يافته از بستر طراوت برميخاست و اهتزاز مييافت در هياهوي باد گردش خويش... آقاي شاعر لابد ميدانست كه در اين محنتآباد جاده جايي است براي رفتن و رفتن و تكرار واژههاي سكرآور و شايد به همين دليل ساده معتقد بود جاده گردبادي است كه هر مسافري را دير يا زود خواهد برد و حالا هجده سال پس از خزان منوچهر آتشي دوستدارانش در بوشهر گردهم ميآيند تا بار ديگر يقين حاصل كنند در اين پاييز غريبكش، خشخش برگهاي زرد صداي جدايي و فراغ ميدهند و شكوفههاي گيلاس به وقت برگريزان بذر اضطراب را در شورهزار قلبها ميافشانند.
ديگر چه ميماند جز اينكه پايان انشاي پوچِ كوچ او بيهيچ موخرهاي به وداع انجاميد و گريزي از بازوي زيباي مرگ پيدا نكرد. انگار شاعر مرگانديش به همه اين رازها پي برده بود كه در شبهاي شرجي بندر، پشت به كرجيبانان اينگونه لب تر كرد: آنانكه مرگ را خوابي دراز و بيرويا انگاشتند/آنان با مرگ بر غنيمت هستي بيعت كردند...
و شعر زندگي آقاي لبخند ناگهان تمام شد در صبحي كه ملافههاي سفيد بيمارستان در لباس پاييز سراغش را گرفتند و چشمانش به واژههاي شورانگيز ديگر مجوز ندادند. به همين سادگي.
سایر اخبار این روزنامه
دستاوردهاي برگشتناپذير
نشانههای فرسودگی در اقتصاد ایران
سردار حاجيزاده: به دنبال منظومه ماهوارهاي هستيم
زمين چمن تبديل به زمين خاكي شده است!
از شار تا شهر
دستاوردهاي برگشتناپذير
كريستين رونالدو و جامعهشناسي استقبال
قفقاز و تحولات آن از زاويه ديگر
سيل مرگبار در ليبي، ويرانگری طبيعت و هشداري براي ما
نقد كيفر مقرره در لايحه عفاف و حجاب
رونالدو و جامعهشناسي استقبال
قفقاز و تحولات آن از زاويه ديگر
سيل ليبي ويرانگری طبيعت و هشداري براي ما
نقد كيفر مقرره در لايحه عفاف و حجاب
پدران محافظهكار پسران راديكال
گنج قارون
متفكر شهر
در هزارتوي نقاب و فريب
هوش مصنوعي فناوري نظامي را تغيير داده است؟
بار ديگر نويسندهاي كه دوست ميداشتم
آيا ماركس به فرآيند گردش و نقش پول بيتوجه بود
بيشترش ميره تو انبار
انشاي پوچِ كوچ!