روزنامه اعتماد
1402/09/11
پايان عصركيسينجر
احسان لطيفيهنري كيسينجر، دانشمند علوم سياسي امريكايي، مشاور امور امنيت ملي و وزير امور خارجه ايالات متحده در دولتهاي ريچارد نيكسون و جرالد فورد بود. او بر شكلدادن به سياست خارجي ايالات متحده از سالهاي ۱۹۶۹ تا ۱۹۷۶ تاثير عمدهاي داشت. در سال ۱۹۷۳، كيسينجر بهطور مشترك با لو دوك تو از ويتنام شمالي و به دليل تلاششان براي مذاكرات حلوفصل صلحآميز جنگ ويتنام، جايزه صلح نوبل را دريافت كرد.
درباره استراتژيست برجسته امريكا
كيسينجر از سال ۱۹۵۵ تا ۱۹۶۸ به عنوان مشاور امور امنيتي در آژانسهاي مختلف ايالات متحده در دولتهاي دوايت آيزنهاور، جان اف كندي و ليندون جانسون خدمت كرد. كتاب «تسليحات هستهاي و سياست خارجي»، كيسينجر را در قامت مرجع سياست استراتژيك ايالات متحده مشهور كرد. او با سياست خارجي موسوم به«تقابل بزرگ هستهاي» جان فاستر دالس، وزير امور خارجه وقت ايالات متحده در برابر حمله شوروي مخالف بود. در عوض، از سياست «پاسخ انعطافپذير» كه تركيبي از توسل به تسليحات هستهاي تاكتيكي و نيروهاي متعارف و همچنين توسعه فناوري تسليحاتي مطابق با الزامات استراتژيك بود، حمايت ميكرد. در كتاب تسليحات هستهاي و سياست خارجي و همچنين كتاب «ضرورت انتخاب»، كيسينجر تعريف خود را از پاسخ منعطف به تواناييهاي نظامي متعارف محدود ساخت. او با هشدار در مورد «شكاف توانايي موشكي» بين اتحاد جماهير شوروي و ايالات متحده، تاثير قابل توجهي بر فعاليتهاي دولت كندي داشت.
شهرت كيسينجر به عنوان يك دانشمند علوم سياسي منجر به اين شد كه به عنوان مشاور نلسون راكفلر، فرماندار نيويورك و نامزد جمهوريخواه انتخابات رياستجمهوري امريكا منصوب شود. در دسامبر ۱۹۶۸، كيسينجر توسط ريچارد نيكسون، رييسجمهور وقت ايالات متحده به عنوان دستيار در امور امنيت ملي منصوب شد. در سالهاي ۱۹۶۹ تا ۱۹۷۵، او رياست شوراي امنيت ملي را بر عهده گرفت و از سپتامبر ۱۹۷۳ تا ژانويه ۱۹۷۷ به عنوان وزير امور خارجه خدمت كرد.
نزديكي به چين، تنشزدايي با شوروي و صلح ويتنام
خيلي زود كيسينجر را به عنوان شخصيت با نفوذ در دولت نيكسون نشان داد. دستاوردهاي اصلياش در مسائلي مرتبط با چين، اتحاد جماهير شوروي، ويتنام و خاورميانه بود. كيسينجر سياست روابط گرمتر ايالات متحده با اتحاد جماهير شوروي را توسعه داد كه به «گفتوگوهاي محدودسازي تسليحات استراتژيك» (SALT) در سال ۱۹۶۹ و توافق با شوروي كمك كرد. او مبدع سياست طرفداري از پاكستان در طول جنگ اين كشور با هند بود. كيسينجر همچنين باني ايجاد روابط نزديك بين ايالات متحده و جمهوري خلق چين در ۱۹۷۲ بود كه اولين تماس رسمي ايالات متحده با اين كشور از زمان به قدرت رسيدن كمونيستهاي چيني به شمار ميرود. اگرچه در ابتدا كيسينجر از حاميان سياستهاي افراطي در ويتنام بود و به مهندسي بمباران كامبوج توسط ايالات متحده كمك كرد، اما بعدا نقش عمدهاي در سياست «ويتنامسازي» نيكسون ايفا كرد كه شامل خروج نيروهاي امريكايي از ويتنام جنوبي و جايگزيني آنها با نيروهاي ويتنام جنوبي ميشد. در سال ۱۹۷۲، كيسينجر درگير مذاكرات صلح با لو دوك تو از ويتنام شمالي شد. او با اعتقاد به اينكه اين مذاكرات به نتيجه موفقيتآميزي رسيده است، در ۲۶ اكتبر اعلام كرد كه «صلح نزديك است». با اين حال معلوم شد كه اين توافق دوجانبه توسط دولت ويتنام جنوبي تاييد نشده و تلاشهاي صلح، بار ديگر به بنبست رسيده است. در اواسط دسامبر، نيكسون اجازه بمباران وسيع ويتنام شمالي را صادر كرد، اما تا پايان ماه، اين كمپين متوقف شد. با پيشرفت در مذاكرات با ويتنام شمالي در پاريس، در ۱۵ ژانويه ۱۹۷۳، نيكسون تمام اقدامات نظامي عليه ويتنام شمالي را متوقف كرد. كمي بيش از يك هفته بعد و در ۲۳ ژانويه، كيسينجر با تاييد توافق آتشبس، باعث خروج نيروهاي امريكايي از ويتنام شد و سازوكار حلوفصل صلح دايمي بين ويتنام جنوبي و شمالي را مشخص میكرد. كيسينجر در كنفرانس خبري ۲۴ ژانويه، با روشنكردن نكات اصلي توافق گفت: «ايالات متحده به دنبال صلحي التيامبخش است. ما در آسياي شرقي آتشبسهاي زيادي داشتهايم. ما صلحي ميخواهيم كه ماندگار باشد. بنابراين، قصد ما در روابطمان با جمهوري دموكراتيك ويتنام، حركت از خصومت به سمت عاديسازي و از عاديسازي به آشتي و همكاري است. ما معتقديم كه در شرايط صلح ميتوانيم در سراسر حوزه آسياي شرقي به تحقق آرمانهاي انساني مردم اين منطقه كمك كنيم. با اين روحيه، نقش سنتي خود براي كمك به مردم را براي تحقق اين آرزوها در زمان صلح انجام خواهيم داد.»
ديپلماسي شاتلي و سقوط نيكسون
كيسينجر دايما در سفر به سر ميبرد و مستقيما با رهبران جهان در مورد مسائل جنگ و صلح در ارتباط بود. جستوجوي ديوانهوار او براي پاياندادن به درگيري اسراييل و فلسطين باعث پيدايش اصطلاح «ديپلماسي شاتلي» شد. پس از جنگ ۱۹۷۳ اعراب و اسراييل (مشهور به جنگ يوم كيپور)، كيسينجر از ديپلماسي شاتلي براي جداكردن ارتشهاي متخاصم و ترويج آتشبس بين آنها استفاده كرد. او مسوول از سرگيري روابط ديپلماتيك بين مصر و ايالات متحده بود كه از سال ۱۹۶۷ قطع شده بود.
اگرچه كيسينجر از ظاهر ستارههاي سينما برخوردار نبود، اما هوش و نبوغ خاصي داشت و بين مردم محبوب بود. همين مساله باعث ميشد كه نيكسون مدام به او كنايه بزند. نيكسون در يك تماس تلفني با كيسينجر گفت: «به محض اينكه خوشگذرانيهايت تمام شد، ميخواهم به كاخ سفيد برگرديد.» طولي نكشيد كه نيكسون در رسوايي واترگيت و بحرانهاي سياسي گرفتار شد. او به كيسينجر اجازه كامل داد كه مسووليت سياست خارجي را بر عهده بگيرد.
روتكف، دستيار كيسينجر ميگويد: «اين مساله به نفع نيكسون شد، چون او چندان نميخواست با مردم تعامل داشته باشد و كمي پارانوئيد داشت. كيسينجر رسما معاون رييسجمهور در امور سياست خارجي بود.» پس از استعفاي نيكسون در سال ۱۹۷۴، كيسينجر در سمت خود باقي ماند و امور خارجي را تحت رياستجمهوري فورد اداره كرد. پس از ترك پستش در سال ۱۹۷۷، كيسينجر مشاور، نويسنده و مدرس بينالملل شد. در سال ۱۹۸۳، رونالد ريگان، رييسجمهور وقت ايالات متحده كيسينجر را به رياست كميسيون ملي امريكاي مركزي منصوب كرد. در دهه ۱۹۸۰، او همچنين در هيات مشاوران اطلاعات خارجي رييسجمهور و كميسيون استراتژي يكپارچه بلندمدت خدمت كرد.
معلق ميان واقعگرايي و ارزشهاي ليبرال
در ديپلماسي كيسينجر، اخلاق جايي نداشت. از نظر او، ثبات به خودي خود، يك هدف بوده و واقعگرايي در مورد منافع ملي تنها راهنماي قابل اعتماد سياستگذار. آرمانگرايي بيش از آنكه حلال مسائل باشد، دردسر ايجاد ميكند. به عنوان مثال، او ميترسيد كه تاكيد بيش از حد بر صلح، در اصل به نفع جنگطلبان تمام شود. او در يكي از كتابهاي خود مينويسد: «هرگاه صلح كه به عنوان گزارهاي براي اجتناب از جنگ قلمداد ميشود، هدف اصلي بوده، سرنوشت سيستم جهاني در دست بيرحمترين افراد قرار ميگيرد.» كيسينجر اشتياق خود به ثبات را با استناد به مواضع گوته براي يكي از همكاران دانشگاه هاروارد توضيح داد: «اگر مجبور بودم بين «عدالت و بينظمي» و «بيعدالتي و نظم» يكي را انتخاب كنم، هميشه دومي را انتخاب ميكردم.» اين همان سياست واقعگرايانه تندي است كه كيسينجر را به هدف انتقاد بسياري از تحليلگران تبديل كرد. كيسينجر تا اواخر عمرش با مسائل خاورميانه درگير بود. اكنون كه جنگ بين اسراييل و حماس در حال ويرانكردن منطقه است، درك ديدگاه كيسينجر مفيد خواهد بود. همانطور كه مارتين اينديك در كتاب «استاد بازي» توضيح ميدهد، كيسينجر فكر ميكرد كه «صلح» ميتواند هدفي واهي باشد. اما موازنه باثبات قوا در منطقه كه از درگيري جلوگيري ميكند، قابل دستيابي بوده و ممكن است بهترين راهحل موجود باشد. جوزف ناي به بهانه مرگ كيسينجر يادداشتي را در فارن افرز منتشر كرد و در باب رويكرد استراتژيست امريكايي نوشت: سه نقشه ذهني متفاوت از سياست جهاني وجود دارد كه هر يك پاسخ متفاوتي در مورد نحوه رفتار دولتها تعريف ميكند. واقعگرايان برخي تعهدات اخلاقي را ميپذيرند، اما آنها را به بهانه واقعيت خشن سياستهاي آنارشي محدود ميدانند. از منظر اين گروه، احتياط فضيلت اصلي است. گروهي ديگر، جهان وطنيها هستند كه معتقدند دولتها بايد با همه انسانها بهطور يكسان رفتار كنند. آنها مرزها را از نظر اخلاقي خودسرانه ميبينند و معتقدند كه دولتها تعهدات اخلاقي عمدهاي در قبال خارجيها دارند. در اين بين ليبرالها هستند. آنها بر اين باورند كه دولتها بايد اخلاق را در تصميمگيريهاي خود در نظر بگيرند، اما جهان به جوامع و دولتهايي تقسيم شده كه داراي معناي اخلاقي هستند. حال سوال اين است، كيسينجر چگونه اين معيارها را ارزيابي ميكند؟ او مطمئنا موفقيتهاي بزرگي داشت: باز كردن درهاي چين، تنش زدايي با اتحاد جماهير شوروي و مديريت بحرانها در خاورميانه؛ تحولاتي كه همگي جهان را امنتر كردند. به عنوان مثال، در مورد چين، كيسينجر و نيكسون اين چشمانداز و شجاعت را داشتند كه سياست جهاني را از دوقطبي بودن جنگ سرد دور كرده و پكن را دوباره به سيستم بينالمللي بازگردانند. بهطور مشابه، در باب مقولههاي مرتبط با مديريت تنشزدايي و كنترل تسليحات با مسكو، كيسينجر مجبور بود مشروعيت رژيمهای توتاليتر حاكم را بپذيرد و كندتر از آنچه بسياري از امريكاييها ميخواستند كرملين را براي صدور مجوز جهت مهاجرت يهوديان تحت فشار بگذارد. با اين وجود، موقعيت او به كاهش خطر جنگ هستهاي كمك كرد و شرايطي را مهيا ساخت كه خود اتحاد جماهير شوروي به تدريج در چارچوبش از ميان رفت. در اين ساختار، دستاوردهاي اخلاقي بسيار بيشتر از هزينهها ارزيابي شد. اگرچه كيسينجر با بالا بردن سطح هوشياري نيروهاي هستهاي ايالات متحده در جنگ يوم كيپور در خاورميانه ريسك كرد، اما قضاوت كيسينجر درست از آب درآمد. در نهايت، او بهرغم رسوايي واترگيت كه نيكسون را مجبور به استعفا كرد، توانست تنشها را در منطقه كاهش دهد.ناي در ادامه يادداشت خود آورده، كيسينجر گاهي اوقات نتوانست به فضايل اخلاقي خود يعني شخصيت و شجاعت كه داعيهدارشان بود، عمل كند، چرا كه روابط بينالملل فضاي دشواري براي اخلاقمداري است و سياست خارجي دنيايي از مصالحه ميان ارزشهاست.از همين رو از او ميتوان سياستمداري معلق ميان واقعگرايي و ليبراليسم ياد كرد.
چرايي انتقاد منتقدان
كيسينجر، بهرغم دستاوردهاي ديپلماتيك فراوان منتقداني جدي داشت.گروهي از مخالفانش او را جنايتكار جنگي خوانده و خواستار محاكمهاش شدند كه برجستهترين آنها، كريستوفر هيچنز، كارشناس سياسي امريكايي متولد بريتانياست. اولين اتهامي كه منتقدان به استراتژيست امريكايي وارد ميكنند، تلاشهاي ادعايي كيسينجر براي اخلال در مذاكرات صلح بين دولت جانسون و ويتنام شمالي در آستانه انتخابات ۱۹۶۸ ايالات متحده، جهت كمك به كمپين نيكسون است. آنها همچنين او را به خاطر حمايت از گسترش مخفيانه جنگ ويتنام و بمباران كشور كامبوج متهم كردهاند. برني سندرز، سناتور چپگراي افراطي امريكا در جريان رقابتهاي مقدماتي رياستجمهوري حزب دموكرات گفت: «هنري كيسينجر يكي از مخربترين وزيران امور خارجه در تاريخ مدرن اين كشور بود. من با افتخار ميگويم كه هنري كيسينجر دوست من نيست.» كيسينجر همچنين به خاطر انفعال در قبال اقدامات مرگبار ضددموكراتيك دولتهاي راستگراي امريكاي لاتين، از جمله عمليات كندور، به حمايت از آنها متهم شده است. چندين دولت نظامي امريكاي جنوبي، به ويژه دولتهاي آرژانتين و آگوستو پينوشه در شيلي، تلاشهايي هماهنگشده براي سركوب سيستماتيك مخالفان در دهه ۷۰ و ۸۰ انجام دادند. فعاليتهاي عمليات كندور شامل ترور ديپلمات شيليايي اورلاندو لتلير در سال ۱۹۷۶ بود. علاوه بر اين، منتقدان ادعا ميكنند كه اقدامات كيسينجر به جنايات ارتش پاكستان در سال ۱۹۷۱ در بنگلادش و غارتگريها در جريان حمله اندونزي به تيمور شرقي در سال ۱۹۵ كمك كرد.
ميراث كيسينجر
نزديكان كيسينجر خاطرنشان ميكنند كه تاثير او بر امور جهاني پس از پايان خدمتش در كاخ سفيد نيز ادامه داشت. آنها ميگويند: «كيسينجر بعد از پايان خدمت دولتي در سال ۱۹۷۷، مرتبا به روساي جمهور امريكا از هر حزب سياسي و تعداد زيادي از رهبران خارجي مشورت ميداد.» آنتوني بلينكن، وزير امور خارجه ايالات متحده در بيانيهاي اعلام كرد كه كيسينجر در زمان حضورش در دولت «تصميمات تاريخساز بيشماري» گرفت. او خاطرنشان كرد: «فعاليت اين چهره برجسته امريكايي به عنوان ديپلمات ارشد به معناي حركت در دنيايي است كه هنوز ردپاي ماندگار هِنري را بر خود دارد؛ از روابطي كه او ايجاد كرد و سازوكارهايي كه او پيشگامش بود.»كيسينجر بهرغم سن بالاي خود همچنان در مورد مسائل بزرگ بينالمللي فعال و پر سر و صدا باقي ماند. در اوايل سال جاري و در حالي كه ايالات متحده به دنبال تثبيت روابط با پكن بود، او با سفر به چين، با مقامات ارشد آنجا ملاقات كرد كه باعث پشيماني كاخ سفيد شد. پس از حمله ۷ اكتبر حماس به اسراييل، كيسينجر در مصاحبهاي هشدار داد كه اين جنگ «خطر تشديد تنشها و تحت فشار قرار گرفتن ساير كشورهاي عربي توسط افكار عمومي را به همراه دارد». رسانههاي چيني نيز در روز پنجشنبه از كيسينجر تمجيد كردند. يكي از وبسايتهاي چيني مقالهاي با عنوان «دوست قديمي، خداحافظ» منتشر كرد و تلويزيون دولتي چين نيز با توصيف نقش او در تنظيم ملاقات بين نيكسون و مائو تسه تونگ، آن را «ملاقاتي كه جهان را تكان داد»، توصيف كرد.
سایر اخبار این روزنامه
سندرم محرمانگي در قانون جديد بانك مركزي
ورود سالانه حدود ۷۰ هزار گردشگردرمان به مشهد
جشن خودكفايي توليد كاغذ در مازندران
پايان عصركيسينجر
اندك اندك جمع ياران ميروند
حرمت تنفير و اصل مصلحت
جبران يك ميليارد دلار ناترازي حاصل از فساد از جيب مردم
جريانساز باشيم نه سوار برجريان شويم
جنايت در بيست متري جواديه تهران
اطاعت مشاركت كارشناسي
چرا اسراييل آتشبس را پذيرفت؟ توفان الاقصي (۶)
مدرس الگوي سياستمداري و نمايندگي
كشمكش در دو سوي تخت!
پوستاندازي نظام حزبي در ايران
گامي اعتمادساز در صورت برداشته شدن گامهاي بعدي
باغچه كوچك او سيب نداشت!
با كلاهبرداريهاي سايبري مهم و پرتكرار چه كنيم؟
آسيموف و داستانهايي درباره آينده
اطاعت؛ مشاركت كارشناسي
چرا اسراييل آتشبس را پذيرفت؟ توفان الاقصي (۶)
مدرس الگوي سياستمداري و نمايندگي
پوست اندازي نظام حزبي در ايران