سینمای ایران پوست انداخته مبارک است!

  سعید مستغاثی سینمای ایران در این دو سال اخیر، دوران سختی را پشت سر گذارد. سال‌هایی که از اواخر روزگار شیوع کرونا شروع شد و به دلیل اینکه به حاکمیت طولانی و چند دهه یک دایره تکرارشونده از مدیران و مسئولان و دبیران و فیلمسازان و.... خاتمه داد و افراد تازه‌ای بعضا کاربلدتر از آن کنگرخورده‌ها و لنگرانداخته‌ها را وارد میدان این سینما نمود‌، از همان ابتدا مورد غضب و نفرین همان گروه قرار گرفت که سال‌ها دکّان دو نبش خود را در این عرصه برپا کرده و به هیچ قیمتی هم حاضر به کنار رفتن نبودند!  همراه این جماعت پرمدعائی که گویا اساسا سند منگوله‌دار این سینما و جشنواره فجر را به اسمشان زده بودند‌، طبق معمول کانون‌های معلوم‌الحال خارج کشور نیز با اعوان و انصار داخلی‌شان خصوصا در حیطه رسانه مشغول به شایعه‌پراکنی و تحریف و سنگ‌اندازی و غوغا و سر و صدا شدند و به اتفاق هوار کشیدند و اشک تمساح ریختند که سینمای ایران از دست رفت و نابود شد و جشنواره فیلم فجر را خراب کردند و.... و این داد و هوار اینک دو سال است به طور مستمر ادامه یافته است. این در حالی بود که آمارهای رسمی از افول و سقوط سینمای ایران در طی حاکمیت همین جریانِ مدعی، حکایت داشته و دارد‌، به گونه‌ای که میزان و درصد مخاطبان پرفروش‌ترین آثار سالانه این سینما از حدود 30 درصد جمعیت کشور در اواسط دهه 60 به تقریبا 5-6 درصد این جمعیت در سال 1398، آن هم در مورد یکی دو فیلم پرفروش سال رسید.  با تعطیلی دکّان این حضرات‌، آن کانون‌های معلوم‌الحال هم رسما کت خود را درآورده و وارد میدان شدند که دیگر در هیچ جشنواره‌ای، فیلم‌های سینمای ایران را نخواهند پذیرفت و یک شبه سینمای پا در هوای به اصطلاح زیرزمینی (که نه سینما بود و نه ربطی به ایران و ایرانی داشت) را علم کردند، آنها را در بخش‌های مسابقه جشنواره‌های معتبر خود پذیرفتند و پروپاگاندا کردند و جایزه دادند.  اما همین دوری از جشنواره‌های آنچنانی‌، فرصتی برای سینمای ما به وجود آورد که فیلمسازانش به دور از دغدغه پذیرفته شدن در آن جشنواره‌ها و لاجرم به ساز صاحبانشان رقصیدن‌، به اصل سینما و ایران پرداخته و ساز خود را به اصطلاح کوک کنند. جشنواره سال 1400 علی رغم اینکه در واقع اغلب آثارش حاصل دوران قبل بود اما سعی شد از میان همان آثار، پالوده‌ترین‌ها و بهترین‌ها انتخاب شده و در جشنواره فیلم فجر چهلم به نمایش درآید. حاصل‌، راضی‌کننده نبود اما به هر حال آنچه شد که می‌توانست و امکان داشت که بشود!  تمام‌قد برای تعطیلی سینما  اما سال 1401 و جشنواره چهل و یکم مصادف با سال آشوب‌ها و التهابات و اغتشاشات برنامه‌ریزی شده همان کانون‌های معلوم‌الحال بود که البته کم کاری‌ها و سوء مدیریت‌ها و ندانم‌کاری‌ها و اوضاع نامطلوب اقتصادی هم به کمک‌شان شتافت تا 3-4 ماه کشور درگیر تلاطم‌های اجتماعی و سیاسی باشد. موج‌های آن تلاطم‌ها‌، دامن سینمای ایران را هم گرفت و جماعتی که سال قبل را به اصطلاح نزده، رقصیدند، این بار میدان را پیدا کرده و با تمام وجود وارد شدند‌، خصوصا که وعده‌های مختلف و پر و پیمان برای حضور و جایزه در جشنواره‌های خارجی و حتی پناهندگی هم در برابرشان قرار داشت. فشارها بر سینما و سینماگران فزونی گرفت و کار به توهین و فحاشی و تطمیع و حتی تهدید کشید. قرار بود سینمای ایران به کلّی و به طور رسمی تعطیل شده و چراغ‌های تولید و نمایش کاملا خاموش گردد.  هر آن کس که در کار تولید بود با فشار و تهدید و هجوم‌های لفظی و حتی فیزیکی ناگزیر از تعطیلی کارش شد؛ آنها که حتی برای امرار معاش مشغول تولید فیلم بودند‌، با شنیع‌ترین فحش‌ها و رفتارهای دیکتاتور‌مآبانه مواجه گردیدند و حتی به گروه‌های فیلمبرداری حمله شد و ابزار و دستگاه‌هایشان را شکستند یا به غارت بردند.  حتی فیلمسازی که چندان هم با مدیران جدید سینمایی همساز نبود‌، عاجزانه سؤال می‌کرد که چه باید بکند؟! سؤال می‌کرد مگر کارمندهای بانک‌ها و ادارات و مؤسسات کار نمی‌کنند، پس چرا فیلمسازان نبایستی کار کنند؟!! حکایت شعبان بی‌مخ‌های سینمایی موسم جشنواره چهل و یکم که فرا رسید، فشارها مضاعف گردید، پروسه آشوب‌ها با تمامی سرمایه‌گذاری‌های سرسام‌آور همان کانون‌های معلوم‌الحال، به بن بست رسیده و حالا نوبت آن بود که همه عقده‌های شکست را به سینما بکشانند و جشنواره فیلم فجر را تعطیل کنند.  اما علی رغم تهدیدهای بسیار و رفتارهای شعبان بی‌مخی‌، بسیاری برای حضور در جشنواره فیلم فجر ثبت‌نام کرده و مثل همیشه جشنواره به طور کامل با شرکت طیف وسیعی از سینماگران برگزار گردید‌، علی‌رغم اینکه به هر حال برخی تحت فشارها به جشنواره نرفتند و برخی از پروژه‌ها هم توسط همان شعبان بی‌مخ‌های سینمایی به تعطیلی کشیده شد و نیمه کاره ماند. اما وقتی دیدند جشنواره فجر تعطیل نشد‌، فشار را بر عوامل فیلم‌ها افزون کردند تا مانع شرکت آنها در جشنواره و نشست‌های مطبوعاتی و سایر برنامه‌هایش گردند. به هر حال گروهی تحت تاثیر قرار گرفتند و برخی هم به سالن‌ها نرفتند یا رفتند ولی در جلسات شرکت نکردند‌، چراکه از عکس‌العمل همان شعبان بی‌مخ‌ها به شدت هراس داشتند، چنان‌که برخی علنا اعتراف کردند که برای فحش نخوردن بود که نیامدند و حتی ناگزیر، پست‌های مورد نظر شعبان بی‌مخ‌ها را گذاردند‌، چرا که از رفتار خشونت بار آنها پرهیز می‌کردند وگرنه دلشان با «شعبون خان‌ها» نبود. توسعه خاموش زیرساخت‌های سینما اما در همین بحبوحه، علی‌رغم همه موانع و کارشکنی‌ها حتی توسط برخی همکاران ناتوان و ناآگاه، اما مدیران جدید علاوه‌بر پیشبرد امور سینمایی، به تقویت زیر ساخت‌ها از جمله ساخت سالن‌های جدید سینمایی اقدام کردند.  برای سینمایی که از کمبود و نبود سالن‌های مناسب و استاندارد، همواره می‌نالید و همه شکست‌های فیلم‌هایش را به گردن عدم وجود سالن‌های مناسب می‌انداخت، ساخت حدود 250 سالن (یعنی نصف آنچه در تمامی طول حاکمیت مدعیان یاد شده ایجاد گردید) و تدارک ساخت 250 سالن دیگر برای رساندن سالن‌های سینما در این مملکت به عدد 1000 سالن در انتهای دوران مسئولیت این مدیران، کاری کارستان بوده و هست! مژده‌های جشنواره چهل و دوم سال 1402، سینمای ایران، شاهد خواهش و تمنای تحریمی‌های سال گذشته بود و مغبون شدن آنها که آلت دست قرار گرفتند تا آنجا که برخی‌شان حتی با جار و جنجال از اینکه در بخش مسابقه اصلی یعنی سودای سیمرغ نیستند، شاکی شدند! و در غیبت آن تحریمی‌ها، نسل تازه‌ای از فیلمسازان جوان به میدان آمدند که در پی جشنواره‌ها و حاشیه‌ها و فضاهای پرغوغا و خالی از هنر و فکر و اندیشه نیستند بلکه دغدغه سینما و کشور را داشته و دارند. چهل و دومین جشنواره فیلم فجر‌، بیش از هر موضوعی، نوید و مژده همین فضای تازه و جدید را داد که سینمای ایران تقریبا از آن فضاهای فرمایشی و جشنواره‌ای و شبه‌روشنفکری و فیلمفارسی فاصله گرفته و میادین و عرصه‌های نوینی را در حیطه سینما و سینماگر و هنر و تفکر و اندیشه ملی و ایرانی تجربه می‌کند. می‌توان گفت سینمای ایران به نوعی پوست انداخته و دیگر نیازی به آن چهره‌ها و عناصر پر‌مدعای جشنواره زده و مقلد و عروسکی ندارد. اینک با نسلی جدید پیش می‌رود که اگرچه آن مدعیان سابق تحقیرش می‌کنند که بدون نام و نشان مانده اما طرفه آنکه همان نام و نشان‌های اصیل‌تر، این نسل را یاری می‌دهند.  اینک سینماگران جوانی مانند علی ثقفی و علی طاهرفر و مهدی شامحمدی و مارال بنی آدم و فاطمه مسعودی‌فر و ابوالفضل اسدی و ارسطو خوش رزم و... وارد میدان شده‌اند و قدیمی‌ترها امثال بهروز افخمی و مسعود جعفری جوزانی و مجید انتظامی و حسن حسندوست و سعید پورصمیمی و رضا ناجی و مهین نویدی و.... در کنارشان قرار گرفته‌اند.  دیگر جشنواره فیلم فجر، چندان بسته عناوین و سفارش‌ها به نظر نمی‌رسد و علی رغم حضور چهره‌های شناخته شده و فیلم‌های پرهزینه رفقا و دوستان، اما جوایزش را به شایستگی‌ها و لیاقت‌ها می‌دهد‌، حتی اگر با سلیقه متولیانش چندان هماهنگ نباشد. تا جایی که فیلم‌های اولی ولی خوش ساخت با ویژگی‌های فرهنگ ملی همچون «پرویز خان» و «پروین» و «آپاراتچی» و «مجنون» و.... جایزه می‌گیرند. اینک سینمای ایران جرات می‌کند از توطئه‌های بهائیت و قربانی‌هایش بگوید‌، فیلمبردار جوانی همچون کوهیار کلاری از پشت نام پدرش بیرون زده و یک فیلمبرداری خوش و آب و رنگ و دراماتیک کم نظیر به سینمای ایران تحویل می‌دهد، فیلمسازان شهرستانی از عمق گمنامی می‌آیند و با خلاقیت و هوشمندی باب‌های تازه‌ای در این سینما باز می‌کنند، دیگر در فیلم‌ها خانواده‌ها و پدرها و مادرها تحقیر نمی‌شوند، حالا دیگر آن سینمای به اصطلاح اجتماعی که فقط از سیاهی‌ها و پلشتی‌ها می‌گفت، به عمق و تبار و ریشه آن نابسامانی‌ها نقب زده، حالا دیگر سینمای کمدی با شوخی‌های سخیف و جوک‌های چاله زاری کاری ندارد، حالا انیمیشن استاندارد متفکر و هدفمند فارغ از شبه روشنفکری‌های 80 ساله، راهش را پیدا کرده و در میان آثار جشنواره فیلم فجر جولان داده و هل من مبارز می‌طلبد. حالا دوران تازه‌ای برای سینمای ایران شروع شده که دیگر تعارف بردار نیست. علی‌رغم همه کاستی‌ها و نقاط ضعف، فصل جدیدی در راه است که ان شاءالله به دوران احتضار این سینما پایان خواهد داد.