روزنامه جوان
1402/12/09
«نارسایی احزاب» خندق میان ما و انتخابات است
جوان آنلاین: دکترداریوش صفرنژاد، تحلیلگرارشدبینالملل با تمرکز بر مسائل منطقه اوراسیا است و اندوخته نظری و عملی او در مراودات بینالمللی باعث شده است وی زاویه دید راهبردی را برای تحلیل بهتر آنچه امروز در فضای انتخابات کشور میگذرد، پیشنهاد کند و به تبع آن فضای انتخابات موجود را در قیاس با کارکردهای مشابه آن در سایر کشورها به ویژه کشورهایی که تحزب در آنها ریشهدارتر است، ببیند. در آستانه انتخابات مجلس و خبرگان با این کارشناس و تحلیلگر گفتگو کردهایم. بخش دوم و پایانی این گفتگو را میخوانید. در بخش پیشین گفتگو به ضرورت تربیت چهرههای سیاسی و جای خالی نوعی مدرسه حکمرانی در میان احزاب ما اشاره کردید. فارغ از اینکه نظام حکمرانی امریکا و ارزشهای حاکم بر آن با نظام حاکمیتی و سیاسی ایران متفاوت است، اما چندی پیش در پوشش خبری جلسه کنگره امریکا که شبکه ۴ خودمان پخش کرد، نماینده پلتفرم تیکتاک-که یک پلتفرم چینی است و میدانیم که امریکا و چین به نوعی در فضای رقابت، ستیز و تعامل قرار دارند- در میان سناتورهای امریکایی حاضر شده بود و به سؤالات متعدد سناتورها درباره تأثیرات مخرب این شبکه اجتماعی و حواشی آن بر جامعه امریکا پاسخ میداد. این نمایندگان به قدری سنجیده، مستدل و با اطلاعات دقیق و خونسرد سخن میگفتند که معلوم بود پشت آن اظهارات ساعتها بررسی، مشاوره، تجربه و جامعیت سیاسی وجود دارد و عملاً بدون آنکه اهانت لفظی به نماینده شرکت چینی کنند، او را در گوشه رینگ و در وضعیت «آچمز» قرار دادند. با اینکه پایههای کنش مبتنی بر مدیریت هیجان و مشی پخته و نگریستن چندبعدی در آموزههای معرفتی و دینی ما به وفور و به شکل درخشانی وجود دارد، چرا کمتر در نطق نمایندگان مجلس و در دایره وسیعتر در شخصیتهای سیاسی و گاه حتی موعظهگرانمان میبینیم؟ آن سناتور که به تعبیر شما پخته و جامع سخن میگوید، آن سخن جامع او از بطن دانش صرف او بیرون نیامده است. او اتاق فکر قوی و مشاوران کارآمدی دارد که این اسناد، مدارک و جمعبندیها از سوی آن افراد در اختیار سناتور قرار میگیرد. الان در کشور ما هم آدم تحصیلکرده و نخبه کم نداریم. پس چرا این ارتباط شکل نمیگیرد؟ چون آن نماینده مجلس یا رجل سیاسی برای خودش کسر شأن میداند. ما باید این فرهنگ را اصلاح کنیم. متأسفانه حتی در خانوادههایمان هم میبینیم و در تربیت خانوادگی ما هم مغفول است که پدر و مادر خانواده، اعضا را جمع کنند و برای انجام کاری نظر بگیرند، حتی اگر گاه نظرشان را نپسندند، حتی اگر انتهای کار بگویند ما نظرات شما را شنیدیم، اما، چون به عنوان پدر یا مادر حق وتو داریم- و این حق وتو متکی بر نظر جامعتر، پختگی و عاقبتبینی است- از حق خود استفاده میکنیم؛ و این پالس را میفرستند که نظرتان را گرفتیم. این منش در کشور ما کمرنگ است. اگر نماینده مجلس میخواهد نطق کند، چه اشکالی دارد با دو مشاور مشورت بگیرد. یک گروه جمع کند. هزینه هم نمیخواهد. الان یک نماینده با استفاده از ظرفیت قانونی در شهر خودش فضا و دفتری را اجاره کرده است و در دفتر او دو نفر مستقرند که حقوق آن دو نفر هم جزو حقوق نمایندگی است. خب این فضا را که دارد، هماهنگکننده را هم که دارد، آن هماهنگکننده تماس بگیرد با استاد فلانی در فلان شهر، آقای نماینده با شما جلسه مشورتی دارد. آن فرد خودش را به آن جلسه میرساند؛ و همین استاد سر کلاس میرود و به دانشجوی خودش منتقل میکند. بله، میگوید با من مشورت کردند و از من نظر خواستند و من نظر دادم. ما میتوانیم این رفتار را تبدیل به ارزش کنیم. ما این منش را در حوزه NGOها داریم. یکی از NGOهای کارآمد در کشور ما پایگاههای بسیج هستند. اینها جلسات هفتگی دارند. معمولاً هم دو جلسه دارند؛ یکی حلقه صالحین و یکی هم بحثهای سیاسی. یکی معطوف به اعتقادات و دیگری ناظر بر مسائل روز، یعنی همان پایههای اصلی جمهوری اسلامی؛ مشروعیت الهی و مقبولیت مردمی. خب ما این را میتوانیم اجرا کنیم. مشروعیت الهی چه میگوید؟ مشروعیت الهی این است که خداوند متعال، چون انسان را خودش خلق کرده است، بنابراین تنها کسی که شایستگی آن را دارد که بر این انسان حکومت کند، خداست و نه کسی دیگر. خداوند از طریق پیامبران خودش و در انتها پیامبر عزیز خاتم (ص) و در ادامه امامان معصوم (ع) بر دنیا حکومت میکند و در دوره غیبت امام عصر (عج) این مسئولیت بر عهده ولیفقیه است، اما اگر مقبولیت مردمی نباشد، ولیفقیه نمیتواند حاکم شود. ما در دوران غیبت حضرت ولیعصر (عج) در این حدود هزاروصدواندی سال، هشتادواندی ولیفقیه داشتهایم که از میان آنها فقط دو ولیفقیه حاکم بودند، چون مقبولیت مردمی نبود. این ولیفقیه زمانی میتواند حاکم باشد که مقبولیت مردمی داشته باشد و ما همین را در نظام جمهوری اسلامی به یک ساختار تبدیل کردهایم و برای آن مجلسی هم شکل گرفته است با عنوان مجلس خبرگان رهبری. خب این ساختار منحصربهفردی در دنیاست، بنابراین مهمترین انتخابات پیش روی ما مجلس خبرگان است، بعد مجلس شورای اسلامی. در واقع نماد مشروعیت الهی در انقلاب اسلامی، مجلس خبرگان است و نماد مقبولیت مردمی، مجلس شورای اسلامی و اتفاقاً هر دو در کنار هم انتخاباتشان را برگزار میکنند. خب ما باید این را در کتابهای درسی بگنجانیم و دانشآموز بداند. نیایند اینها را از هم تفکیک کنند. تفکیک اینها از هم، یعنی فقدان انقلاب اسلامی. بعد از پیامبر (ص) حضرت امیر (ع) مشروعیت الهی داشت، اما مقبولیت مردمی نداشت. بنا به دلایلی که میدانید حضرت امیر (ع) ۲۵ سال خانهنشین بود. روزی که مقبولیت پیدا کرد، آمد و حاکم شد. حضرت امیر (ع) حدود پنج سال حاکم بود، بعد از حضرت امیر (ع)، امام حسن (ع) قریب به شش ماه حکومت کردند و ما دیگر کنار هم جمعشدن مشروعیت الهی و مقبولیت مردمی را نداشتیم تا به امروز. خب ما باید این را به مردم توضیح دهیم. در این صورت فرد میگوید، من اگر بخواهم این اعتقادات الهی اجرا شود، باید رأی بدهم. آیا میشود از رهگذر همین مثالهایی که میزنید، بگوییم فرصت ما هم همیشگی نیست؟ یعنی اگر در همین ساختار و نظام سیاسی هم مقبولیت مردمی دچار خدشه شود، آسیب خواهیم دید؟ دقیقاً! آقای رحیمپورازغدی که من ایشان را علامه میدانم، چند سخنرانی در این باره دارند و چند نمونه از تلویزیون پخش شده است که من کمتر از زبان علمای دیگر شنیدهام. در حقیقت خداوند متعال با هیچ کسی عقد اخوت نبسته است، اگر بسته بود، چرا غیبت رخ داد؟ با معجزه خواست خودش را حاکم میکرد. اصلاً چرا به من و تو اراده داده است. این یعنی غفلت نورزیم و خود را برگزیده ندانیم و دائم به آنچه دنبال آن بودیم، برگردیم. خب چه کسی میتواند در سطح کنشهای مدیریتی و سیاسی این نقش را عهدهدار شود؟ احزاب سیاسی. یک کارگزار که وقت این کارها را ندارد. تازه آن حزب باید برود برنامه تدوین کند و بدهد به نماینده مجلس که برو نطق پیش از دستور و فضا را آماده کن. آن سناتوری که شما مثال زدید، این فضا را حزب برایش آماده و مستندسازی کرده است. حزب موقعی که چالشی را تشخیص میدهد، این سناتور نماینده اوست، اما وقتی نماینده ما انتخاب میشود، هم حزب، نماینده را رها میکند و هم نماینده، حزب را و این حتی در جامعه ما هم حاکم است. یکی از نمایندگانمان از حوزه تهران در جلسهای به من میگفت، آرزو به دلم ماند که در دوران نمایندگی یکی در اتاق مرا بزند و به جز درخواست شخصی اقتصادی منفعتی، چیز دیگری از من بخواهد، مثلاً به من بگوید این یک پیشنهاد برای یک طرح فرهنگی، این پیشنهاد برای بازشدن گره نظام و مملکت. میگفت، حتی وقتی نخبهای سراغم میآید، برای گشودن گره منفعت شخصی است. حالا اگر من این گره را حتی باز کنم، میشود رانت، چون افراد دیگری هم مشابه همین مشکل را دارند، اما آنها حالا به هر دلیل نتوانستهاند یا نمیدانستهاند یا نخواستهاند این دسترسی را برقرار کنند. میگفت، ما در تهران این همه استاد، پروفسور و نخبه داریم. یکی از اینها مطلبی آماده کند و در اتاق مرا بزند و به من بدهد، نه اینکه در رسانه جنجال کند و آبروی مرا ببرد. درست است که ما نخبه داریم، اما آن نخبگی صرفاً یک نمود تخصصی در یک رشته است و این نمود، چون متصل به یک فرهنگ همگرا نیست، یعنی مثلاً آن نخبه از کودکی درباره ارزشداشتن منافع ملی چیزی نیاموخته است، بنابراین آن نخبگی هم در خدمت کشور قرار نمیگیرد، البته نخبگان ما هم میتوانند بگویند طرحها و پیشنهادهای آنها از طرف نظام مدیریتی کشور با استقبال مواجه نشده است. من با برخی از این استادان صحبت کردهام. بعضاً طرحهای بسیار خوبی هم دارند. به آن استاد میگویم چرا این طرح را به فلان نهاد و سازمان نمیدهی. میگوید، چرا من برای یکی دیگر کت و شلوار بدوزم. من به او میگویم یعنی چه؟ اگر ما یک تیم فوتبال را مثال بزنیم، قرار است یک نفر گل بزند. من اگر دفاع میکنم، برای این است که در نهایت به آن گل برسیم، نه اینکه بگویم چرا من باید به فوروارد پاس گل بدهم که دوربینها او را نشان دهند و نام او مطرح شود و او آقای گل بشود. اگر من عضو هیئت علمی دانشگاه هستم، استاد تمام هستم و در دانشگاه نشستهام، وظیفه دارم تولید فکر کنم. نظام برای من هزینه میکند که این تولید فکر را به بازار مشتری برسانم، به آن نماینده مجلسی که میخواهد قانونگذاری کند. یک دورهای در جنگ انگار این نگاه در ما شکل گرفت. آدمهایی در سطح همین رزمندهها و سردارانی که داشتیم، دنبال مطرحکردن خودشان نبودند. نگران نام نبودند که مبادا نامشان گم شود. نگران دیدهنشدن نبودند و شاید علت اینکه ما توانستیم این نبرد نابرابر را مدیریت کنیم، همین بود. چطور میشود که ما با اتمام جنگ نمیتوانیم همان روحیه-کارکن بدون آنکه نگران دیدهشدن باشی، کار کن و خودت را به خدا بسپار، کار کن و حواست به منافع جمعی و ملی باشد- را زنده نگه داریم. چطور میتوانیم این نگاه را در احزاب، شخصیتهای سیاسی، نخبگان و فرهنگ عمومی خود داشته باشیم که حواسشان به سلسلهمراتب منافع باشد؟ من اعتقاد دارم ما هنوز هم آن روحیه را داریم، اما این روحیه را در ساختار NGOها داریم. سمنها از ورود به مسائل سیاسی منع هستند و رأس و سرآمد NGOهای ما هم بچههای بسیج و هیئتهای مذهبیاند. در دهه محرم همین امسال مجموعه عظیم عزاداری در پادگان سابق ۰۶ ارتش برگزار شد. این پادگان ۵۶ هکتار است. آقای محمود کریمی آنجا بود و شبکه ۲ مراسم را پخش میکرد. برای من خیلی مهم بود که هزینه این گردهمایی چطور تأمین میشود. رفتم با مدیر این مجموعه صحبت کردم و دیدم هیئت بچههای شمیران تهران هستند و جالب بود از شهرها و مناطق مختلف هم میآیند، از کرج، ورامین و پیشوا، گفتند حتی یک ریال این هیئت از طرف دولت نیست و همه این فعالیتها به واسطه کمکهای مردمی میچرخد، آن هم در مجموعهای عظیم که صدها هزار نفر هر روز پای کار آن بودند، پس ما قدرت بسیجشوندگی از سوی NGOها را داریم. ما در این حوزه خوب عمل کردهایم، برخی از اصناف ما هم عملکرد خوبی دارند، نمیگویم همه، چون اگر همه اصناف ما خوب کار میکردند، ما نباید این قدر مشکلات اقتصادی میداشتیم، اما توجه کنید که اصناف و سمنها وظیفه سیاسی ندارند و حتی در بسیج هم ورود علنی و مستقیم به عرصه سیاست ممنوع است. بسیج تشکل مردمی است، نه حقوق میگیرند و نه امکانات شخصی در اختیارشان قرار میگیرد و تازه از جیب خودشان هزینه میکنند، ولی همین نیروهای بسیج مردمی ما در راهپیماییها، در فراخوان مردم برای حضور در تجمعها و انتخابات موتورهای محرکه اجتماعی هستند. ما هلال احمر، کمیته امداد، بهزیستی، شهرداری و آتشنشانی را داریم، اما میبینید که بسیج موتور محرکه است. امروز بعد از ۴۵ سال این الگوی ما در جاهای دیگر هم رفته است. شما این الگو را در عراق، سوریه، لبنان، یمن و جاهای دیگر میبینید که نیروهای مردمی خودشان بدون آنکه ذینفع باشند، برای این و آن کت و شلوار میدوزند و به دنبال دیدهشدن هم نیستند. چون اولویت را درک کرده است. دقیقاً! او میگوید، اگر این اتاق گرم باشد، من هم گرم میشوم و اگر سرد باشد، من هم سرما میخورم، پس میآید برای اینکه خودش هم نفع ببرد، کل اتاق را منتفع میکند، البته در کشورهای دیگر هم همین کار را میکنند. مجلس یکی از ایالتهای کشور هلند حدود پنج سال پیش عوارض شهرداری را برای سال میلادی جدید پایین آورد، بعضی از NGOها جمع شدند و تظاهرات راه انداختند. که چرا عوارض شهرداری پایین آمده است. بله و استدلالشان این بود، وقتی عوارض شهرداری پایین بیاید، خدمات شهری افت خواهد کرد و من شهروند دچار آسیب میشوم. دقت میکنید؟ مردم نیامدند، NGOها آنها را آوردند پای کار. یعنی درک ملی. اگر سمنهای ما هم مردم را به این بلوغ برسانند، این میشود یک پله و به تبع آن ما در پله دوم، یعنی احزاب سیاسی هم رشد لازم را تجربه خواهیم کرد. ما فرار مالیاتی داریم و افراد تا آنجا که امکان دارد میخواهند مالیات ندهند. اینجا هم باز متغیر سیاسی را میبینیم. وقتی فهم ما درباره منافع ملی کوچک است، شائبه و سایهاش را بر کنشهای اقتصادی ما هم میاندازد. این راه دارد و یکی از راههایش این است که احزاب سیاسی ما در برنامهریزی اقتصادی مردم بیشتر حرف بزنند و حضور داشته باشند. حلقه واسطه میان مردم و حاکمیت میتواند اینجا نقش خود را ایفا کند. وقتی انقلاب شد ایران ۳۴ میلیون نفر جمعیت داشت و ۲۳ درصد مردم تحت پوشش تأمین اجتماعی بودند، یعنی کسی که از جایی حقوق میگیرد؛ چه شاغل و چه بازنشسته. امروز طبق آمار رسمی از ۸۵ میلیون نفر جمعیت ایران، ۷۳ درصد تحت پوشش تأمین اجتماعی هستند. در ۴۵ سال گذشته جمعیت افزایش قابل توجهی داشته است و اگر شما این دو ضریب را در کنار هم ببینید، رفاهیات مردم حداقل ۹ برابر شده است. آن موقع حکومت ایران بیش از عربستان نفت صادر میکرد، با قیمت آن روز دلار ۲۰ برابر الان درآمد نفت داشت. آن موقع هر اونس طلا زیر ۱۰۰ دلار بود. الان هر اونس طلا ۲ هزاردلار است، البته امروز ۲۷ درصد جامعه ما تأمین اجتماعی نیستند و ما باید برای عدالت اجتماعی تلاش کنیم و صددرصد جامعه را تحت پوشش تأمین اجتماعی ببریم و حتی یک کارتنخواب هم حقوق ماهانه داشته باشد. حالا با این چشمانداز، من به عنوان یک حزب و جریان سیاسی باید به مردم بگویم انقلاب اسلامی زحمت کشیده و ۲۳ درصد تأمین اجتماعی را به ۷۳ درصد رسانده و یارانه هم میدهد و بگوید که ما ۲۷ درصد کم داریم. من برنامهام این است: مالیات را آنقدر بالا میبرم که در پنجسال آینده، ۷۳ درصد را به ۹۰ درصد برسانم، یعنی حزب ما این را با عدد و رقم به مردم توضیح بدهد. دقت میکنید؟ یک بخشی از آنهایی که مالیات نمیدهند، مطمئن باشید با آگاهیبخشی پای کار میآیند، البته یک بخشی نه، خیلی راحت بگویم از یک بخشی باید مالیات را گرفت و به اصطلاح کند، در غرب هم همین است. ما اگر بخواهیم دین اجتماعیمان را ادا کنیم، عوارض شهرداری را بموقع باید پرداخت کنیم. طبق نصصریح قرآن فقط در قبال خودمان یا خانواده مسئول نیستیم، در قبال جامعه هم مسئول هستیم، یعنی آن پیمانکاری که برای شهرداری کار میکند و میخواهد برای کارگر روزمزد خود دستمزد بدهد، من اگر عوارض شهرداریام را بموقع ندهم، آن پیمانکار هم نمیتواند حقوق کارگر را بدهد. ما الان پیمانکارهایی داریم که ۱۰ ماه است حقوق کارگر را ندادهاند. چرا؟ به خاطر اینکه من به عنوان شهروند گوشهای از مسئولیت اجتماعی خودم را ادا نمیکنم. چه اشکالی دارد، ما برای اینکه دین اجتماعی خودمان را ادا کنیم، اول سال عوارضمان را بدهیم و نگذاریم برای آخر سال که شهرداری قبض و پیگیری بفرستد. ما اگر جامعه را به این باور برسانیم و جامعه خودش همراهی کند، خیلی از چرخها میچرخد. چه کسی میتواند؟ NGOها و احزاب از یک سو، آموزشوپرورش و آموزش عالی از سوی دیگر و سوم گروههای مرجع اجتماعی. این سه گروه میتوانند مردم را به این باور برسانند و مشارکت اجتماعی را بالا ببرند. خیلی شفاف بگویم، ما عوارض شهرداری را با کلی التماس و پیگیری شهرداری میدهیم. برخی تا خانه خودشان را نفروشند، عوارض خانه را نمیدهند. خب چه اشکالی دارد، اول هر سال این عوارض را پرداخت کن، هم به تو فشار نمیآید، هم جریمه نمیشوی و از جایزه خوشحسابی برخورداری و هم با این پول تو، چهار کارگر روزمزد و پاکبانهای شهرداری دستمزد خود را بموقع دریافت میکنند. در واقع میگویید اگر ما رد و تأثیر رفتارهای مردم را به عیان نشان دهیم، بسیاری از مسائل ما حل خواهد شد. نشان و آموزش بدهیم. اول هم این آموزش باید به گروههای مرجع و شخصیتهای سیاسی داده شود و حزب باید این کار را انجام دهد و NGO ها. در بعد اجتماعی و مردمی NGOها و در بعد سیاسی و برنامهریزی اقتصادی، احزاب. اما امروز همه اینها گردن حاکمان و دولتمردان افتاده است. دولتمردان نمیتوانند. اصلاً اگر این طور است، پس چرا نظام جمهوری اسلامی است. خب حزب انگار یک وصله ناجور است و مناسبات روانی و جمعی ما آن را پس میزند. بپذیریم که حزب در ایران نوپاست. چندی پیش در جمعی بودم و دوستی گفت چرا تو میگویی نوپاست. ۴۵ سال از انقلاب میگذرد. گفتم ۲ هزارو ۵۵۰ سال نظام پادشاهی بوده، همیشه یک نفر تصمیم میگرفته، میگفته، میبریده و همه میگفتند چشم و ما هنوز در ایران عاشق کسی هستیم که ببرد. بعضی میگویند حضرت آقا چرا ورود نمیکنند. چرا قلع و قمع نمیکنند. اگر قرار بود این کارها را بکنند، برای چه انقلاب اسلامی آمد، چرا ولیفقیه آمد. به همان نظام پادشاهی بسنده میکردیم. میخواهم بگویم فهم جمهوریت در جامعه ما قدری ضعیف است، جمهوریت یعنی چندصدایی. دیدهاید وقتی دور هم جمع میشویم و حرفهای متناقض زده میشود، کسی بلند میشود و میگوید شما چرا سه مدل حرف میزنید. نمیتوانیم این تنوع را تاب بیاوریم. در جلسهای که نخبهها و استادان درباره موضوعی تخصصی گرد هم جمع شده بودند، سخنران سوم بودم. زودتر رسیدم و سخنان ارائهکننده دوم را شنیدم. بعد که ارائه کردم و رسید به پاسخ سؤالات، سؤال کردند امروز سه نفر ارائه دادند، چرا سه دیدگاه مختلف به ما گفتید. خب عزیز! قرار نیست که همه مثل هم فکر کنند و مثل هم حرف بزنند. الان دعوای احزاب و سلایق سیاسی بر سر نوع نگاه است. کدام یک از این سلایق میگویند ما ضدانقلاب هستیم؟ هیچ کدام. آقای الف هم که سابق و اسبق رئیس دولت بوده است، میگوید، من راه رسیدن به تعالی انقلاب اسلامی را در این میبینم. آقای ب که با او مخالف است، میگوید، من این راه را قبول ندارم. نظام پادشاهی در این کشور قدمت بیشتری دارد و این ژن در خون ماست و نظام جمهوری اسلامی تازه ۴۵ سال را پشت سر گذاشته، این یعنی خیلی جوان است. نمیدانم دقت کردهاید که همه اپوزیسیون ما در خارج از کشور هم غیرجمهوری هستند؟ ما حدود ۱۰۰ گروهک ضدانقلاب برانداز در خارج داریم، با اسامی مختلف، همهشان یا سلطنت طلبند یا کسی مثل شاه را قبول دارند، مثل پژاک، سازمان منافقین، درفش کاویانی، پانعربیسم و پانترکیسم، همهشان با همان الگوی پادشاهی میچرخند و یک نفر را شاخص خود قرار دادهاند. در میان معارضان خارجنشین جمهوری اسلامی کسی که دنبال جمهوریت باشد، نداریم. به خاطر همین هم موفق نبودهاند و نیستند، چون هر کس سر کار بیاید، اجازه نخواهد داد مردم نطق بکشند و مردم این را میدانند. دیدید که با خودشان هم دعوا دارند و باهم نمیسازند؟ اما در همین جمهوری اسلامی یک میهمان در شبکه ۳ حرفهایی علیه انتخابات میزند که در هیچ کجای دنیا نمیشنوید. اگر بخواهیم از ظرفیت نظام انتخاباتی کشور به درستی استفاده کنیم، چه کاری باید انجام دهیم؟ بالابردن آگاهی عمومی در آموزشوپرورش و به طور کلی سیستم آموزش کشور و استفاده از ظرفیت NGOها، بسیج، هیئتهای مذهبی و شخصیتهای مرجع اجتماعی. این چهار حلقه باید پای کار بیایند که ما بتوانیم از این ظرفیت به درستی استفاده کنیم. نظام جمهوری اسلامی در این ۴۵ سال هفت نوع انتخابات برگزار کرده است در بیش از ۵۴ دوره انتخابات، بدون احتساب انتخابات میاندورهای و دوردوم و این در دنیا سرآمد و رکورد است و ما این را باید به عنوان افتخار گوشزد کنیم.
سایر اخبار این روزنامه
استقلال بازی بزرگ را برد
برای این «رأی» رنج دوران بردهایم
در این ساعات پایانی چه کنیم؟
جنگ لیستها و رقابتها
«نارسایی احزاب» خندق میان ما و انتخابات است
توجیه نامزدهای انتخابات تخلفات تبلیغات سایبری را کاهش داد
نسلسوزی دهشتناکتر است یا خودسوزی؟!
«هزینه اثر بخشی» داروی اسامای ثابت نشود وارد نمیکنیم!
مشترکان لاکچری گاز «هزینه واقعی» بپردازند!
بیروت را بزنند، حزبالله تلآویو را میزند
شاخصه عقلانیت انتخابات ۱۱ اسفند
نقطه هدف دشمنان در انتخابات ۱۱ اسفند