تورم در ایران چرا آرام نمی‌گیرد؟

 جوان آنلاین: چرا تورم در‌ایران آرام نمی‌گیرد؟ این سؤالی است که در اوقات خستگی و فراغت مانند تیری از کمان رها می‌شود و ذهن‌ها را نشانه می‌گیرد. آیا معضل تورم بالا در ایران حل خواهد شد؟ چرا با وجود تلاش‌های قابل تحسین دولت در مهار تورم (و البته گاهی غیرقابل تحسین و گاهی اساساً تلاشی نیست که تحسین یا تقبیح شود) هنوز اوضاع به سامان نرسیده است و مردم با شهود تجربی خود، حضور این چغر بد بدن (تورم) را در زندگی خود احساس می‌کنند؟
 
با وجود مهار نسبی رشد نقدینگی و رشد پایه پولی در دولت فعلی و کاهش آن- هر چند با وضع مطلوب فاصله دارد- باز هم نتایج دلپذیری که برای مردم محسوس باشد، حاصل نشده است. چه تحلیلی در این باره می‌توان داشت؟ اولین نکته‌ای که باید به آن توجه داشت، این است که اثر کنترل نقدینگی فعلی اگر ادامه‌دار باشد، در سال‌های آینده ملموس‌تر خواهد شد و مهم‌تر آنکه اگر با همان سرعت قبلی این رشد ادامه می‌یافت، اوضاع قیمت‌ها بسیار بدتر از چیزی می‌شد که در حال حاضر شاهد آن هستیم، اما باید کمی ریشه‌ای‌تر به این مسئله پرداخت و به همین مقدار دلخوش نبود که ما وارد ابرتورم نشده‌ایم. 
مهم‌ترین مشکل اقتصاد فعلی کشور ما این است که تبدیل به یک اقتصاد پولی شده و از اقتصاد واقعی فاصله گرفته است. بگذارید توضیح بدهم و به سادگی از این موضوع عبور نکنم. منظورم از اقتصاد پولی این است که مناسبات اقتصادی در ایران باعث شده است سفته‌بازی یا به تعبیر عامیانه دلالی- خریدن به قیمت کمتر و فروش به قیمت بیشتر- سودآوری خوبی داشته باشد. اگر فردی یک‌میلیارد پول داشته باشد، با توجه به انتظار و پیش‌بینی نسبت به وضعیت تورمی آینده، ترجیح می‌دهد این پول را تبدیل به سکه، دلار، زمین و اموری از این دست کند و آن را به کنار بگذارد تا بعد از بالا رفتن قیمت‌ها مجدداً آن‌ها را بفروشد و کسب سود کند. حال اگر او بخواهد همین پول را وارد اقتصاد حقیقی یعنی تولید کند، متوجه می‌شود نخست نیاز به تخصصی نسبی دارد و دوم اینکه ریسک بالایی دارد و ممکن است تولید او به سودآوری نرسد یا در مراحل میانی کار، مشکلات عدیده‌ای برای او پیش بیاید که مانع رسیدن به مرحله تولید نهایی شود و سوم اینکه سود انتظاری از این تولید نیز در مقایسه با سفته‌بازی، پایین ارزیابی می‌شود. در چنین حالتی مسیر طبیعی اقتصاد او را به سمت خرید سکه یا دلار هدایت می‌کند. 


نتیجه مسیر بالا، اقتصاد پولی است؛ پولی که قرار بود صرفاً وسیله مبادله باشد و نقش واسطه‌گری میان کالا‌ها را داشته باشد، خود به هدفی مهم در اقتصاد تبدیل می‌شود و می‌تواند ارزش افزوده‌ای فراتر از کالا ایجاد کند، با کمترین زحمت و با سودآوری بالا یا قابل قبول. به راستی اگر می‌شود با خریدن دلار در یک روز، سودی معادل تقریبی درآمد یک ماه به دست آورد، چرا باید ایجاد صف طولانی خریدن دلار برای‌مان تعجب داشته باشد؟ نتیجه بدتر چنین اقتصادی این است که تولیدکنندگان نیز به این نتیجه می‌رسند یا تولید خود را تعطیل کنند و به خریدن زمین، سکه و ارز روی بیاورند یا اگر چنین چیزی به هر دلیلی ممکن نیست، لااقل بخشی از سرمایه خود را به صورت دلار، سکه و زمین نگهداری کنند. پس تولید رفته‌رفته کمتر و اقتصاد واقعی روزبه‌روز نحیف‌تر می‌شود و اقتصاد پولی همچون انگلی از باقیمانده خون تولید می‌مکد تا آن را بخشکاند. کم‌کم همه در این اقتصاد می‌فهمند که بهتر است تریدر باشند تا تولیدکننده؛ امروز چیزی را بخرند و فردای آن بفروشند. سود دلال در این جامعه از سود تولیدکننده بیشتر است و همین مسئله تولیدکننده را ترغیب می‌کند وارد فضای سوداگری شود و از تولید دست بکشد. 
حالا فرض کنیم در چنین شرایطی با کاهش تولید، دولت بخواهد به مردم خدمت کند و برای رفاه حال آنان، دست به واردات بزند تا قیمت‌ها بیش از پیش افزایش نیابد. سوداگران چشم طمع به این واردات می‌دوزند تا بتوانند آبی گل‌آلود و با ورود پول، نقدینگی و دلالی از این قسمت نیز بدون زحمتی کسب سود کنند و بدتر آنکه تولید نحیف داخلی از این واردات هم ضربه می‌خورد و لاغرتر و لاغرتر می‌شود. 
به سوی دیگر ماجرا برویم. به طور طبیعی، چون دولت سرعت رشد نقدینگی را کنترل کرده است، به نظر می‌رسد نقدینگی کافی برای تولیدکنندگان در جامعه وجود ندارد و در نتیجه تولیدکنندگان تقاضای نقدینگی دارند تا بتوانند دستمزد کارگران را بدهند و خط تولید را سر زنده نگه دارند. در چنین شرایطی فرض کنیم، دولت بخواهد برای حمایت از تولید داخلی، به تولیدکنندگان وام دهد تا آن‌ها به حیات اقتصادی خود ادامه دهند. حالا با دادن این وام همه خیال‌شان راحت است که تولید ضربه نمی‌خورد، اما سؤال این است، با وجود اقتصاد پولی آیا تولیدکننده همه وام را به خط تولید می‌برد یا وسوسه می‌شود بخشی از آن را به سکه، زمین و ارز تبدیل کند؟ عقلانیت اقتصادی او در چنین شرایطی چه دستوری به او می‌دهد؟ به علاوه مگر این تولیدکننده قبلاً بخشی از نقدینگی خود را به دارایی‌های غیرمولد تبدیل نکرده بود؟ اگر به دنبال رونق تولید بود، چرا آن دارایی‌ها را تبدیل به سرمایه نکرده و به دنبال وام آمده است؟ 
پس حتی در چنین شرایطی، وام‌های تولیدی نیز به سرمنزل مقصود نمی‌رسند و به بازار پولی و سفته‌بازی دامن می‌زنند. حالا برگردیم به اصل ماجرا. در چنین شرایط پیچیده‌ای چه باید کرد؟ دولت محترم تمام تلاش خود را برای کاهش عرضه نقدینگی انجام داده یا در حال انجام دادن است، اما کاهش عرضه تا زمانی که طرف تقاضا تغییر نکند، مشکل را حل نمی‌کند. اگر عرضه پول کاهش یابد، ولی همچنان تقاضای پول برای معاملات سوداگرایانه غیرمولد وجود داشته باشد، عطش بازار نه تنها کاهش نمی‌یابد بلکه بیشتر می‌شود. اینجاست که دولت و مجلس باید فکری کنند. چگونه می‌توانند طرف تقاضای پول برای معاملات سوداگرایانه را کنترل کنند و کاهش دهند؟ به زبان ساده‌تر دولت و مجلس باید چه کاری انجام دهند که یک فعال اقتصادی به این نتیجه برسد تزریق پول به بازار‌های غیرمولد به سود او نخواهد بود و بهتر است پولش را به سمت تولید ببرد تا سود کند. 
دولت و مجلس باید با شیبی ملایم و زمانبندی مناسب، با استفاده از ابزار‌های مالیاتی راه را بر اقتصاد سوداگرایانه ببندند. به طور مثال مالیات‌بستن بر خانه‌های سوم به بعد، باعث می‌شود یک فعال اقتصادی دارای سرمایه از فکر خرید خانه‌های بیشتر منصرف شود و بخواهد به سمت سرمایه‌گذاری روی بازار سکه برود، اما می‌بیند در این بازار هم به دلیل قوانین مالیاتی، امکان سود کردن فراتر از فعالیت‌های واقعی اقتصادی وجود ندارد. او وقتی در بازار‌های سوداگرایانه می‌چرخد و می‌بیند به فعالیتی پربازده نمی‌رسد، از سرمایه‌گذاری در این زمینه منصرف می‌شود و نتیجه می‌گیرد که بهتر است پولش را در بانک سپرده‌گذاری کند، اما متوجه می‌شود سود بانکی مثل سال‌های گذشته ۳۰‌درصد و ۴۰‌درصد نیست و بسیار کمتر از سود فعالیت‌های تولیدی است. تولیدکننده‌ها هم که هوش اقتصادی‌شان به آن‌ها گفته بود زمین و سکه بخرند، کم‌کم با فروش زمین و سکه سرمایه‌ها را به سمت تولید می‌آورند، بدون آنکه نیاز باشد دولت به آن‌ها وام دهد یا وام‌های دولتی را صرف خرید زمین و سکه کنند. تازه معافیت‌های مالیاتی تولید می‌تواند مشوق بیشتری برای حرکت به سمت تولید فراهم کند، البته مشخص است که این مسئله همه ماجرای اقتصاد نیست، اما یکی از مهم‌ترین ماجرا‌های اقتصاد خواهد بود. 
چنین رویکردی از سوی دولت و مجلس، رویکردی منطقی در اقتصاد است. بسیاری از کشور‌های پیشرفته با همین روش اقتصاد خود را ساماندهی کرده‌اند. اساساً چنین آزادی اقتصادی در ناحیه سوداگری که در ایران حاکم است، در کمتر کشوری از کشور‌های پیشرفته لیبرالیستی جریان دارد و به قول معروف در این زمینه کاتولیک‌تر از پاپ شده‌ایم. 
برای حرکت در مسیر بالا چند مسئله ضروری و حیاتی است: 
نخست آنکه تیم رسانه‌ای قوی لازم است تا به مردم آگاهی دهد این مسیر در بلندمدت به سود همه خواهد بود، خصوصاً به سود طبقه ضعیف جامعه. مسکن، سکه و ارز از کالا‌های تجاری خارج می‌شوند و قدرت خرید افراد افزایش پیدا می‌کند. این نوع مالیات هدفش طبقه‌های ضعیف یا با درآمد متوسط نیست. باید با مردم سخن گفت و حرف زد و آن‌ها را از انتظارات تورمی غیرمنطبق با واقع بازداشت. 
دوم و مهم‌تر آنکه باید رنگ مجلس در این دوره، یک رنگ اقتصادی باشد. مجلس باید بداند مهم‌ترین مشکل فعلی کشور ما، اقتصادی است. اگر برآیند کلی مجلس و صدایی که از آن بیرون می‌آید، اقتصادی باشد، آلارم خوبی به مردم و فعالان اقتصادی خواهد داد و ریل‌گذاری اقتصادی کم‌هزینه‌تر خواهد بود. این رویکرد در سخنرانی‌ها و نامگذاری‌های متعدد مقام معظم رهبری نیز مشهود است. اگر هر صدایی غیر از صدای اقتصاد از مجموع فعالیت‌ها و اختلاف‌نظر‌های مجلس در کشور طنین‌انداز شود، دستاورد‌های مجلس در هیچ زمینه‌ای حتی فرهنگی نیز امیدبخش نخواهد بود.
*پژوهشگر اقتصادی