لیاقت نگهداری میراث تاريخي و طبيعي ایران را نداریم

گروه اجتماعي
مخاطرات طبيعي به يك تهديد جدي براي بقاي بناهاي تاريخي ايران تبديل شده است. زلزله، سيل، بارش‌هاي موسمي، رانش زمين و فرونشست بر اثر خشكسالي، بلاي جان ميراث تاريخي ايران است اما كارشناسان فرهنگي مي‌گويند مداخله بشر در ساختار طبيعت و اقليم مي‌تواند تاثير ويرانگر مخاطرات طبيعي را چند برابر افزايش بدهد. در حالي كه به دنبال كاهش بارندگي از ابتداي دهه 1370 در ايران، فصل خشكسالي در كشور آغاز شد اما تحليل فعالان فرهنگي اين است كه ايران، تنها كشور گرفتار خشكسالي نبوده ولي احتمالا، تنها كشوري است كه به جاي راهكارهاي موثر براي كاهش تاثيرات خشكسالي، به روش‌هاي مخرب‌تر متوسل شده است. بهترين مثال در اين زمينه، غرق شدن بخشي از محوطه تاريخي و باستاني «پاسارگاد» در اثر احداث و آبگيري سد سيوند است. از ابتداي دهه 1380 و به دنبال جدي شدن اقدامات براي تكميل پروژه سد سيوند روي رودخانه سيوند، كارشناسان و فعالان ميراث فرهنگي با ابراز نگراني بابت تعرض جدي به حريم «پاسارگاد» هشدار دادند كه آبگيري اين سد، ان هم در 50 كيلومتري شهر پارسه (تخت جمشيد) و در 10 كيلومتري پاسارگاد و با توجه به اينكه اين رودخانه در فاصله محوطه باستاني تخت جمشيد و پاسارگاد جريان دارد، آسيب جدي براي محوطه تاريخي پاسارگاد خواهد داشت چون آبگيري سد در اين دشت آبرفتي و مرطوب شدن هوا، يك تهديد جدي براي سازه‌هاي سنگي محوطه و آرامگاه كوروش است. فعالان ميراث فرهنگي مي‌گفتند كه كاوش در اين محوطه باستاني، هنوز به پايان نرسيده و فعلا از جمله ارزشمندترين يافته‌ها در اين منطقه تاريخي كه قدمت برخي مكشوفه‌هايش به بيش از 7500 سال مي‌رسد، بخش باقي مانده از «جاده شاهي» و يادگار دوره هخامنشي است اما ناشناخته‌هاي فراوان در اين منطقه، با آبگيري سد سيوند، براي هميشه نابود خواهد شد. با وجود اين هشدارها، سد سيوند كه مراحل ساخت ان از ابتداي دهه 1370 آغاز شده بود، فروردين 1386 در يك مراسم رسمي آبگيري شد و بخش مهمي از ميراث ملي و جهاني ايران را نابود كرد. 
استفاده بي‌رويه از سفره‌هاي آب زيرزميني و بي‌توجهي به تبعات تخليه اين ذخاير ارزشمند، يكي ديگر از دلايل و بلاهايي بوده كه در دهه اخير بر سر آثار تاريخي كشور آمده است. پيامد بذل بدون برنامه سفره‌هاي آب زيرزميني و چشم دوختن به رانت سدسازي و حفر چاه‌هاي غيرمجاز به بهانه «رونق كشاورزي» و تداوم كشت غيراصولي، اين بوده كه امروز مساحت وسيعي از كشور، دچار «فرونشست» شده است. پارسال در آخرين گزارش‌هاي كارشناسان اعلام شد كه «ميزان فرونشست زمين در ايران بيش از ۹۰ برابر ميانگين كشورهاي توسعه يافته است. درحال حاضر ۳۰۰ دشت و 360 منطقه و حدود 380 شهر با وسعت بيش از 150 هزار كيلومتر مربع در استان‌هاي اصفهان، تهران، كرمان، خراسان رضوي، البرز، فارس، يزد، همدان، مركزي، چهارمحال و بختياري، آذربايجان شرقي، زنجان، قم، اردبيل، كردستان، آذربايجان غربي، خراسان شمالي و كرمانشاه و بيش از 40 ميليون نفر از جمعيت كشور با بحران فرونشست مواجهند.»
 فروردين پارسال، علي بيت‌اللهي، مدير بخش زلزله و خطرپذيري مركز تحقيقات راه، مسكن و شهرسازي كشور در هشدار بابت «تاثيرات مخرب فرونشست بر ميراث فرهنگي و تاريخي كشور» اعلام كرد: «طبق جديدترين مطالعات انجام شده، وسعت پهنه‌بندي فرونشست زمين در ايران به حدود ۱۵۸ هزار كيلومترمربع مي‌رسد كه حدود ۱۰ درصد از مساحت كشور را دربرمي‌گيرد. استان اصفهان، از نظر تعداد شهرها و ميزان بافت فرسوده، در پهنه‌بندي فرونشست داراي رتبه نخست است و فرونشست، حدود ۲ ميليون و ۸۰۰ هزار نفر در محدوده كلانشهر اصفهان و اطراف آن را تهديد مي‌كند و خطرپذيري فرونشست در اصفهان براي بخش‌هاي مختلف مانند جمعيت و آثار ميراثي آن ۲۰ برابر خراسان رضوي است. در اصفهان ۳۲۸ مسجد و بيمارستان، ۲۵۸ مدرسه، ۱۹ مركز فرهنگي و 9374 پل در معرض اثر فرونشست زمين قرار دارند.»
تخت جمشيد را هم از دست مي‌دهيم ؟ 
نگاهي گذرا به فهرست آثار تاريخي ايران نشان مي‌دهد كه در تمام استان‌هاي كشور، بسته به اينكه در ايام گذشته و از دوره هخامنشي تا پايان عصر قاجار و به مدت 25 قرن، گذرگاه عبوري مسافران يا محل سكونت مردمان يا پايتخت موقت يا دائم سلسله‌هاي پادشاهي بوده، بيش از يك اثر تاريخي با قدمت چند صد ساله وجود دارد و شهرهاي قزوين، اصفهان، يزد، شوش، زابل، شيراز، كاشان، كرمانشاه، اردبيل، همدان و تهران بيشترين آثار تاريخي را دارند در حالي كه غير از زابل (استان سيستان و بلوچستان) و شوش (استان خوزستان) باقي اين شهرها در استان‌هايي هستند كه بابت شدت فرونشست زمين به وضعيت بحراني رسيده‌اند. 
 از ابتداي دهه 1390 كه اعلام شد شهر پارسه (تخت‌جمشيد - پرسپوليس) در معرض فرونشست قرار گرفته، معلوم شد كه ارگ بم تنها اثر تاريخي ايران نبوده كه به دليل مخاطرات طبيعي از دست رفته بلكه بناهاي ديگري در كشور كه تاريخ و هويت ملي اين سرزمين با برپايي انها شكل گرفته هم با خطر ويراني مواجهند.
 سيداحمد محيط طباطبايي؛ كارشناس ميراث فرهنگي در گفت‌وگو با «اعتماد» در تحليل تاثير مخاطرات طبيعي بر ميراث تاريخي ايران با توجه به شرايط خاص كشور از نظر قرار گرفتن روي كمربند زلزله و سيل خيزي و تغييرات اقليمي مي‌گويد: «سرزمين ايران، سرزميني با ويژگي‌هاي طبيعي و تاريخي مخصوص به خود است. در كشور ما عوامل غيرقابل پيش‌بيني به عنوان يك امر دائمي وجود داشته. روي كمربند زلزله هستيم و با طغيان رودخانه‌ها مواجهيم و در بستر ناآرامي زندگي مي‌كنيم. ما در يك تجربه زيستي 10 هزار ساله ياد گرفته بوديم چطور با طبيعت خودمان كنار بياييم. از زماني كه به تدريج از گذشته و حافظه و خاطره تاريخي‌مان جدا شديم و فكر كرديم پياده كردن آنچه در جاهاي ديگر و با اقليم‌هاي ديگر بر اساس تجربه خودشان انجام مي‌دهند، در ايران هم مثبت است، شاهد به هم ريختگي و از دست رفتن سرمايه‌هاي طبيعي و تاريخي خودمان شديم. ايران، يك سرزمين خشك است و جايي كه آب هست، زندگي شكل مي‌گيرد اما آب كجاست؟ جايي كه گسل است و گسل كجاست؟ جايي كه زلزله مي‌آيد.  تجربه همزيستي يعني اينكه با وجود نامطلوب بودن عنصر باد، ما از انرژي باد در معماري استفاده مي‌كنيم و بادگير مي‌سازيم يا اينكه در شوشتر، آسياب آبي مي‌سازيم تا از عنصر آب استفاده كنيم. از زماني كه فكر كرديم كاشفان جديد اين سرزمينيم و گذشته براي ما هيچ ارزشي ندارد، تخريب و نابودي ميراث تاريخي ما آغاز شد و هر يك از اين مزيت‌ها براي ما به يك تهديد تبديل شدند. شهر بم يك باغ‌شهر است كه از گذشته‌هاي دور در طول سال به دفعات با پديده زلزله مواجه بوده اما اين باغ‌ها امواج زلزله را از خود عبور مي‌دادند و به همين دليل، در اين شهر هيچ ‌وقت بناي مرتفع ساخته نمي‌شد. تهران يك سرزمين رسوبي است كه آب‌هاي كف زمين، بايد از طريق كانال‌ها بيرون بيايد و به همين دليل هم شبكه قنات در تهران ايجاد شده بود اما وقتي اين شهر را نمي‌شناسيم، وسط چنين شهري خط مي‌كشيم و مترو راه مي‌اندازيم و شبكه آبي را از بين مي‌بريم و در يك شاهكار، چشمه علي كه به مدت 8 هزار سال و حتي در سال‌هاي بي‌آبي، آب داشت را مي‌خشكانيم. اين اتفاقات، يعني بي‌توجهي به فرهنگ و بي‌توجهي به آن چيزي كه در پيرامون ما است. قرار نيست كه گذشته را فقط براي پز بخواهيم بلكه ميراث فرهنگي را بايد پايه توسعه پايدار بدانيم و به همين دليل، بايد اهميت ميراث فرهنگي و حفظ و نگهداشت آن را آموزش بدهيم. البته قابل انكار نيست كه طي دو سه دهه اخير، برخي تغييرات اقليمي ساختار طبيعي تاريخ ما را به هم ريخته اما تغييرات اقليمي، في‌الذاته منفي نيست چنانكه من و شما هم حاصل تغييرات اقليمي هستيم. تغييرات اقليمي، بر اثر مداخلات منفي انسان به بحران تبديل مي‌شود. اصفهان، شهري است در كنار رودخانه زاينده‌رود. اولويت مصرف آب زاينده‌رود چيست؟ آب رودخانه، اول مال خود رودخانه است. فرزند رودخانه، بستر رودخانه است و بهترين محصول رودخانه، همان اكوسيستمي است كه خلق كرده.  پس آب زاينده‌رود بايد در بستر رودخانه جاري شود و جاري بماند.  اگر حجم اين آب بيشتر بود، مي‌تواند براي آشاميدن مصرف شود. اگر بيشتر بود، براي كشاورزي مصرف شود و اگر بيشتر بود كه نيست، براي صنعت مصرف شود. ما در مقابل زاينده‌رود، معكوس عمل كرديم. رودخانه را خشك كرديم، اقليم را بر هم زديم، تالاب را از بين برديم، فرونشست زمين به وجود آورديم و براي تمام عمارات تاريخي اصفهان بحران ايجاد كرديم و دليل همه اينها فقط يك چيز است؛ چون زاينده‌رود آب ندارد. وقتي اقليم قديم اصفهان از دوره صفويه را بررسي كنيد مي‌بينيد كه در اصفهان به دليل نوع خاك اين شهر حتي سيستم فاضلاب ايجاد نشد بلكه چاه‌هاي سپتيك درست كردند اما در چنين شهري با چنين خاكي، مترو ايجاد مي‌شود چون همه‌ چيز را براي رفع نيازهاي همين امروز مي‌بينيم و مي‌خواهيم . افرادي به ميراث فرهنگي بي‌توجهند كه آينده برايشان مهم نيست. اين افراد، نمي‌خواهند براي بچه‌هاي‌شان چيزي باقي بگذارند. فردي به ميراث فرهنگي توجه مي‌كند كه نگران آينده است.»
قصه « گلسنگ‌ها » 
 ديروز مهناز اشرفي، رييس پژوهشكده ابنيه و بافت‌هاي تاريخي فرهنگي خبر داد كه طي 30 سال گذشته، 67 اثر تاريخي كشور كه در فهرست ميراث جهاني ثبت شده بودند، به دليل آتش‌سوزي تخريب و دچار آسيب شده‌اند در حالي كه وقوع حريق در اين بناها به دليل اختلالات الكتريكي، استفاده از وسايل گرمايشي نامناسب، اقدامات مرمتي گرمازا، سيگار كشيدن، نبود سيستم اطفاي حريق، رعد و برق، نبود آگاهي و آموزش بوده است.
28 فروردين امسال، «شهرآرا نيوز» خبر داد كه «كتيبه‌هاي آرامگاه فردوسي و محوطه تاريخي توس، زير رگبار باران‌هاي اسيدي در معرض تخريب است» و به نقل از احسان رحمانيان؛ مدير پايگاه ميراث فرهنگي توس نوشت: «در اثر باران‌هاي اسيدي، بسياري از اشعار درج شده بر كتيبه‌هاي آرامگاه خورده شده و كاملا از بين رفته. در محدوده تاريخي توس چند معضل اساسي به ويژه در محدوده بناي تاريخي هارونيه و خود آرامگاه وجود دارد. عوامل متعدد آسيب زا متأسفانه دور تا دور حريم و محدوده آرامگاه را احاطه كرده اند. اولين معضل، مازوت سوزي نيروگاه توس مشهد است كه متوليان اين نيروگاه، به ويژه در زمستان ها به خاطر موضوع گاز به انجام اين كار دست مي‌زنند. از آنجا كه جريان هوا عمدتا از سمت غرب به شرق است، متأسفانه دود ناشي از مازوت سوزي در محدوده آرامگاه موجب ايجاد باران‌هاي اسيدي مي‌شود. تأثير مستقيم و مخرب باران‌هاي اسيدي روي آثار سنگي و آجري بسيار بالاست؛ بنابراين هم بناي تاريخي هارونيه و هم خود آرامگاه از معضل اين آسيبِ خورنده در امان نيستند. كارخانه‌هاي گچ مستقر در شمال آرامگاه نيز شبانه فيلتراسيون خود را خاموش و در همان شرايط بدون فيلتر فعاليت مي‌كنند و تأثير اين اقدام، نشستن غبار گچ روي بنا‌ها و درختان است كه باز هم اثر مخرب و خورندگي دارد. كارخانه‌هاي گچ متأسفانه در تابستان فعاليت بيشتري دارند و اين موضوع حتي به درختان چنار موجود در محدوده آرامگاه آسيب مي‌زند. در تابستان برگ درختان چنار مملو از يك لايه گچ است و اگر اين روند ادامه داشته باشد، نه تنها آثار تاريخي، بلكه پوشش گياهي اين محدوده هم از بين خواهد رفت. در ناحيه شرق آرامگاه حكيم توس هم معادن شن و ماسه حوالي آرامگاه كه عمدتا با عمق 30 تا 40 متر براي استخراج شن و ماسه حفاري مي‌شوند، عوامل توليد باران‌هاي اسيدي حوالي آرامگاه هستند.» 
روز 29 فروردين امسال، خبرگزاري ايلنا هم از «رسوخ گلسنگ‌ها در جان بناهاي تاريخي» خبر داد و به نقل از محمد سهرابي، سرپرست پيشين پژوهشكده حفاظت و مرمت آثار تاريخي نوشت: «گلسنگ‌ها قارچ‌هاي همزيست با جلبك‌ها و سيانوباكتري هستند كه روي سنگ‌ها، صخره‌ها، تنه و ساقه درختان مي‌رويند و مي‌توانند تا ۴ هزار سال هم عمر كنند. ايران زيستگاه ۲۵۰۰ تا ۳۰۰۰ گونه گلسنگ است كه تاكنون ۱۰۰۰ تا از اين گونه‌ها شناسايي شده‌اند و يك چهارم گلسنگ‌هاي شناسايي شده مربوط به آثار و بناهاي تاريخي است و مشاهدات و تخمين‌هاي صورت گرفته نشان مي‌دهد كه نزديك به ۵۰۰ گونه مخرب از گلسنگ‌ها با رتبه‌بندي متفاوت از نرخ فرسايش بر سطح بناهاي باستاني كشور تأثير گذاشته‌اند. هم‌اكنون خطرناك‌ترين و شديدترين فرسودگي زيستي ناشي از رشد گلسنگ‌ها را در محوطه باستاني بيستون و پس از آن در تخت جمشيد، پاسارگاد، ميراث جهاني محور ساساني، چغازنبيل، شوش، گنبد سلطانيه، گنبد قابوس، تخت سليمان و برخي كاروانسراهاي ميراث جهاني شاهد هستيم. متاسفانه به دليل محدوديت‌هاي قانوني و عدم وجود حمايت‌هاي مالي لازم، هنوز هيچ پيشرفتي براي ارزيابي و تعيين نرخ تخريب هر گونه گلسنگ و ميزان آسيب آن در سطح بنا‌هاي تاريخي ايران به دست نيامده و متاسفانه سال‌هاست كه تحقيقات گلسنگ‌شناسي به دليل نبود بودجه و امكانات در پايگاه‌هاي ميراث فرهنگي متوقف شده در حالي كه در تمام آثار سنگي ايران، بحران فرسودگي زيستي ناشي از گلسنگ‌ها وجود دارد و در اين ميان، كتيبه‌هاي خط ميخي بيشترين آسيب ناشي از رشد گلسنگ‌ها را ديده‌اند آن هم در حالي كه ارزش معنوي اين كتيبه‌ها غيرقابل قيمت‌گذاري است و اين آثار، تاريخ يك ملت و يك كشور است.» 
 اين اخبار كه گوشه بسيار كوچكي از تاثير مخاطرات طبيعي يا مداخلات انساني بر پيكر ميراث جهاني را آشكار مي‌كند، يك پيام بسيار تلخ دارد؛ «اگر ميدان نقش جهاني نباشد و اگر پاسارگادي نباشد و اگر كاخ گلستاني نباشد و اگر بازار تبريزي نباشد و اگر چغازنبيل و طاق بستان و هگمتانه‌اي نباشد و... آيا ايراني خواهد بود؟» 
 سيدمحمد بهشتي، كارشناس ميراث فرهنگي، در گفت‌وگو با «اعتماد» در توضيح مخاطراتي كه طي سال‌هاي اخير به دليل سوءمديريت‌هاي گسترده به تهديد جدي بقاي بناها و محوطه‌هاي تاريخي ايران تبديل شده مي‌گويد: «نقاط قابل زيست در ايران، همواره خطرناك‌ترين نقاط كشور بوده. وقتي اطلس نقاط زلزله‌خيز يا نقاط سيل خيز كشور را مي‌بينيد، متوجه مي‌شويد كه اين نقاط كاملا بر هم منطبقند؛ هر جا سيل‌خيزتر است، زلزله خيزتر هم هست و اتفاقا، اين نقاط با اطلس پراكندگي جمعيت هم منطبق است؛ هر جا سيل خيزتر و زلزله‌خيزتر است، جمعيت بيشتري هم دارد. مخاطرات طبيعي ايران يك پديده جديد نيست و اين سرزمين در طول تاريخ با اين تهديدها مواجه بوده اما جمعيتي كه در مناطق پرمخاطره ساكن مي‌شده، ملاحظاتي در قبال اين تهديدها در نظر مي‌گرفته و به همين دليل شاهديم كه در وقوع سيل، آثار تاريخي معمولا كمترين خسارت را متحمل شده‌اند اگر چه كه استثنائاتي هم بوده اما به عنوان مثال وقتي در دشت گرگان سيل مي‌آيد، نگران تخريب تپه‌هاي تاريخي اين منطقه نيستيم چون اين تپه‌ها با ملاحظه سيل‌خيز بودن منطقه مستقر شده است. در مورد زلزله هم همين طور است چنانكه در بررسي سابقه سكونت در دشت تهران تا پيش از دوره پهلوي اول مي‌بينيم كه تهران در دورترين فاصله با گسل‌هاي اصلي تهديدكننده دشت ازجمله گسل نياوران مستقر شده بود. در طول تاريخ و تا زماني كه اهل اين سرزمين دچار اختلال در اهليت نشده بودند، به تهديدهاي سرزمين توجه مي‌كردند و به همين دليل هم كمتر خسارت مي‌ديدند. اما در دوره جديد، شرايطي بدون ملاحظه اين تهديدات ايجاد شد كه بارزترينش، رعايت نكردن حريم گسل‌ها و حريم مسيل‌ها و رودخانه‌هاست و البته امروز هم خسارت اين بي‌توجهي را شاهديم. علاوه بر اين، دخالت‌هاي ما در اكوسيستم، ما را در وضعيت بسيار خطرناكي قرار داده چنانكه در بيش از 300 دشت مستقر بر سفره‌هاي آب زيرزميني، به دليل تخليه اين سفره‌ها شاهد فرونشست هستيم. در شهر اصفهان تا سال 1335 در ساحل زاينده‌رود فقط 70 هزار هكتار زراعت بوده و امروز اين وسعت به 500 هزار هكتار رسيده در حالي كه آب زاينده‌رود كمتر شده و براي جبران اين كم‌آبي، به سفره آب زيرزميني دشت اصفهان هجوم برده‌ايم كه نتيجه طبيعي چنين اتفاقي، فرونشست است. امروز همه دشت‌هاي ما در معرض فرونشست هستند و فرونشست هم قابل جبران نيست. اصفهان ما به دليل فرونشست در حال نابودي است. اصفهان واقعي كجاست؟ همان محل آثار تاريخي اما آثار تاريخي اصفهان، امروز در معرض تهديد است. اگر به ميدان نقش جهان و به عمارت عالي‌قاپو و به مسجد شيخ لطف‌الله و به بازار و به مسجد شاه اصفهان خسارتي وارد شود، اصفهان ديگر وجود ندارد و فقط يك لكه سكونتگاهي است كه اين را شايد در بيابان هم بشود ساخت. البته در كل كشور با همين وضع مواجهيم چون در كل كشور يك رفتار ثابت داريم . جلوي سدها را باز كرديم كه كمي آب به درياچه اروميه برسد و حالا كه آب درياچه چند سانت بالا آمده، به سر درياچه منت مي‌گذاريم و حواس‌مان نيست كه تا به حال، حق اين درياچه و حق اهالی آذربايجان و حتي حق اين نسل و همه نسل‌هاي آينده را زير پا گذاشتيم چون با خشك شدن درياچه اروميه، امكان زيست در بخش عظيمي از آذربايجان غيرممكن مي‌شود. ارزش‌هاي‌مان اين گونه در حال نابودي است. اين شيوه 70 ساله مواجهه با سرزمين قابل تداوم نيست چون كل اكوسيستم ايران، چه در خوزستان و چه در فارس و چه در آذربايجان، اين شيوه و اين رفتار جامعه را جواب كرده در حالي كه بايد مي‌آموختيم كه زيستن در اين سرزمين چه اقتضائاتي دارد اما بدون رعايت اين اقتضائات، آن چه تحت عنوان توسعه رقم زديم را پيش مي‌بريم و هنوز هم به همين شيوه عمل مي‌كنيم.»


آيا زلزله و سيل مخرب‌تر از سوءمديريت است؟ 
 سال 1399 پژوهشگاه بين‌المللي زلزله‌شناسي و مهندسي زلزله اعلام كرد كه هر سال در ايران حدود 250 زلزله با شدت ٤ تا ٤.٩ ريشتر، 25 زلزله با شدت ٥ تا ٥.٩ ريشتر و دو زلزله با شدت ٦ تا ٦.٩ ريشتر رخ مي‌دهد و هر 10 سال يك ‌بار هم شاهد وقوع زلزله‌اي با شدت ٧ تا ٧.٩ ريشتر هستيم. طبق اعلام اين پژوهشگاه، روند زمين‌لرزه‌ها از سال 1395 در محدوده ايران افزايش يافته آن هم در حالي كه فلات ايران در يك ناحيه بسيار فعال از نظر لرزه‌خيزي در دنيا قرار گرفته و حدود دو درصد زلزله‌هاي جهان در ايران رخ مي‌دهد.
 امروز نام «بم» و «بويين‌زهرا» و «طبس» يادآور خاطراتي تلخ براي مردم ايران است. با وقوع زمين لرزه‌هاي دي ماه 1382، شهريور 1341 و شهريور 1357، شهرهاي بم، بويين‌زهرا و طبس به تلي از خاك تبديل شدند. شدت هر سه فاجعه در حدي بود كه به واكنش گسترده ملي و بين‌المللي منجر شد اما آنچه براي «ارگ بم» رخ داد، از آن دست واكنش‌هايي بود كه اهميت ميراث تاريخي جهاني براي بشريت را توجيه مي‌كند؛ اختصاص بودجه ملي و بين‌المللي براي بازسازي بزرگ‌ترين سازه خشت و گل جهان و يادگار دوره هخامنشي، سفر وليعهد انگليس براي بازديد از ويرانه‌اي كه تماشاي ابهت فروريخته‌اش بعد از زلزله 6.6 ريشتري، ميليون‌ها نفر در سراسر جهان و ايران را به گريه انداخت، اعزام تيم‌هاي بين‌المللي مرمت براي نجات انچه از ارگ باقي مانده بود و... همكاري مشترك ايران و جهان براي بازسازي ارگ بم، نمونه بسيار خوبي است از قدرت ويرانگري مخاطرات طبيعي براي آثار تاريخي ايران.
 مهدي زارع، استاد پژوهشگاه بين‌المللي زلزله در گفت‌وگو با «اعتماد» ضمن تاييد آسيب‌پذيري آثار و ميراث تاريخي ايران به دليل مخاطرات طبيعي اين سرزمين مي‌گويد: «شهر تاريخي طبس، در زلزله 25 شهريور 1357 به‌ طور كاملا تخريب شد و تمام بناهاي شهر از بين رفت و ديگر قابل برگشت نبود و شهري كه بعد از زلزله و در سال‌هاي 1362 و 1363 ساخته شد، يك شهر جديد بود. در چنين شرايطي، برگرداندن بناهاي تاريخي نيازمند صرف بودجه‌هاي وسيع است كه مشابهش را در مورد مسجد كبود تبريز شاهد بوديم. مسجد كبود تبريز در زلزله 1780 ميلادي تقريبا به‌ طور كامل تخريب شد و فقط نيمه دروازه مسجد باقي ماند اما در سال 1352 شمسي بودجه‌هايي براي بازسازي مسجد اختصاص يافت و از اواخر دهه 1360 شمسي بازسازي مسجد با كمك نقشه‌هايي كه باستان‌شناسان و معماران متخصص ارائه دادند آغاز شد و حدود 30 سال طول كشيد و تكميل شد. مثال ديگر، ارگ تاريخي بم است كه در زلزله سال 1382 بعضي نقاط ارگ تا حدود 70 درصد و بعضي نقاط خيلي بيشتر تخريب شد اما طي سال‌هاي بعد و با صرف هزينه‌هاي گسترده، بخش‌هايي از ارگ بازسازي شد اما هنوز هم بخش‌هاي زيادي از تخريب زلزله 1382 باقي است. تهديد جديدي كه امروز بناهاي تاريخي ايران با آن مواجهند، فرونشست زمين است. بارزترين نمونه تاثير فرونشست بر بناهاي تاريخي را در شمال شهر اصفهان شاهديم كه هم بناي تاريخي و هم خانه‌ها و زير ساخت‌هاي شهري را تحت تاثير قرار داده و اگر با همين روند ادامه داشته باشد، تا حدود 20 سال آينده و تا زمان نابودي كامل سفره‌هاي آب زيرزميني در شمال شهر، تمام بناهاي تاريخي در مجموعه شهري اصفهان دچار آسيب و تخريب خواهد شد. فرو نشست زمين قابل بازگشت و جبران نيست. در كشور ايتاليا، با صرف بودجه‌هاي بسيار بسيار ويژه، تلاش شده كه نشست و كج شدگي برج پيزا حفظ شود چون همين كج شدگي، يك جاذبه گردشگري است اما در باقي نقاط ايتاليا يا اسپانيا هم فرونشست زمين غير قابل بازگشت است مگر تا 500 سال يا 1000 سال يا 2000 سال بعد كه سفره آب زيرزميني جديدي در آن منطقه ايجاد شود. سيلاب هم گاهي تاثير مخربي بر بناهاي تاريخي دارد. در سيلاب‌هاي فروردين 1398 در استان لرستان كه بيشترين پل‌هاي تاريخي در كل فلات ايران را دارد، از 58 پل تاريخي، 56 پل تقريبا آسيب نديد و در بررسي‌هاي محدودي كه از محل پل‌هاي تاريخي بازمانده از دوران ساساني داشتم، ديدم كه دهانه پل‌ها را انقدر بزرگ گرفته بودند كه سيلاب‌هاي هزار ساله و دو هزار ساله را هم جواب داده در حالي كه در همان سيلاب 1398 تمام پل‌هايي كه ظرف 20 سال منتهي به سال 1398 ساخته شده بود دچار آبگرفتگي يا تخريب شد و اين، تفاوت بناي باستاني با ساخت و ساز فوري است.»
 اين استاد دانشگاه در مورد مخاطراتي كه شهر پارسه را تهديد مي‌كند مي‌گويد: « آنچه به صورت عيني با آن مواجهيم، پمپاژ از سفره‌هاي آب زيرزميني و فرونشست زمين است كه به ‌طور گسترده در تمام نقاط استان فارس و از جمله در مجموعه تخت جمشيد و نقش رستم و پاسارگاد رخ داده اگرچه كه شدت فرونشست در تمام نقاط يكسان نيست و مثلا از 4 يا 5 سانت تا 10 يا 15 سانتي‌متر در سال نوسان دارد. نتايج بررسي باستان‌شناسان در تخت جمشيد و آرامگاه كوروش نشان مي‌دهد كه در دوران هخامنشي در اين بناها سيستم‌هاي ايمن‌سازي در مقابل سوانح و مثلا، زه‌كشي آب و حتي جداساز از پي ايجاد كرده‌اند. در همين مورد، فيلمي پيدا كردم و در صفحه اينستاگرام خودم گذاشتم كه بازديد‌كننده زيادي هم داشت و نشان مي‌داد كه در تمدن هخامنشي و بيش از 2500 سال قبل، به مقابله با سوانح توجه مي‌كرده‌اند و براي حفاظت بناهاي مهم و نقاطي مثل آرامگاه كوروش در مقابل سيلاب و آبگرفتگي و زمين‌لرزه‌ها، تدابيري داشتند كه خيلي جالب است و همين تدابير، امروز در بازسازي و نوسازي و حتي تجهيز و حفاظت بناهاي تاريخي مي‌تواند كاربرد داشته باشد. مثال مشخص در اين زمينه، مسجد تاريخانه دامغان است كه دومين مسجد تاريخي ايران محسوب مي‌شود و پيش از اسلام، پرستشگاه زرتشتيان بوده است. ظاهرا اين پرستشگاه در زلزله سال 855 ميلادي اسيب ديده و سپس به صورت مسجد بازسازي شده كه امروز هم در مسجد تاريخانه مي‌بينيم كه سر ستون‌ها، در مكان اتصال به سقف، جداساز چوبي دارد و اين مردم، حدود 1270 سال قبل متوجه شده بودند كه چون نمي‌توانند مانع از تكان‌هاي زمين شوند، پس براي سقف، جداساز بگذارند كه در صورت وقوع زمين‌لرزه، جابه‌جايي سقف كنترل شود و سقف فرو نريزد.»
 زارع اشاره مي‌كند كه جز در دفعاتي مشخص، به ياد ندارد كه مرمت و بازسازي بناهاي تاريخي تخريب شده يا حتي نگهداشت و حفاظت ابنيه باستاني، در جريان همكاري گروهي متخصصان تمام رشته‌هاي معماري و سازه‌اي و هنري صورت گرفته باشد چون در ايران هيچ سند مدوني براي اين همكاري گروهي وجود ندارد و مي‌گويد: «پروتكلي براي اين كار نداريم كه به صورت گروهي براي بازسازي بناهاي تاريخي برويم. براي بازسازي ارگ بم، يك كنفرانس بين‌المللي برگزار شد و سازمان ميراث فرهنگي، كارگاه‌هايي در مجموعه ارگ ايجاد كرد كه متخصصان رشته‌هاي مختلف در همان كارگاه‌ها مشغول به كار بودند و حداقل تا 10 سال اول بعد از زلزله، كار به صورت منسجم و منظم و با رعايت پروتكل‌هاي بين‌المللي مرمت انجام شد و البته نمونه اين مرمت اصولي را در ارگ عليشاه تبريز هم مشاهده كردم. در سال‌هاي بعد از 1357، بخشي از سالن ارگ 700 ساله را خراب كردند تا محوطه‌اي براي برگزاري نماز جمعه ايجاد كنند اما در سال‌هاي بعد، براي مرمت دروازه ارگ، استانداردهاي بازسازي رعايت شد. جز اين چند نمونه، مطمئن نيستم كه در تمام موارد بازسازي و مرمت بناي تاريخي، چنين استانداردهايي به ‌طور منظم رعايت شده باشد و مثلا معلوم نيست كه آيا براي مرمت برج طغرل تهران همچنين مراعاتي صورت گرفته يا خير چون آنچه من به چشم ديدم، در محدوده ري و چشمه علي و برج طغرل، بارها تجاوز به حريم محوطه و بناي تاريخي رخ داده از جمله اينكه قبر جديد در اين محل ساخته‌اند و بزرگراه امام علي هم از كنار اين محوطه و ابنيه تاريخي رد شده و چه بسا بخش‌هايي از محوطه هم زير بزرگراه دفن شده باشد كه احتمالا جواب به اعتراض نقض حريم بناي باستاني و قاجاري اين خواهد بود كه مي‌خواستيم بزرگراه بزنيم!»