روزنامه اعتماد
1403/02/02
سلوک قهرمانانه به روایت شعر
بابک صحرانوردبرخي متفكران غربي به اين نتيجه رسيدند در عصری كه كشتن فرديتها نوعي ارزش تلقي ميشود، بازگشت به گذشته يا مذهب و عرفان تنها دريچه نجاتبخش انسان معاصر است. ماكس هوركهايمر يكي از اعضاي بلندپايه مكتب فرانكفورت آلمان معتقد بود كه در عصری كه سخن از حذف فرديتهاست بايد به ارزش فرديت ايمان داشته باشيم. او خود را با چيزي كه آن را «گرايش به سمت جهاني عقلاني شده، خودكار و كاملا اداره شده» ميناميد در تعارض ميديد و عقيده داشت در عصری كه تمايل به حذف استقلال فرد وجود دارد جز تمايلات مذهبي، هيچ اميدي براي آزادي ولو محدود وجود ندارد.1
اين نوع تفكر غربي همزاد خاصي در ايران و در آثار يكي از شاعران معاصر ما به نام سهراب سپهری دارد و هدف اين گفتار نيز نگاه هستیشناختی و اسطورهای سهراب سپهري به انسان از دریچه شعر و برخورد و تلاقي انديشه شعري او با عارفان شرقی و منادیان اخلاقی چون لايوتسه و بوداست. شعرهای سپهری به شدت متاثر از افكار عارف هندي كريشنا مورتي و همینطور اشو است. هرچند از نظر ارزشی مابین اندیشههای مورتی و اشو تفاوت زیادی وجود دارد، اما در واقع خود مورتي و اشو نيز اساس انديشههايشان را از فلسفه اين دو - لايوتسه و بودا- كسب كردهاند. بدين ترتيب افكار کریشنا مورتي و اشو نيز شرحي امروزی و مدرن از انديشههای اين دو استاد است.
لايوتسه، بودا و سپهري
مروري دقيق در شعرهاي سهراب نشان ميدهد كه نوع جهانبيني يا هستيشناسي او از چه جايگاهي برخوردار است و تلاقي آنها با انديشهها و دغدغههاي كدامين متفكران همسو است. اگر بخواهيم مضمون كلي آثار او به خصوص در چهار مجموعه آخر را به شكل يك روايت ساده داستاني بدون تعليق بنويسيم اين منش خاص به دست ميآيد: قهرمان شعرهای سپهری سالكي است در جاده معرفت به قصد دريافت همه چيزها كه در قلب هستي و انسان در جريان است و سلوك او نيز در معنا دادن از طريق كشف و شهود ضميرش معنا ميیابد. او هستندهای است كه طي طريق كرده و زمانها را درنورديده، اگر چه از گذشته بريده و سودای آينده را نيز ندارد در زمان اكنون به سر برده و شارح «بودن» خود است. نگاه او به بيرون و درون، نگاهي در لحظه و خالي از واسطه است:
«سفر مرا به زمينهای استوايی برد/ و زير سايه آن بانيان سبز تنومند/ چه خوب يادم هست / عبارتی كه به ييلاق ذهن وارد شد: / وسيع باش و تنها و سر به زير و سخت» 2
و در اين سفر خواهد آموخت كه:
«و من مفسر گنجشكهای دره گنگم؟ / و گوشواره عرفان نشان تبت را/ ولي مكالمه، يك روز، محو خواهد شد
و شاهراه هوا را / شكوه شاهپركهاي انتشارحواس/ سپيد خواهد كرد» 3
اين منش و سلوك در واقع به كهنترين تفكر مشرق زمين يعني تفكر تايو در نوشتههای استاد كهنسال چيني يعني لايوتسه باز ميگردد. لايوتسه اساسا مرد انتقاد بود. حرفهای پوچ و عقيدههای بيمغز و بيمعني را با قضاوتي سخت و تند نابود ميکرد. از تمدن عهد خود بيزار بود و خود را به آغوش آسايش بخش عرفان، تصوف و تفكر باطني انداخته بود. تعليمات او به نوعي شكاكي و بدبيني نيز منجر شد كه ندای بازگشت به طبيعت را درميداد و همچون «ژان ژاك روسو» ميخواست انسان را دوباره به دنيای جنگل برگرداند.
لايوتسه فلسفه تايو (طريقت) را بنياد نهاد و همه آثار مكتوب را رد كرد و معتقد بود دانش فضيلت نيست، زيرا برخي از شرورترين افراد جهان مردم تحصيلكرده و دانشمند بودهاند. (يادآور شعر حافظ: تكيه بر تقوا و دانش در طريقت كافريست/ راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش) . او معتقد بود به کار بستن تايو برای روشنفكر شدن نيست، بلكه براي ساده ماندن است.4
در چين توجه به انسان جلب نظر ميکند و به همين دليل فكر چيني كاملا به طرف اخلاق و جلوه خارجي و عيني اشيا متوجه ميشود. تعليم لايوتسه هدف حكمت و فلسفه را نيل به زندگي معقول ميشمرد و نيل به اين مقصود را موقوف به درك مفهوم تايو ميپنداشت. اين تايو كه او آن را «نظم كل» يا «نظام عالم» تلقي ميکرد ظاهرا قبل از لايوتسه هم در تفکر و حكمت چيني شناخته شده بود ولي او اولين كسي بود كه آن را مبنای يك تعليم اخلاقي منظم ساخت و نوعي اخلاق رواقي از آن به وجود آورد كه توانست صلح و آرامش را در بين انسانها تضمين كند.5
لايوتسه استدلال ميکند كه انسان شرطي شده و معتقد است خود يك پديده بيگانه در ذهن است. بايد دست از تعبير و تفسير برداريم. بايد در خويش تامل كرد. اين رقابت و مقايسه است كه زندگي انسان را تباه ميکند:
«آيا میتوانيد ديگران را دوست بداريد / آيا ميتوانيد از ذهن خود دست بكشيد؟ / وقتي مردم برخی چيزها را زيبا میدانند / چيزهاي ديگر زشت میشوند / وقتي مردم برخی چيزها را خوب مي دانند / چيزهای ديگر بد میشوند / سخت و ساده يكديگر را پشتيبانند» 6
و سهراب در تاكيد گفتار او مبني بر اينكه نبايد بين نگرنده و نگريسته چيزي واسطه باشد و از ذهنيتسازي دست بكشيم، ميگويد:
«پرده را برداريم: / بگذاريم كه احساس هوایی بخورد / بگذاريم بلوغ، زير هر بوته كه میخواهد بيتوته كند
بگذاريم غريزه پی بازي برود/ كفشها را بكند و به دنبال فصول از سر گلها بپرد» 7
شعرهای مسافر، صدای پاي آب و حجم سبز در واقع شرح كشاف و استعاری كتاب لايوتسه به نام تايوت چينگ است كه شايد يكي از اولين كتابهايي باشد كه انديشههايش را به شكل و سياق شعر بيان كرده است.
شاعر عارف ما از شهر و از قيل و قال دنيای درهم و برهم بيزار و خودرا به آغوش پاك و بيآلايش طبيعت و روستا در افكنده تا جانش را مهيای دريافتهای انوار الوهي كند. ميخواهد نگاهي باشد مابين خود و طبيعت به عنوان مظهر و مخلوق ذات برتر و هيچ واسطهای را بر نميتابد. در فلسفه ذن بودا نيز سالك ميآموزد كه به پديدهها بدون واسطه و آموزشهای قبلي بنگرد، چراكه همين واسطهها او را از دريافتهای خالص و ناب دور ميسازد. مولفههايي چون آب، روشنايي، گل سرخ، رفتن و بودن، برگ درختان و ... همه برگرفته از قاموس تفكر لايوتسه و بوداست كه سهراب با نگاهي آشناييزدايانه و عمقي استعاري، به آنها طراوتي ديگر بخشيده است. پيرو آيين بودا، زندگي را «شدن» پويا ميبيند و نه «بودن» ساكن و راكد. همه پديدههای جهان را فاني و دستخوش دگرگوني دايم ميیابد . همه چيزها يا در حال به وجود آمدن و تولد هستند يا درحال تخريب و انهدام و مرگ. طبق اين آيين، دلبستگي به هر چيز ناپايدار، مولد رنج است. اما ميتوان رنج را بازداشت. روش بازداشتن رنج از طريق پيروي از اصول هشتگانه است. پس يك بودايي با توان عملكرد كامل يك انسان اخلاقي، هوشيار، هماره در كسب دانش كوشا و از بند طلب و آرزو آزاد است. پيروان بودا بيش از آنكه تحت تاثير عواطف خود باشند، به دنبال درك و مفهوم همهچيزند. آيين بودا طريقي تنهاست كه بهشدت انفرادی است و در جهت دروني هدايت مي شود. آييني است كه «خود» سنديت و درستي را تصديق مي كند و نيازی به اعتبار ديگری ندارد. 8
«من به مهماني دنيا رفتم: / من به دشت اندوه، / من به باغ عرفان / من به ايوان چراغانی دانش رفتم / رفتم از پله مذهب بالا/ تا ته كوچه شك / من به ديدار كسي رفتم درآن سرعشق» 9
در مکاتب دراویش در منطقه کردستان چنین موضوعی نیز به دو شکل صدق ميکند. شکل اول دراویش مکتب قادریه هستند که سرسلسه آنها به «عبدالقادر جیلانی یا گیلانی» میرسد. اساس اعتقاد این مکتب بر مستی روح، نشيه الهی، شادی، جنبش و رقص استوار است. درویش یا سالک با این شيوه درصدد دريافت جرعهای از نور معرفت است. اما شکل دوم در دراویش مکتب نقشبندیه است که برخلاف سلسله قادریه معتقدند سالک باید چشم جان خود را بر تمامی این مسائل بسته نگه دارد و تماما به ریاضت نفس، قبض، انزوا، دوری و كنارهگيری از مردم مشغول باشد تا از چشمه الهی فیضی به او برسد. از نظر سهراب همه چیز با هدف خاصی خلق شده و همه باید خوب و انسان باشند. شعر سپهری در زمانه کشتن فردیتها و جنگ و خونریزی، شعری آرامشبخش است هرچند به باور برخی منتقدان، شعری عوامانه و البته فریبکارانه است، چراکه چشم خود را به روی بیعدالتیها بسته، اما او در تلاش است تا نشان دهد همه پدیدهها خوبند؛ ما اشتباه فکر میکنیم «چشمها را باید شست/ جور دیگر باید دید» 10
انديشه اسطورهای
انسان پيش از مدرنيته بهطور غالب شيوه «انديشيدن اسطورهای» داشت. كاسيرر آن را انديشه اسطورهای«mythical thinking» خواند كه در نظريه او شكلي از انديشه بود و به اين ترتيب دو «جهانبيني» شكل گرفت كه يكي بر «جهانبيني اسطورهای» و ديگري بر «جهانبيني تجربي علمي» استوار ميشد. اولي انديشهای افسانهای و رويايي يا گمانپردازانه و تصوري بود كه شايد بيشتر از ذهنيت خردگريز انسان برميخاست و دومي انديشهای مبتني بر واقعيت عيني و ملموس، تجربهپذير و قابل سنجش و تكرار به شمار ميآيد. 11
نگاه كلي و اسطورهای سهراب به انسان اين است كه او به انسان خوب جهاني بدون توجه به نيازهای روانشناختي و اجتماعي نظردارد. نگاه سهراب در كل به انسان يك نگاه خاص در يك دوره زماني خاص نيست. او به انسان در كل تاريخ بشريت مينگرد؛ انسان اسطورهای رويينتن. شعر بلند «صداي پای آب» و شعرهای كوتاه «پشت درياها»، «واحهای در لحظه»، «نشاني»، «پيغام ماهيها»، «آب» و تعدادی ديگر از مجموعه شعر «حجم سبز» و «مسافر» سرشار از حس انديشه اسطورهای است:
«قايقي خواهم ساخت/ خواهم انداخت به آب / دور خواهم شد از اين خاك غريب/ كه در آن هيچ كسي نيست كه در بيشه عشق / قهرمانان را بيدار كند / قايق از تور تهي / و دل از آرزوي مرواريد / همچنان خواهم راند» 12
اگر شعری از او را بخوانید، متوجه می شوید که هر کلمه یا واژه به دقت در کنار کلمه دیگر گذاشته شده تا منظور شاعر را به ما بفهماند. نگاه سپهری به مقوله شعر قطعا با نگاه شاعری چون شاملو بسیار متفاوت است. سپهری شاعر را فرزانه و خردمندی میداند که باید زشتیها و پلشتیهای واقعیت این دنیا را زیبا نشان دهد. برداشت شاملو از انسان، انسان اجتماعي است كه با هيچ حكومت و نهاد قدرتي سر سازش ندارد. انساني كه بيشتر از آنکه به خود متعهد باشد به ملت و جامعهاش تعهد دارد و در اين رهگذر از مرگ و سفر و غربت لب به شكوه ميگشايد. اما سپهری انگار در هوايي ديگر سير ميکند: «هر كجا هستم، باشم / آسمان مال من است / پنجره، فكر، هوا، عشق، زمين مال من است/ چه اهميت دارد/ گاه اگر ميرويند/ قارچهای غربت؟» 13
شعر سهراب واقعيت را به همان شكلي كه هست واميگذارد، بيآنکه چون روشنفكری دگرانديش آن را به بوته نقد بكشد؛ چون هیچ چیز نازیبایی در آن نمیبيند، چراكه براساس اصول انساني و اخلاقي او این انسان است که باید شعور الوهی خود را با طبیعت یکسان کند و خود را درگير مسائلي دون همچون برقراری عدالت اجتماعي، سياست و مفاهيمي از اين قبيل نكند. اينگونه زيستن خواهينخواهي در قدم اول دل گسستن و طلب چيزی نكردن را به ذهن متبادر ميکند. در اين زمانه پرتلاطم كه شعر از رنج انسان ميگويد، شاعر در ذات خود يك آنارشيست است كه سعي در بازنمايي همه آن چيزهايي است كه تا به حال ديگران از آن دم نزدهاند، اما با زبان خاص خود كه مختص دوره زماني هم باشد.
شعر او صميمي است. اين درست است اما شعر سهراب در فرم يك نقيضه ميسازد، چراكه اگر بندی از يكي از شعرهای مجموعه «حجم سبز» يا شعر «مسافر» او را برداشته و به «صدای پای آب» بچسبانيم باز همين حس در شعر ميتراود و اصولا نوع شعر سهراب و تفاوتش با ديگران در همین مقوله است.
كلام واپسين
شعر سپهری نوعي واپسگرايي و حسرت به آرامشهاي از دست رفته را در مخاطبان خاص خود بيدار ميکند كه ريشه در شكستهای فلسفي و اجتماعي دارد. جامعهاي كه يك دوره اضمحلال و عقبماندگي فرهنگي را آزموده، اكنون براي تسلي چنين شكستهایي رو به سوي شعرهای او، روانشناسي فردي، آثار و نوشتههای عرفای معاصر چون «اشو» و «كريشنا مورتي» و حتي روانكاوی «اريك فروم» و «كارل هورناي» ميآورد و سعي دارد اين تجربيات تلخ را در پس اينگونه آثار پنهان كند.
در حقيقت گرايش به عرفان در عصر مدرنيسم به نوعي بازتاب وضع و موقعيت انسان معاصر است . انساني كه تمام زندگي خود را آنچنان صرف صداي درون ميکند كه ديگر فرياد بيرون را نميشنود. گريز به خيال، عشق، رفتن و مهاجرت کردن از نوع انفسي، از مولفه هاي شعر سهراب به شمار ميآیند.
شعر سپهري به خصوص بعد از انقلاب ايران وارد قشر گستردهتري از شعرخوانان شد. تسليبخش برخي از افرادي كه در طلب آرامش و سكون دروني، از هياهوي انقلاب، گريزي هميشگي به شعرهاي او ميزدند و درد تنهايي و غربت را با خواندن «صداي پاي آب» و «حجم سبز» تسكين ميدادند. واقعیت این است که حرف زدن در مورد شعر سهراب بسیار سادهتر از شعر فروغ و نیما و شاملو است. فرهنگ واژگان شعر سپهري از آسمان به زمين افتاده و سپهري پيش از آنكه اين واژهها در كوچهها و خيابانهاي ماتمزده و تاريك روشن بريزند و رنگ تعهد اجتماعي به خود بگيرند، آنها را در سبد واژههاي ایدئالیستی خود ريخته، رنگ عرفان و اخلاق مدرن به آنها زده، دوباره صيقل داده و با ذهن شفاف خود آميخته و آنگاه به تابلوهايي به اشكال مجرد درآورده است. سپهري در دهه 30 و 40 كه اوج خفقانهاي سياسي و اجتماعي بود و هنرمندان با زبان استعاره درآن روزگار يأسآلود، لوليوشانه سرود غم انسان سر ميدادند و جويهاي خون از دشنه جلادان راه افتاده بود، حديث شقايق و زندگي و صلح سر ميداد. انگار «مردي كه در غبار گم شد»14 را نديده بود و «در گلستانه»اش15 چيزي جز زمين نشيه شده از بركات الوهي را نميديد.
پانوشتها
١- مقدادي، بهرام: «فرهنگ اصطلاحات نقد ادبي»، انتشارات فكر روز، تهران 1378
٢- سپهري، سهراب: «شعر مسافر»، هشت كتاب، انتشارات كتابخانه طهوري، تهران 1370
٣- همان
٤- صحرانورد، بابك: «حكمت شرق؛ با نگاهي به فلسفه چين و هند باستان»، اينك فلسفه، فروردين1388
٥- همان
٦- لايوتسه: «تايوتِ چینگ»، ترجمه فرشيد قهرماني، انتشارات مثلث، تهران 1384
٧ - سپهري، سهراب: «شعر بلند صداي پاي آب» هشت كتاب، انتشارات كتابخانه طهوري، تهران 1370
٨- مينگ، دووي، استريك من، مايكل، رينولز، فرانك: «كنفوسيوس، دايو و بودا»، ترجمه غلامرضا شيخ زينالدين، نشر مرواريد، 1384
٩ - سپهري، سهراب: «شعر بلند صداي پاي آب » هشت كتاب، انتشارات كتابخانه طهوري، تهران 1370
١٠- همان
١١- كاسيرر، ارنست: «فلسفه صورت هاي زبان»، ترجمه يدالله موقن، انتشارات هرمس، تهران 1378
١٢- سپهري، سهراب: « شعر پشت درياها»، مجموعه شعر حجم سبز، انتشارات كتابخانه طهوري، تهران 1370
١٣- سپهري، سهراب: « شعر بلند صداي پاي آب» هشت كتاب، انتشارات كتابخانه طهوري، تهران 1370
١٤- نام كتابي از نصرت رحماني كه در دهه سي و دراوج خفقانهای پس از شکست کودتای 28 مرداد 1332 بر سر زبانها افتاد.
١٥- نام شعري از سهراب سپهري از مجموعه «حجم سبز»، هشت كتاب، انتشارات كتابخانه طهوري، تهران 1370
سایر اخبار این روزنامه
لیاقت نگهداری میراث تاريخي و طبيعي ایران را نداریم
واگذاري سرخابيها موقت است و بايد در نهايت به مردم برسد
اتمام پروژههای عمرانی امسال 8 سال زمان میبرد
حسرت سعدي
سلوک قهرمانانه به روایت شعر
سال فرصت
هرگز يك قدم پا پس نميكشم
خِشتی که کج نهاده شد
ايران بازدارندگي منطقي
آیا تنشها میان ایران و اسرايیل افزایش مییابد؟
گناه آقای سناریست
سال فرصت
خِشتی که کج نهاده شد
ايران؛ بازدارندگي منطقي
تلاش برای تغییر فاز از میدان به دیپلماسی
اسرايیل به دنبال احیای اعتبار از دست رفته؟