روایتی از همبستگی سربازان کوچک هلال
[ سیما فراهانی] جوانان و بانوان هلالاحمر یکی از یکی مشتاقترند. گرد هم آمدهاند تا روز بزرگ هلالاحمر را جشن بگیرند. روز جهانی صلیبسرخ و هفته هلالاحمر را؛ در نگاه، رفتار و صحبتهای هیچکدامشان خبری از ناامیدی نیست. همه با عشق و پشتکار زیاد لباس قرمز رنگ را پوشیدهاند و با افتخار اعلام میکنند که یک هلالی هستند. یکی قصد داشت وکیل شود و یکی دیگر هم بارها تصمیم گرفته بود وارد دنیای شغلی دیگری شود، ولی همهشان در این مسیر، عشق به نجات انسانها و شرایط خوبی را که در جمعیت برایشان فراهم شده است، نتوانستند نادیده بگیرند. پای کار ماندند و با سن کمشان هدف خود را انتخاب کردهاند. نجات انسانها؛ در صحبتهایشان شور و اشتیاق موج میزند. چه آنها که در صحنههای مختلف حضور داشتند و چه آنها که در میدانهای دیگر جمعیت هلالاحمر مشغول به فعالیت هستند. همهشان از دلبستگی و همدلی میگویند که بینشان هست.
جوانان بدون هیچ چشمداشتی در هلال فعالیت میکنند
علیاصغر ناصریقرا یکی از همین جوانانی است که از 18 سالگی وارد هلال شد و حالا 9 سال است که روزش را با پوشیدن لباس امدادی شروع میکند. عضو سازمان امدادونجات و جوانان هلالاحمر است. در سن خیلی کم به صورت داوطلبانه وارد جمعیت شد و حالا که چندین سال میگذرد، زندگیاش با امداد گره خورده است. بدون هیچ درآمدی تمام وقتش را برای این مجموعه گذاشته است. او در گفتوگو با خبرنگار «شهروند» میگوید: «دنبال این بودم که در یک گروه یا مجموعهای فعالیت و داوطلبانه به مردم خدمت کنم. با جمعیت هلالاحمر آشنا شدم و دیدم که میتوانم با عضویت در این مجموعه بدون هیچ چشمداشتی داوطلبانه به مردم خدمت کنم، بنابراین وارد جمعیت شدم. آن زمان فعالیتهایشان را در رسانهها دیده بودم، از این طریق با این جمعیت آشنا و به این کار دلبسته شدم. وقتی کمک میکنم و وقتی انسانی را نجات میدهم، چنان انرژی میگیرم که مشتاقانه منتظر نفر بعدی میمانم. یادم میآید اربعین سال گذشته به عتبات عالیات اعزام شدیم. کار پشتیبانی کاروان رهسپاران عصر ظهور برای مناطق کمبرخوردار را داشتیم. یک شب نوجوانی 17ساله دچار ایست قلبی و تنفسی شده بود. به موقع بالا سرش بودیم. زمان طلایی بین 4 تا 6 دقیقه سیپیآر را آغاز کردم، موفق شدم و او به زندگی برگشت. این خاطره برایم خیلی شیرین بود. نجات جان یک فرد برای من خیلی لذتبخش است. همانطور که ائمه اطهار میگویند نجات یک فرد، نجات کل آدمهاست، من نیز بر خودم میبالم که آموزشهایی که هلالاحمر داد باعث میشود جان یک انسان را نجات دهم. در حال حاضر نیز در حوزه محرومیتزدایی در مناطق کمبرخوردار بهخصوص سیستانوبلوچستان فعالیت داریم. در مناطق آسیبپذیر اجرای برنامههای فرهنگی و آموزشی برای کودکان و نوجوانان را داریم. مطمئنا تا زمانی که من را از جمعیت بیرون نکنند، ادامه میدهم و به مردم خدمت میکنم، چراکه به عنوان یک جوان هلالاحمری باید بگویم شرایط ما خیلی خوب است. فقط میخواهم نگاه ویژهتری به جوانان هلالاحمر شود. همانطور که این نگاه ویژه به امدادگران شده و شرایط بهتری برای آنها فراهم شده است، این نگاه را هم برای اعضای داوطلب جوانان که بدون هیچ چشمداشتی فعالیت میکنند، داشته باشند.»
همبستگی در هلال سبب شده در کنار هم بمانیم
محمد ایمنی 21 ساله نیز یکی دیگر از جوانان هلالاحمر است. او نیز از سال 95 یعنی از 14سالگی عضو سازمان جوانان هلالاحمر شده است. آنقدر کوچک بود که از طریق مدرسه با جمعیت آشنا شد. پایه هشتم بود که در طرح ملی دادرس از طرف مدرسه شرکت کرد و به جمعیت دل بست. او نیز به «شهروند» میگوید: «در حال حاضر در طرح دادرس داور هستم. به عنوان امدادگر با درجه نجاتگر یک نیز فعالیت میکنم. بیشترین مسئلهای که در هلالاحمر وجود دارد و باعث شد که این مسیر را ادامه دهم، همبستگی بچههاست که سبب شده در کنار هم بمانیم. همین همبستگی باعث شده علاقه بیشتری به هلالاحمر داشته باشم. من بزرگشده هلال هستم، به این کار عشق دارم و دوست دارم همین جا بمانم. جوانان این را بدانند که اگر عضو شوند، آموزشهای هلالاحمر در زندگی شخصی خودشان هم کاربرد دارد و میتواند برایشان مفید باشد. فعالیتهای هلالاحمر، آموزشهایی که میبینند و جان یک فردی را نجات دهند، خیلی شیرین و لذتبخش است. یادم میآید اولین حادثهای که برای امداد رفتم سیل گلستان بود. آنجا خانههایشان دچار گلولای شده بود و مردم در اسکان اضطراری سکونت داشتند. خانوادهای را دیدم که داشتند کارت عروسیشان را مینوشتند. برایم جالب بود با اینکه زندگیشان نابود شده بود، ولی باز هم زندگی برایشان جریان داشت. من به همین لبخند مردم در حوادث و سختیها زندهام.»
روزبهروز شاهد پیشرفت خانمها در هلالاحمر هستیم
زنان نیز در هلالاحمر دوشادوش مردان فعالیت میکنند و از هیچ کمکی دریغ نمیکنند. آنها هم مشتاقانه به فعالیت ادامه میدهند و هیچ سختی باعث نشده از ادامه راه منصرف شوند. صفورا پورپیلهور یکی از همین زنان است که از سال 92 به صورت داوطلبانه عضو جمعیت شد: «نجاتگر بودم و به عنوان امدادگر فعالیت کردم. ما به عنوان یک زن در حوادث جادهای سختیهای مضاعف داریم. کار با وسایل خیلی سنگین برایمان کمی سختتر میشود، ولی به جرات میگویم آن احساس شیرینی که به عنوان یک زن در این حوزه تجربه میکنم، خیلی لذتبخش است. اینکه میبینم میتوانم پابهپای مردان کار کنم، برایم خیلی جذاب است. در حال حاضر هم نگاه جمعیت به بانوان خیلی بهتر شده است و روزبهروز شاهد پیشرفت خانمها در هلالاحمر هستیم. همین امر میتواند نوید خوبی باشد، چون خانمها میتوانند در حوزه امدادونجات فعالیت اثرگذاری داشته باشند. به همجنسهای خودم توصیه میکنم این حسها را تجربه کنند. من قرار بود وکیل شوم، حتی رشته حقوق درس خواندم، ولی آنقدر این کار برایم شیرین بود که آن را انتخاب کردم، چون عشق بینظیری به این لباس داشتم و انتخابم این شد که تا آخر عمر به مردم کمک کنم. خانوادهام نیز از من حمایت کردند. با اینکه یکسری نگرانیهایی هم داشتند، ولی همیشه حمایت کردند، خواهرم همیشه کنارم بود و در تمام دورهها همراهم میآمد تا مراقبم باشد. یادم میآید چند وقت پیش بود، یک سفر نوروزی با خانواده رفته بودیم. ماموریت نبود، ولی از شب قبل ناخودآگاه ساک وسیلههای امداد و نجاتم را برداشتم. در جاده کیاسر بودیم، ماشینهای پشتسر ما تصادف کردند و جاده بسته شد. امکان اینکه آمبولانس برسد نبود، برای همین ساک را برداشتم و سراغ آسیبدیدگان رفتم. یکی از بچههای آن خانواده سرش به دریچه کولر خورده بود و داشت خفه میشد که احیایش کردم. یک مرد جوان نیز تنفس نداشت که توانستم او را هم برگردانم. در آن لحظات پدرم خیلی از من حمایت کرد. تنها بودم و حتی کمی هم ترسیدم، ولی حمایت پدرم باعث شد کار امدادونجات برایم آسانتر شود. این یکی از خوشترین لحظاتم بود.»
هیچوقت به عنوان یک خانم در جمعیت اذیت نشدم
نگین، قهرمان 21 ساله، نیز یکی دیگر از بانوان عضو سازمان جوانان هلالاحمر است و پنج سال است که در هلالاحمر به صورت داوطلبانه فعالیت میکند: «از طریق یکی از دوستانم با هلالاحمر آشنا شدم. 16 سالم بود، کلاس کمکهای اولیه رفتم و خوشم آمد. در حال حاضر امدادگر هم هستم. در ایستگاههای پایش سلامت نیز حضور داشتم. همه اینها به خاطر علاقهای است که به هلالاحمر دارم. کمککردن به مردم را واقعا دوست دارم. آن حس لذتبخش در تیم سحر وقتی به منطقه کمبرخوردار اعزام میشویم و با بچهها بازی میکنیم و خدمات بشردوستانه انجام میدهیم، آن خندهای که بر لب کودکان میآید، حسوحال خیلی خوبی است. ما رفته بودیم خراسانجنوبی در شهرستان نهبندان که یک منطقه کمبرخوردار بود. در کنار کاروان سلامت آنجا حضور داشتیم. آن زمان با برپایی چادر و اجرای برنامههای مختلف، یک فضای شاد و دلنشین برای بچهها ایجاد کردیم. در نهایت آنها شماره مرا گرفتند و هنوز هم به من پیام میهند و حالم را میپرسند. ما توانستیم خاطره خوبی در سختی برای آنها بسازیم و همین مسئله باعث شد که آنها هنوز هم به یاد ما هستند. مرتب میگفتند میشود نروید و بمانید. اینها برای من خیلی با ارزش است. هیچوقت به عنوان یک خانم در جمعیت اذیت نشدم. در ماموریتهای مختلف هیچوقت اتفاق بدی نیفتاد که باعث شود دلزده شوم. محیط خیلی خوبی است و همه مثل همدیگر هستیم، مثل یک خانواده میمانیم. من قطعا این مسیر را ادامه میدهم. هلالاحمر یک ارگان و مجموعهای است که همه نوجوانان و جوانان میتوانند انتخاب کنند که به دیگران کمک کنند.»