حافظ شيرين سخن دوش به گرمابه شد!

چند سال پيش كليپي زيبا از ديدار دوست‌مان سروش صحت با استاد اديب گرانقدر حافظ‌شناس ديدم، درباره تفسيري از شعر حافظ و تكرار سين بود كه «تسبيح ذهنم پاره شد» و مرتكب دوبيتي و تفسير زير شدم. ارتكاب شعر و نقاشي و طرح و بافت فرش و موسيقي از خودم است! مُردم از بي‌دانشي بگذار تا كاري كنم!
بي‌سبب تسبيح افكارم گسست و ناگهان دوبيتي معروف زير به ذهنم خطور كرد. نمي‌دانم حافظ شخصا آن را حواله فرموده يا ساقي سيمين ساقِ سوژه برنامه صحت در شرح شيطنت‌هاي خودش مرتكب آن شده است. باري: 
حافظا، دوش به گرمابه شدم، دوش گرفتم
كوزه‌اي از مي‌ نابِ رُزِه، بر دوش گرفتم


ساقي محفل رندان جوان گرديدم
مستشان كردم از آن باده، قلمدوش گرفتم
چون شعر بايد با هنرهاي ديگر آراسته شود، چند مينياتور از استاد بهزاد نيز به خاطرم خطور كرد: اولي ساقي سيمين ساق را در حالي نشان مي‌دهد كه موهاي افشانش را شامپو زده و به يك سو ريخته و شانه مي‌كشد. با وجود آنكه لُنگي به خود بسته و با دست ديگر آن را مهار كرده است، قاعدتا دبير صفحه اجازه نشر آن را نمي‌دهد. مينياتور دوم ساقي سيمين ساق را در حالي نشان مي‌دهد كه پيراهني بلند از حرير نارنجي برتن، نيمتاجي مزين به ياقوت و زمرد بر پيشاني بسته و گردنبندي از مرواريد به گردن آويخته و كوزه مي‌ را بر شانه چپ گذاشته و اندكي به راست خم شده، گردن كشيده‌اش را به سمت كوزه خم كرده و صورتش را به آن چسبانده است، در حالي كه بازو و سيمين ساقش از لابه‌لاي چين‌چين حرير بيرون زده، سيمين ساق راستش را جلو گذاشته و عازم محفل رندان جوان است كه گويا جشن تولد دوست‌شان است. تابلوي سوم صحنه ورود ساقي سيمين ساق را به محفل جوانان ‌هاروهور نشان مي‌دهد كه حيران و با دهان باز به سيمين ساق و كوزه‌اش زُل زده‌اند. تابلوي چهارم، صحنه مستي و ملنگي رندان جوان را در حال قلمدوش دادن به ساقي سيمين ساق نشان مي‌دهد كه فكر نمي‌كنم اجازه چاپ بدهند. تابلوي پنجم مربوط به صحنه بعد از شعر است، قدري تخيلي‌تر و مربوط به بازگشت ساقي سيمين ساق در وقت سحر به سراي خويش است كه پدرش با او دعوا مي‌كند كه: پدرسوخته تا حالا كجا رفته بودي؟ محفل رندان جوان؟ كه فكر مي‌كنم تشويقي چاپ شود. واي كه اگر پاي اصل تابلوها به حراجي ساتبي لندن مي‌رسيد چه مي‌كرد.
هنر بعدي به صورت پنج قطعه تابلو فرش ابريشمي ايراني اثر استاد فرشچيان به ذهن مي‌رسد كه صحنه دوش گرفتن از پس شيشه مشجر رويايي‌تر و گنگ‌تر شده و خصوصا تابلوي كوزه و ساقي سيمين ساقش با رنگ‌هاي آبي سير و روشن در حال پركشيدن ساقي به ماوراي ابرها ديدني است. صحنه ورود ساقي به محفل رندان معلق ميان آسمان و زمين است. تابلو فرش چهارم مربوط به قلمدوش گرفتن ساقي سيمين ساق بيشتر به صحنه‌هاي فرنگي «لوسيفر در دوزخ» شباهت دارد. صحنه پنجم يعني دعواي پدر را ندارد، چون در شعر نبود. اما با اندكي دستكاري و آب توبه مي ‌ناب رُزه تبديل به مي ‌طهور روضه رضوان شده كه جاي بحث نباشد.
هنر بعدي و برنامه اختتاميه موسيقي و آواز است با نِي كسايي، ويولن استاد همايون خرم و آواز استاد شجريان در دستگاه همايون: 
حافظا، حافظااااااااا، دوش به گرمابه شدم، دووووش گرفتم، جانم، دوووووش گرفتم
كوزه‌اي، كوووزه‌اي، از مي ‌نابِ رُزه، بر دوش گرفتم، جانم، بر دووووش گرفتم
ساقي محفل رندان جوان گرديدم، ، ، ، ، ساقي محفل رندان جوان گرديدم، ، ، ، ، 
مستشان كردم از آن باده، قلمدوش گرفتم، جانم قلمدوووش گرفتم، يارم قلمدوووووش گرفتم.
حاضران تشويق بسيار مي‌كنند كه ون منكرات از راه مي‌رسد و همه متفرق مي‌شوند. هنوز گروهي معتقدند اين شعر بسيار عارفانه بايد كار خود حافظ باشد، گروهي منكر اصالت آن هستند و مي‌گويند از اين شعرهاي ارتكابي درپيتي است، به دليل اينكه در هيچ يك از دواوين قديم و جديد ديده نشده. البته اينكه دليل نشد، مي‌تواند سينه به سينه نقل شده باشد!