تولد خارج از ازدواج بیش از 40 درصد کودکان آمریکایی
[ فرشته کیانی] اندیشکده آمریکایی هِریتیج (Heritage) در تحلیلی از جامعه آمریکا و غرب با عنوان «مردان بدون معنا: تاثیر خطرناک فردگرایی»، از بحران در زندگی جوانان پرده برمیدارد که ریشه در دیدگاه اصالت فرد در غرب دارد و به فروپاشی ازدواج و خانواده میانجامد؛ بحرانی معنوی ناشی از دیدگاه نادرست از معنای انسان بودن.
زندگی بحرانی پسران در نبود پدران
اندیشکده هریتیج در تحلیل خود آورده است: «مردان و پسران آمریکایی از نظر روحی، جسمی، تحصیلی، اقتصادی و معنوی به دلیل نبود پدر، شکست سیستم آموزشی، سیاستها و تغییرات در بازار کار و فرهنگ دچار مشکلاند. ایفاگر نقش کلیدی در پشت پرده، فردگرایی است؛ خودمختاری و آزادی عمل رادیکال که جایگزین طبیعت انسانی و اتصال به خانواده میشود. راهحلهای بحران زندگی مردان غربی تشویق روابط خانوادگی و جمعی به جای فردگرایی است. باید پیوند بین خوشبختی و فضیلت ترمیم شود و فرد در قالبهای اجتماعی گستردهتری قرار گیرد که واقعا او را شکل میدهد: خدا، خانواده و کشور. فردگرایی یا اصالت فرد، مفهومی سمی است که خانواده و طبیعت انسانی را با استقلال رادیکال جایگزین میکند. این امر زمینهساز بحران در زندگی مردان شده است و نقشی کلیدی در پشت پرده فروپاشی ازدواج، خانواده و آموزش، همچنین در اتخاذ سیاستهای عمومی مضر دارد. اگر بخواهیم بحران زندگی مردان جوان را در فرهنگ و سیاست عمومی معکوس کنیم، باید ایدههای پشت آن را شناسایی کرد. این بحران صرفا به دلیل مشکلات قانونگذاری نیست، بلکه بحرانی معنوی ناشی از دیدگاه نادرست از معنای انسان بودن است.»
خودکشی علت اصلی مرگ مردان زیر 50 سال در بریتانیا
وارن فارل، دانشمند علوم سیاسی آمریکایی در کتاب «بحران مردان» طرحی کلی از این معضل با آمارهای خیرهکننده ارائه میدهد. این بحران روانی، جسمی، اقتصادی و تحصیلی است. بهطور متوسط، ضریب هوشی پسران در حال کاهش و شکاف بین امید به زندگی زنان و مردان در حال افزایش است. در بریتانیا، علت اصلی مرگ مردان زیر 50 سال، خودکشی است که در آمریکا دومین عامل مرگ در مردان زیر 45 سال است. در سال 2020، فقط 25 درصد از مردان 17 تا 24 ساله آمریکایی واجد شرایط خدمت سربازی بودند. بقیه به دلیل داشتن اضافهوزن، مشکلات مربوط به سوءمصرف مواد مخدر، سلامت روان و دلایل پزشکی/فیزیکی یا ترکیبی از این عوامل واجد شرایط نبودند. بحرانی که اکنون مردان تجربه میکنند، نتیجه دههها ایدهها، سیاستها و حتی فناوریهای مضر است. علاوه بر این، از آنجا که وضعیت مردان به شکلگیری وضعیت جامعه کمک میکند، بحران زندگی مردان در عین حال محرک آسیبهای اساسی اجتماعی است.
انقلابیون جنسی صراحتا قصد داشتند خانواده را نابود کنند
اندیشکده هریتیج میافزاید: بسیاری از اختلالات در آداب و رسوم و سنتهای خانوادگی در انقلاب جنسی و توسعه چشمگیر فردگرایی ریشه دارد. انقلاب جنسی که در دهه 1970 آغاز شد، جنبشی فرهنگی و فکری بود که هنجارهای بین فردی و جنسی را به چالش کشید و جابهجا کرد. این چالشها شامل ترویج فرهنگ رابطه جنسی بدون تعهد و پورنوگرافی از طریق مجلاتی مانند «Cosmopolitan» و «Playboy» بود. پیشرفتهای تکنولوژیکی، بهویژه اختراع قرصهای ضدبارداری و مداخلات دیگر در امر باروری، ایدههای انقلاب جنسی را پذیرفتنی و قابل اجرا جلوه داد. تصور اینکه چگونه زن و مرد میتوانند یکسان باشند، زمانی که زنان باردار میشوند و مردان نمیشوند، دشوار است. به نظر میرسید که قرص ضد بارداری (و همچنین سقط جنین) این آرزو را برآورده میکرد. اگر زنان از زیر بار فرزندآوری و مراقبت از کودک بیرون میآمدند، از واقعیتهای بیولوژیکی که مانع میشد مانند مردان باشند رها میشدند (و اگر زن و مرد قابل جایگزینی باشند، همچنین مادران و پدران، پدران را راحتتر میتوان غیرضروری دانست). در نتیجه، قرصهای ضد بارداری رابطه جنسی را از عشق، ازدواج و فرزندان جدا کرد و مجله Cosmopolitan زندگی مجردی را پر زرق و برق و زنان و مردان را به داشتن رابطه جنسی بدون احساس یا وابستگی تشویق کرد. برخی از انقلابیون جنسی نیز صراحتا قصد داشتند خانواده را نابود کنند. از بین بردن خانواده آمریکایی ابزاری برای ایجاد یک انقلاب کامل در جامعه آمریکا بود. انقلابیون جنسی با هدف چنین تخریبی و با ترویج فردگرایی، به بحران زندگی مردان کمک کردند.
تولد خارج از ازدواج بیش از 40 درصد کودکان آمریکایی
این اندیشکده با بیان اینکه اگر یک عامل مستقیم برای بحران زندگی جوانان وجود داشته باشد، آن نبود پدر است، ادامه میدهد: امروزه بیش از 40 درصد از کودکان آمریکایی خارج از ازدواج به دنیا میآیند. فقط 62 درصد از نسل هزاره (متولدین بین سالهای ۱۹۸۱ تا ۱۹۹۶) با والدین خود بزرگ شدهاند، در مقایسه با 71 درصد از نسل ایکس (متولدین بین سالهای ۱۹۶۵ تا ۱۹۸۰) ، 85 درصد از بیبیبومرها (متولدین ۱۹۴۳ تا ۱۹۶۰) و 87 درصد از سایلنتها (متولدین ۱۹۲۰ تا ۱۹۴۰). حضور یا عدم حضور پدر بر موفقیت مدرسه، هوش کلامی و مهارتهای کمی، ترک تحصیل، اشتغال، خودکشی، مواد مخدر، بیخانمانی، قلدری، قربانی آزار و اذیت شدن، جنایات خشونتآمیز، تجاوز جنسی، فقر، فشار خون بالا، اعتماد و همدلی تأثیر میگذارد. آثار بدیهی و گسترده است و از رشد مغز کودکان تا امید به زندگی آنها را شامل میشود. بهطور خلاصه، پدران و همچنین مادران برای پرورش شهروندانی با توانایی استقلال ضروریاند. در حالی که محرومیت از پدر برای پسران و دختران فاجعهبار است، اغلب برای پسران این مصیبت بیشتر است. پسران با مشاهده و تقلید از یک مرد خوب است که یاد میگیرند چگونه باشند. اولین مربی یک پسر، پدرش است. متأسفانه، ما با الگوهای مردانه در بسیاری از بخشهای جامعه جنگیدهایم از جمله پدر شدن. اساسا، از آنجا که محرومیت از وجود پدر، محرک اصلی بحران زندگی پسران است، داستان بحران پسران، داستان فروپاشی خانواده است، همانطور که به نوبه خود، حل این بحران، کلیدی برای تجدید تشکیل خانواده است.
عادیسازی فرهنگ رابطه جنسی بدون تعهد، بنیان خانواده را نشانه گرفت
در ادامه تحلیل این اندیشکده آمده: طلاق توافقی و گسترش قرصهای ضدبارداری که به عادیسازی فرهنگ رابطه جنسی بدون تعهد کمک کرد، آسیبهای چشمگیری به بنیان خانواده وارد کردهاند. در زمینه عقاید، جامعه دیگر ازدواج را به عنوان یک پیمان دائمی که باعث ثبات در آموزش و پرورش فرزندان میشود، ترویج و تشویق نمیکند. اندرو جی.چرلین، جامعهشناس، معتقد است در میان جوانان مجرد ازدواج به عنوان «سنگ پایان بنا» به جای «سنگ بنای» زندگی در نظر گرفته میشود. زوجها تمایل به ثبات اقتصادی قبل از ازدواج دارند و ازدواج برای آنان به جای آغاز یک ماجراجویی پر از معنا و تلاش، پایان یک زندگی سرگرمکننده و هیجانانگیز است و این نگرش در زندگی زوجهایی که بدون ازدواج با یکدیگر زندگی میکنند، منعکس شده است.
دانشگاه هاروارد: 58 درصد جوانان میگویند زندگیشان بیمعنا و هدف است
یکی از نگرانکنندهترین جنبههای بحران زندگی پسران، ناامیدی و بیهدفی است. این ضعف به پسران و مردان نیز محدود نمیشود: این نشان میدهد که چگونه ما به عنوان یک کشور و کل غرب، راه خود را گم کردهایم. بر اساس گزارش اخیر دانشگاه هاروارد، 58 درصد از جوانان آمریکایی میگویند که در زندگی خود معنا یا هدف ندارند، 44 درصد احساس میکنند برای دیگران بیاهمیتاند و 34 درصد احساس تنهایی میکنند.
جایگاهی شایسته به دین اختصاص یابد
اندیشکده هریتیج در پایان با اشاره به در نظر گرفتن نسخههای سیاستی برای بحران در زندگی جوانان که شامل تجدید کلیساهای آمریکا هم میشود، آورده است: «ضروری است که جنگ علیه آزادی وجدان متوقف شود و جایگاهی شایسته به دین اختصاص یابد. سه ورودی اصلی به حقیقت، فلسفه، الهیات و علم هستند و ما وقتی هر یک از آنها را نادیده میگیریم به جامعه خود آسیب میزنیم. بحران مردان و پسران در هر مرحله از زندگی خود را نشان میدهد: نوجوانی، نوجوانی و بزرگسالی. محرومیت از پدر علت اصلی است، اگرچه سیاستهای آموزشی و تغییرات اقتصادی به تشدید آن کمک کردهاند. شاید مهمتر از همه این باشد که تقویت و احیای کلیساها در نظر گرفته شود؛ فرهنگی که از تشکیل و ثبات خانواده حمایت میکند. وعده استقلال رادیکال همیشه نادرست بوده است. این مقاله بر بحران زندگی پسران متمرکز شده، اما هم مرد و هم زن بهای سنگینی برای فردگرایی -که با طبیعت تغییرناپذیر انسانی و خانوادهها در تضاد است- پرداختهاند. با شکستن آن، این میراث را به فرزندانمان تحویل ندهیم.»