قدرت بي‌قدرتان درنخبگان غيرذاتي

 توزيع و استفاده از ارزش‌هاي مربوط به قدرت در يك نظام سياسي دو نوع تاثير نسبتا متفاوت بر توانايي‌هاي ارزشي اعضاي آن مي‌گذارد اگر چرخش نخبگان در سطوح بالا و فرصت‌هاي مشاركت سياسي وسيع باشد توانايي‌هاي ارزشي مربوط به قدرت شهروندان نيز بالا خواهد بود. به نظر مي‌رسد كه تمايل به مشاركت و رهبري در هر جامعه‌اي باعث انگيزش برخي از انسان‌ها مي‌شود، اگر اشتراك در ارزش‌هاي مربوط به قدرت در سطحي وسيع نباشد محروميت نسبي در زمينه مشاركت احتمالا شديد خواهد بود. تاثير دوم و كلي‌تر قدرت بر توانايي‌هاي ارزشي تابع استفاده بالقوه و بالفعل از آن براي تعديل محروميت است. از قدرت مي‌توان براي كاهش منابع نارضايتي استفاده كرد و در بيشتر جوامع معاصر نيز چنين انتظاري مي‌رود كه از آن مي‌توان براي افزايش فرصت‌هاي ارزشي اجتماعي -  سياسي گروه‌هاي ناراضي و افزايش برون نهادها و تخصيص مجدد كالاهاي اقتصادي و گاه افزايش ارزش‌هاي مشاركتي و منزلتي ايجاد و حفظ امنيت و تحكيم انسجام عقيدتي استفاده كرد. هرچه رهبران از قدرت خود براي انجام كاركردها بيشتر استفاده كنند توانايي‌هاي ارزشي شهروندان بالا خواهد بود.  توزيع قدرت هميشه به ‌طور وسيع صورت نمي‌گيرد و هميشه از آن به ‌طور وسيع براي ايجاد تعديل و هماهنگي استفاده نمي‌شود هرگاه كه چنين نباشد توانايي‌هاي ارزشي ممكن است تا بدان حد زوال پذيرد كه خشونت جمعي محتمل‌الوقوع شود. ميل به قدرت نخبگاني در پسارييسي بايد به گونه‌اي توسط رهبري نظام تبيين شود كه ظرفيت نظام سياسي براي ارضاي انتظارات ارزشي مشاركتي كساني كه خواهان سطوح بالايي از قدرت هستند (يعني آرزومندان نخبگي) تابعي از نسبت ميان تعداد آرزومندگان نخبگي و تعداد موقعيت‌هاي نخبگي باشد كه تحت تاثير تناوب تغيير جامعه قرار دارد نه قدرت ايدئولوژيكي. اما اگر اين نسبت در بار ايدئولوژيكي بالا باشد و نقش‌هاي بسياري وجود داشته باشد و متصديان آنها به سرعت تغيير كنند اما تعداد آرزومندان نخبگي جامعه نسبتا اندك باشد توانايي‌هاي ارزشي مشاركتي پايين خواهد بود همين استدلال را مي‌توان در مورد ظرفيت نظام براي ارضاي تقاضا براي ميزان كمتري از نفوذ نيز به كار برد .
اگر در مقايسه با تعداد فعالان، فرصت‌هاي بسياري براي مشاركت در تصميم‌گيري وجود داشته باشد توانايي‌هاي ارزشي نيز بالا خواهند بود و مقاومت مدني را كاهش خواهد داد. چنان‌كه تم‌كيو و كروگر معتقد هستند مقاومت مدني الزاما به سقوط حكومت‌ها منجر نمي‌شود و در ميان نتايج متنوع مقاومت‌هاي مدني، سه نتيجه احتمالي را مطرح مي‌سازند كه در آنها فشار مقاومت مدني منجر به پذيرش اصلاحات و تقويت ميانه‌روها، درون حكومت مي‌شود. از طرفي حاكميت در انتخابات مجلس شوراي اسلامي نشان داد كه ميل شديد به يكدست كردن قدرت سياسي دارد كه آنچه حاصل شد مشاركت حداقلي  را به دنبال داشت. بر همين مبنا پيشينه نظام‌هاي دموكراسي‌خواهي بيانگر آن است كه جنبش‌هاي اجتماعي در صورتي كه منجر به انقلاب نشوند نيرويي به حكومت‌ها وارد مي‌كنند و تهديدي را مطرح مي‌كنند كه زمينه‌ساز گذار به دموكراسي مي‌شود. در طول قرن بيستم در ميان كشورهايي كه يك مقاومت مدني شكست خورده را تجربه كرده‌اند قريب به ۳۵٪ در طي ۵ سال پيش ‌رو گذار به دموكراسي اتفاق افتاده است. در اين شرايط، فقدان رييس‌جمهور و تشكيل دولت موقت، هسته سخت قدرت را با چالش ۵۰ روزه سنگيني درگير كرده است. اگر حاكميت همچنان بر انتخابات‌ غيررقابتي مصر باشد نخبگان سياسي را كنار بگذارد و خودي‌ترين‌ها را بر مسند قدرت بنشاند، در كنار بحران‌هاي اقتصادي، اجتماعي و سياسي اين فرصت طلايي، بقای نظام جمهوري اسلامي را سلب كرده است. چرا كه در ميان نيروهاي مورد اعتماد حاكميت هيچ نيرويي توان كسب نيمي از آراي قريب به 40 درصد مشاركت‌كننده در انتخابات پيش ‌رو را ندارد. لذا نقش رهبري انقلاب در تقسيم قدرت سياسي بين تمامي گروه‌هاي سياسي و فراخوان اعضاي نخبگان ذاتي يعني كساني كه داراي ويژگي‌هاي نخبگي هستند اما از قدرت سياسي محروم شده‌اند بسيار مهم و حياتي در تداوم و افزايش قدرت نظام جمهوري به نظر مي‌رسد. در جامعه امروز ايران اكثريت وسيعي از مردم بيش از آنكه دل مشغول مشاركت سياسي باشند، به ارزش‌هاي رفاهي، بين‌الاشخاصي و امنيتي اهميت مي‌دهند و هرگاه نظام سياسي بي تحرك (نظام منهاي احزاب سياسي)، انعطاف‌ناپذير و سركوب كننده نخبگاني باشد به جاي اصلاح ساختار اجتماعي ناهمگام با زمان يا اصلاح سياست‌هايي كه هنجارهاي رسمي و ارزشمند نظام را خدشه‌دار مي‌سازند آنها را تشديد خواهند كرد.
دكتراي تخصصي علوم سياسي
 و تحليلگر مسائل سياسي