در پس یک حادثه 

 امروز روز خبرنگار است. روزی که از دل یک حادثه متولد شد. روزی که با شهادت خبرنگار ایرنا متولد شد. ۱۷ مرداد ۱۳۷۷ بود که طالبان به سرکنسولگری ایران نیز در مزار شریف افغانستان حمله کرد و در جریان آن محمود صارمی به شهادت رسید. به جز شهید صارمی، هشت نفر از کارکنان سرکنسولگری ایران نیز به شهادت رسیدند و پیکر این شهدا در یک گور دسته‌جمعی دفن شد. مدتی بعد از حادثه، پیکر شهدا در یکی از خرابه‌های اطراف کشف شد و ۲۲ شهریورماه همان سال بعد از انتقال به تهران تشییع و به خاک سپرده شدند. 
وقتی حادثه‌ای اتفاق می‌افتد، با توجه به دربرگیری آن حادثه، تلاش خبرنگاران برای دست پیدا کردن به چرایی وقوع حادثه و پرسش‌هایی که به دنبال آن مطرح می‌شود، آغاز خواهد شد. این روز‌ها با توجه به گسترش فضای رسانه‌ای و افزایش دامنه شبکه‌های اجتماعی، انتشار خبر‌ها شدت بیشتری پیدا کرده است. در میان شدت گرفتن انتشار اخبار، به نظر می‌رسد بروز حوادث هم شدت بیشتری گرفته باشد. بنابراین بعید به نظر نمی‌رسد که بین افزایش انتشار اخبار و شدت بروز حوادث رابطه‌ای وجود نداشته باشد که آن هم متأثر از تأثیر اخبار روی مخاطبان است. آنچه در سال‌های اخیر در حوزه حوادث شاهد هستم، این است که در یک مقایسه تطبیقی نسبت به یک دهه قبل فراوانی بروز حوادث، خصوصاً جرائم خشن شدت گرفته است، به طوری که امکان تحلیل حوادث روی داده عملاً از دست رسانه‌ها خارج می‌شود. مثلاً اگر به حادثه دلخراش قتل زنی بی‌گناه در شهرستان رودان استان هرمزگان اشاره کنم، متوجه این موضوع می‌شویم که از زمان وقوع تاکنون به جز انتشار خبر که جزئیات آن هم در دسترس نیست، هیچ تحلیلی نسبت به آن صورت نگرفته است. در این حادثه دلخراش، دو مرد افغان که یکی از آن‌ها ۱۸ و دیگری ۲۰ ساله بودند، زن بی‌گناه را به طرز دلخراشی به قتل رساندند و جسدش را داخل صندوق عقب خودرو‌یش به آتش کشیدند، به طوری که چیزی از جسد باقی نماند. در مورد اتفاق‌هایی که دربرگیری بیشتری هم داشته باشد، همین‌طور است. با این حال اگر دنبال‌کننده صفحه حوادث باشید متوجه می‌شوید وقوع و میزان خشونت به کار گرفته شده در بروز جرائم شدت بیشتری گرفته است و عدم امکان تحلیل این حوادث منجر به این می‌شود که ریشه‌های بروز خشونت همچنان در جامعه شیوع پیدا کند و جرائم بیشتری را به دنبال داشته باشد. 
موضوع دیگر استحاله سازمان‌های درگیر با ریشه‌های خشونت هستند که انتشار خبر‌های خشن هم نمی‌تواند واکنش عملی آن‌ها را به دنبال داشته باشد. مثلاً در مورد آنچه در قتل داریوش مهرجویی فیلمساز شهیر و همسرش اتفاق افتاد به برخورد‌های عملی با ریشه‌های این اتفاق منجر نشد. ریشه‌های بروز آن خشونت مرتکبان آن بودند که چهار تبعه غیرمجاز بودند که ساختار‌های قانونی و دستگاه‌های مسئول کشور نسبت به این موضوع سکوت کردند. از همین‌رو شاهد بروز ارتکاب جرائم بیشتر از سوی همان مرتکبان هستیم. 
انتشار اخبار حوادث صرفاً جنبه روایت ندارد و با اینکه مهم‌ترین دلیل اقبال به این اخبار روایتگری است، اما در پس این روایتگری باید ساختار مستحکمی باشد که بتواند از بدنه اجتماعی در مقابل بروز اتفاق‌ها مراقبت کند. در پیشینه فرهنگی ما همواره «قصه» جایگاه ویژه‌ای داشته است، به‌طوری‌که پدربزرگ و مادربزرگ‌ها همواره برای نوه‌های خود روایتگری می‌کردند که این شیوه از روایت‌ها با وارد شدن پدیده‌های نوظهور به زندگی اجتماعی ما دچار تحول زیادی شده است. با این حال اقبال به شنیدن روایت همچنان به قوت خود باقی است. 
در قرآن کریم هم داستان‌های زیادی از سرنوشت اقوام مطرح شده است، به‌طوری‌که شیرین‌ترین روایت‌های آن به شیوه‌های متفاوت از زبان فرهنگ و هنر روایت می‌شود. داستان یوسف و زلیخا که سریال آن در جهان اسلام اقبال مسلمانان را به همراه داشت از جمله این روایت‌هاست که همین اتفاق‌های عصر حاضر را روایت می‌کند و پرده از فرجام تلاش برای وارد شدن به یک رابطه پنهانی برمی‌دارد. اولین پرونده قتل در جهان هم از زبان قرآن کریم روایت شده است، به‌طوری‌که اولین قتل پس از رانده شدن آدم و حوا به زمین در خانواده پیامبر الهی اتفاق می‌افتد که این قتل در زمره قتل‌های خانوادگی قرار می‌گیرد که در جریان آن قابیل به دلیل حسادت برادرش هابیل را به قتل می‌رساند و جسدش را در خاک پنهان می‌کند. رفتاری پرخطر که در زندگی اجتماعی امروز هم همچنان قربانی می‌گیرد. بنابراین بخشی از این روایت‌ها باید مخاطب را به مراقبت بیشتری از رفتار و نفس خود وادار کند و بخشی از آن متوجه ساختاری است که با توسل به قانون باید زمینه‌های بروز جرائم را از بین ببرد.