مرزهاي جهان من

«قلمرو-زيستن»، عنوان نمايشگاه انفرادي آثار علي وزيري، مجسمه‌ساز است كه از عصر جمعه 23 شهريور به مدت 10 روز در گالري اُ (O)، در جريان است. صادقانه مي‌گويم كه پيش از اين آثار اين هنرمند توانا را نديده بودم و او را به واسطه تعريف‌هاي دوست نقاشم خانم سولماز حشمتي مي‌شناختم. هم او بود كه مرا به افتتاحيه دعوت كرد. متاسفانه خيلي گالري گردي نمي‌كنم، اما در همان موارد معدود، سعي مي‌كنم زماني باشد كه شلوغ نباشد. اين‌طوري راحت‌تر و در آرامش بيشتري مي‌توانم آثار را ببينم و مغز هنرمند را با سوال‌هاي بي‌ربط و با ربطم به كار بگيرم. اين‌بار اما ناپرهيزي كردم و دقيقا وسط افتتاحيه به بازديد نمايشگاه رفتم. انصافا شلوغ بود و از استقبال اين همه هنرمند و هنردوست شگفت‌زده و خوشحال شدم. تا باد چنين باد. 
در ميان اين شلوغي و خوش و بش با دوست و آشناها، سعي كردم با دقت بيشتري آثار را ببينم، توضيحات روي ديوار را بخوانم و با آقاي وزيري و سارا، همسر هنرمندش راجع به آثار صحبت كنم. البته بر همگان واضح و مبرهن است كه من منتقد آثار هنري، خصوصا آثار ديداري و تجسمي نيستم و در اين كار سررشته ندارم و يك مخاطب عام و غيرحرفه‌اي هستم. در نتيجه نظرم را -اصلا اگر بتوان آن را «نظر» ناميد- بايد در حد ديدگاه يك علاقه‌مند معمولي خواند يا اصلا نخواند. تا قبل از اينكه با آقاي وزيري صحبت كنم، آن چند خط روي ديوار (اهل فن اسمش را «استيتمنت» مي‌گذارند) را خواندم و فهميدم كه دو مفهوم «قلمرو» و «ريشه» كه در عنوان نمايشگاه هم به كار رفته، اهميت ويژه‌اي دارد. بنابراين در تماشاي آثار سعي كردم اين دو مفهوم و شيوه‌هاي تجسم و تجسد آنها را درك كنم. بعد كمي درباره آقاي وزيري و سابقه و كارهاي ديگرش پرس و جو كردم و تا حدود اندكي دستم آمد كه حال و هواي هنرمند و آثارش چيست و كمي از آن گنگي اوليه در آمدم. درنهايت هم كه مفصل (در حدي كه شلوغي افتتاحيه مي‌گذارد) با خودش و همسرش درباره مضامين و مفاهيم صحبت كردم و به‌زعم خودم، به دركي اجمالي از آثار -باتوجه به اين توضيحات- دست يافتم. اميدوارم پر بيراه نرفته باشم. 
اما اجازه بدهيد قبل از آن به اين برداشت ناشي از شناخت اوليه بپردازم، به اختصار راجع به مواجهه خام و اوليه‌ام اشاره كنم، آنچه مي‌توان آن را درك و دريافتي «همزماني» خواند. در اين نگاه، آثار آقاي وزيري، اشياء «مصنوع زيبايي» هستند كه در دو قالب ارايه شده‌اند. شماري كه روي ديوار نصب شده‌اند، بازسازي ذهني و خيالي بخش‌هايي از جهان هستند در درون قاب يا چارچوب‌هايي تنيده با خود اشياي مصنوع. انگار جهان (كاسموس، جهان منظم) اين چيزها، اعم از صندلي يا آدم يا ... مرزهاي هندسي خودش را از دل هاويه‌اي نامتناهي و نامتعين (خائوس) نيز ترسيم كرده و تعين بخشيده، مرزهايي مربع مستطيل و مكعب گونه كه با خود چيزها ارتباط و پيوندي ارگانيك و فيزيكي دارد و امتداد آنهاست. شايد هم اين چيزهاي درون اين قاب‌ها، از دل همين چارچوب‌ها پديد آمده‌اند. اين آثار ديواري، بيشتر مفهوم قلمرو را به ذهن متبادر مي‌كنند، اما دسته‌اي ديگر كه شبيه درخت‌هايي لخت و بدون برگ با شاخه‌هاي اندك و ريشه‌هاي بيرون زده، وسط اتاق‌ها ايستاده‌اند، آشكارا تداعي‌گر مفهوم ريشه هستند. هر دو دسته آثار مصنوعاتي زيبا و به اصطلاح عاميانه قشنگ هستند كه هنرمندانه و مشخصا با صرف زمان زياد و ريزه‌كاري‌هاي زياد طراحي و ساخته شده‌اند و فارغ از وجه زيبايي‌شناسانه و اشارات مفهومي (كانسپچوال) مي‌توانند جنبه تزييني يا حتي كاربردي نيز داشته باشند. 
اما شكل ديگر رويارويي با آثار آقاي وزيري مي‌توان از خلال انديشه مكتوب روي ديوار و گفت‌وگوهايم با او باشد. برداشتم در اينجا شايد خيلي هم متفاوت نباشد. اين‌بار با هنرمندي مواجه هستم كه دو دغدغه اساسي دارد، قلمرو (territory) و ريشه يا خاستگاه (origin). دو مفهومي كه شايد در بادي نظر هر دو محافظه‌كارانه، تمايزگذار و نافي ديگري تلقي شوند، اما با تامل بيشتر در مي‌يابم كه نشانه دلهره وجودي اواست كه از قضا امروز به بيان‌هاي ديگري در بسياري از اطرافيانم شاهد آن هستم و از اين رهگذر مي‌توان آثار او را بازنمايانگر دغدغه‌اي كلي و عمومي تلقي كرد. احساس تعلق داشتن (نداشتن) به جايي و زماني و خود را و هويت خود را در اين ميانه جستن. وزيري تلويحا مرزهاي جهان (بخوانيد قلمروي) من را با مرزهاي بدن من يكسان مي‌انگارد، جهاني بدنمند و بدني كه قلمروي من را مشخص مي‌كند. اين بدن از طريق ريشه‌ها با «خاك (هستي)» ارتباط مي‌يابد و به تعبير خود وزيري با آن يكي مي‌شود. در «استيتمنت» نمايشگاه هم تاكيد شده كه انسان با جمع‌آوري، انباشتن و مهم‌تر از آن ساختن مي‌كوشد قلمروي خود را متعين سازد. مصنوعات وزيري -به تعبير دقيق‌تر آثار هنري (تخنه) او- ميانجي‌هاي اين قلمروگذاري هستند، قلمروگذاري‌هايي در جهت ريشه دواندن در هستي و پيوند برقرار كردن با آن. حتي اگر اين تلاش محكوم به شكست باشد و چنانكه در متن نمايشگاه آمده، «ما درنهايت بازندگان اين بازي باشيم.»