روزنامه اعتماد
1403/08/24
مرگهايي در انتهاي آستانه تحمل
گروه اجتماعيدر فاصله بامداد 16 آبان تا ظهر 22 آبان 12 قتل در كشور اتفاق افتاد كه 14 مقتول به جا گذاشت. به قتل رسيدن زني با ضربه كلنگ توسط همسرش در شهر مشهد به دليل قطع 10 روزه روابط عاطفي اين زوج، آغاز اخبار اين بازه زماني بود و سپس خبرهاي بعدي از راه رسيد؛ قتل يك پسر 24 ساله با ضربه چاقو در يزد در جريان يك درگيري خياباني به دليل شيوه رانندگي در حالي كه مرتكب قتل، يك زن بود، قتل با ضربه چاقو در خرمشهر در جريان نزاع جمعي، قتل در كاشمر در جريان يك نزاع جمعي، قتل يك مرد بيخانمان با ضربات چاقو توسط دو مرد نقابدار در شهر تهران، قتل خانم خبرنگار خبرگزاري ايرنا توسط همسرش در تهران با ضربات چاقو و دمبل به دليل مشكلات خانوادگي، قتل يك مرد ميانسال با ضربات چاقو در نزاع شبانه در تهران به دليل ترس از حمله مقتول، قتل پزشك متخصص قلب با سلاح گرم در شهر ياسوج توسط برادر بيمار بستري شده در بيمارستان اين شهر كه سه سال قبل فوت كرده بود، قتل در استان البرز با سلاح گرم و خودكشي فرد مرتكب قتل با همين اسلحه، قتل يك مرد با چاقو در خانه خودش در شهر تهران و در حضور خانوادهاش، قتل يك مادر و فرزند با سلاح گرم توسط پدر خانواده در شهر تهران و خودكشي پدر خانواده با همين اسلحه به عنوان خودكشي جمعي. خودكشي خانوادگي در يكي از خيابانهاي محدوده ولنجك تهران، پايان اخبار اين بازه زماني بود اما اين اخبار، آخرينها نيست. هر كدام از اين خبرها، غم و اندوه فراواني به همراه آورد، چون هر كدام از اين 14 نفر، انسانهاي عزيز و تاثيرگذاري براي خانواده و جامعه پيراموني خود بودند و حالا ديگر در اين دنيا نيستند. شايد تلخترين حكايت به دليل تفصيل و جزييات بيشترش، خودكشي خانوادگي در خيابان ولنجك بود كه دختر 18 ساله بازمانده از اين فاجعه، ديروز براي مقامات قضايي توضيح داد كه پدرش با وجود اشتغال به وكالت، به دليل بدهي مالي هنگفت و ورشكستگي، به اوج افسردگي رسيده بوده و پس از طرح پيشنهاد خودكشي با همسرش، با استقبال مادر خانواده مواجه ميشود و مادر و پدر، براي پايان دادن به زندگي پسر 7 سالهشان هم به يك تصميم مشترك ميرسند و در نهايت، پدر خانواده پس از شليك به همسر و فرزند، با پليس 110 تماس ميگيرد و از آنچه انجام داده، خبر ميدهد كه در نهايت ماموران پليس، زماني به خانه قربانيان ميرسند كه پدر، به خودش هم شليك كرده بوده. اينكه مرتكبان تا چه حد مقصرند، بر عهده مراجع قضايي است، اما روانشناسان ميگويند اين فجايع، چه كم و چه زياد، چه با سلاح گرم و چه با سلاح سرد، چه در تهران و چه يزد و چه خرمشهر، چه قرباني زن باشد و چه مرد و چه كودك، بازتاب بيتوجهي به مختل شدن سلامت روان مردم است. فريد براتيسده؛ روانشناس در گفتوگو با «اعتماد» در تحليل اين فجايع تلخ در همين بازه زماني كوتاه، ضمن ابراز تاسف بابت از دست رفتن اين جانهاي عزيز، ميگويد كه هشدار بابت چنين فجايعي از مدتها قبل در پيشبينيها روانشناختي كارشناسان مطرح شده بود ولي نه تنها به اين هشدارها توجهي نشد، دولتها براي افزايش تابآوري و ارتقاي آستانه تحمل مردم و رفع چالشهاي اقتصادي و سياسي و اجتماعي كه موثرترين و مستقيمترين تاثير را در برهم خوردگي رواني شهروندان دارد، هيچ قدمي برنداشتند. نكته مهمي كه از سوي اين روانشناس مورد تاكيد قرار ميگيرد، با جايگاه اجتماعي دو نفر از مرتكبان قتل مرتبط است؛ همسر مرحومه منصوره قديريجاويد (خبرنگار خبرگزاري ايرنا) و مردي كه ظهر سهشنبه، همسر و فرزند 7 سالهاش را به قتل رساند و با شليك گلوله به زندگي خودش هم خاتمه داد، وكيل دادگستري بودند؛ وكلايي بيكار و ورشكسته و دچار مشكلات مالي . براتيسده در مورد اين دو فاجعه به «فروشكست رواني» اشاره ميكند و ميگويد كه تبعات فروشكست رواني براي گروههاي مرجع به مراتب سنگينتر و سهمگينتر است، چون نه فقط در ذهن خودشان، پيش روي انظار عمومي هم دچار فروشكست ميشوند و باز هم تاكيد ميكند «مسوولان بايد بيشتر به وضعيت سلامت روان مردم توجه كنند تا وضع از اينكه هست، بدتر نشود.»
از چهارشنبه قبل (16 آبان) تا عصر سهشنبه (22 آبان) 14 زن و مرد و كودك طي نزاع و درگيري در كشور به قتل رسيدند. چهار مورد از اين فجايع، قتل خانوادگي بوده كه در مورد اول، مردي همسرش را با ضربه كلنگ به قتل رسانده، مورد دوم، خانم خبرنگار خبرگزاري ايرنا توسط همسرش و با ضربات چاقو و دمبل ورزشي كشته شده، در مورد سوم، همسر صيغهاي يك زن در منزل شخصي خودش و در زمان حضور اعضاي خانواده، با ضربه چاقو كشته شده و مورد آخر هم، ظهر روز سهشنبه اتفاق افتاد و يك مادر و فرزند با شليك گلوله توسط پدر خانواده، جان خود را از دست دادند و پدر هم در نهايت خودكشي كرد. يكي از مقتولان، پزشك بيمارستان ياسوج بوده كه به دست برادر يكي از بيمارانش كشته شده، 5 نفر از مقتولان در جريان نزاع خياباني و با ضربات چاقو كشته شدهاند، در سه مورد، مرتكبان از سلاح گرم استفاده كردهاند و 3 نفر از مقتولان با سلاح گرم كشته شدهاند، دو نفر از مرتكبان قتل هم، با همان اسلحهاي كه قربانيان خود را به قتل رسانده بودند خودكشي كردهاند. شما به عنوان يك روانشناس چه تحليلي بر اين حوادث تلخ داريد؟
اين اتفاقات تلخ، چند نكته پررنگ دارد؛ نكته اول اين است كه اين فجايع تلخ نشان ميدهد متاسفانه پيشبينيها درباره تاثيرات برهم خوردن سلامت رواني و استرسهاي اجتماعي در جامعه ايران، محقق شده است. متوليان امور سلامت رواني البته بايد به اين پيش بينيها و عواقب آن توجه ميكردند و وضعيت سلامت روان جامعه را مورد توجهات اساسيتر قرار ميدادند. بدبختانه هيچ بعيد نيست كه اين عواقب حتي اگر تشديد نشود، ولي ادامه پيدا كند. امروز روانشناسان درباره پديدهاي موسوم به «اضطراب آينده» صحبت ميكنند. اضطراب البته مربوط به شرايط آينده و پيشبين است ولي پديده اضطراب آينده، به معناي عدم اطمينان و ابهام در شرايط اجتماع است. وقتي پديده اضطراب آينده بر جامعهاي حاكم ميشود، افراد اين جامعه قادر به برنامهريزي و پيش بيني فردا و روز بعد نيستند. غالب شدن پديده اضطراب آينده در يك جامعه، توان تصميمگيري صحيح را از افراد سلب ميكند و اولين تبعات اين ناتواني، در خانوادهها خود را نشان خواهد داد. نكته دوم اين است كه اتفاقات تلخ اخير، ارتباط مستقيم با سطح تابآوري و تحمل دارد. كاهش سطح تابآوري و تحمل، گاهي افراد را به اين سمت سوق ميدهد كه وقتي مرتكب خلافي از نوع جنايت ميشوند، براي رهايي از فشار سنگين گناه، خودكشي كنند چون به انتهاي آستانه تحمل رسيدهاند و در واقع، چون ميدانند كه با ارتكاب قتل، زندگي خود و خانواده شان از هم ميپاشد، براي خلاصي از احساس شرمندگي و شرمساري، خودشان را هم ميكشند كه آنچه مرتكب شدهاند براي خودشان تبعاتي ايجاد نكند. نكته سوم در اتفاقات تلخ هفته اخير، نحوه ارتكاب قتل و نوع ابزار قتاله است به اين معنا كه تاب آوري و سطح تحمل مرتكبان پيش از ارتكاب قتل به حدي كاهش يافته بوده كه از ابزار قتاله سلاح گرم استفاده كردهاند كه ميدانستند مرگ به دنبال دارد.
سوال ديگر، درباره انگيزه مرتكبان قتل در دو مورد از فجايع هفته اخير است با پررنگ كردن اين نكته كه 3 نفر از مقتولان زن بودند، يك نفر كودك و يك نفر پزشك بوده منتهي دلايلي كه دو نفر از مرتكبان قتل بيان كردهاند، دلايلي نيست كه قتل را توجيه كند اگرچه كه قتل ممكن است بر اثر جنون آني اتفاق بيفتد ولي همسر خبرنگار ايرنا مدعي شده كه بعد از 15 سالهاي زندگي زناشويي و صرفا به دليل مشكلات خانوادگي، قصد قبلي براي قتل اين بانو داشته يا برادر بيمار متوفي در ياسوج كه پزشك متخصص بيمارستان اين شهر را به قتل رسانده، مدعي شده كه چون مقتول در زمان مراجعه بيمار به بيمارستان، دير به بالين برادرش امده و بيمار به دليل همين تاخير فوت كرده، او هم قصد بر انتقام داشته. مشكلات خانوادگي يا دير رسيدن پزشك به بالين بيمار، دلايل قابل پذيرشي نيست كه به ما اجازه بدهد در تلافي و انتقام، جان يك انسان ديگر را بگيريم. شما اين موارد را چگونه تحليل ميكنيد؟
در اين مورد هم چند نكته بايد مدنظر قرار بگيرد. نكته اول، جنسيت سه نفر از مقتولان است. زن بودن سه نفر از مقتولان نشان ميدهد كه متاسفانه هنوز در جامعه ما احساس مالكيت نسبت به زنان وجود دارد و هنوز برخي همسران اين احساس را دارند كه همانطوري كه مالك ماشين و ساير وسايلشان هستند و مثلا ميتوانند به اين ماشين يا وسيله، ضربهاي بزنند يا آن را بشكنند و به زمين پرت كنند، با زنانشان هم ميتوانند چنين رفتاري داشته باشند و ميتوانند زن شان را كتك بزنند يا بكشند چون خود را مالك او ميدانند. اين تفكر و طرز نگاه، ناشي از آن باورهاي فرهنگي نهادينه شدهاي است كه بايد پيش از اينها اصلاح ميشد و متوليان امور بانوان بايد براي اصلاح اين باور، فرهنگسازي ميكردند كه متاسفانه اين كار انجام نشده است. نكته دوم و البته مهمتر در حوادث هفته اخير اين است كه بايد توجه كنيم كه يكي از تاثيرات استرسها و فشارهاي رواني، افزايش سطح تكانش وري افراد است. «تكانش وري» به معناي انگيزه و تمايل به رفتار و اقدامي ناگهاني بدون فكر و آيندهنگري درباره عواقب آن و ارتكاب به اين رفتار و اقدام است. وقتي سطح تكانش وري در افراد افزايش يابد، با اين انگيزه و تمايل آني، اقدام را به عمل تبديل كرده يا در رفتارشان بروز ميدهند و بعد از انجام اقدام يا رفتار، متوجه ميشوند كه چه كردهاند و مرتكب چه خشونتي شدهاند و حتي ممكن است از اين اقدام و رفتار، احساس پشيماني هم داشته باشند. شايد يكي از دلايلي كه بعضي افراد بعد از عمل يا رفتارخشونت بار يا نابهنجار، خودشان را ميكشند، رهايي از اين پشيماني و خودملامتگري و قرار نگرفتن در معرض ملامت و سرزنش ديگران است. واكنشها و رفتارهاي تكانشي از جنس معترض شدن به پزشكي كه چند ساعت دير به بالين بيمار آمده درحالي كه پزشك در همان لحظه مشغول مداواي بيمار ديگري بوده، ناشي از سطح بالاي استرس در لحظه تصميم و بلد نبودن مديريت استرس به دليل آموزش داده نشدن مديريت استرس و توقف تفكر منطقي و عقلاني در لحظه تصميم است كه البته همگي از انباشت فشارهاي رواني و استرس ناشي ميشود. همانطور كه گفتم، وقوع پديده اضطراب آينده به دليل شرايط استرسزا و شرايط ابهام و غيرقابل پيش بيني بودن فردا و ابهام در اينكه فردا چه خواهد شد و چه خواهيم كرد، باعث افزايش استرس در افراد ميشود و متاسفانه افزايش استرس معمولا به صورت تجمعي است در حالي كه افراد، مفري هم براي تخليه استرس ندارند يا از ساير مفرهاي گريز استفاده نميكنند چون اين مفرها را كارآمد نميدانند. در چنين شرايطي، به شكل رفتارهاي تكانهاي بهطور ناگهاني مرتكب خشونتهاي آني ميشوند كه اين خشونتهاي آني ممكن است به ديگركشي و خودزني و خودكشي هم منجر شود .
دو مورد از قتلهاي هفته اخير توسط دو وكيل اتفاق افتاد. يكي از مرتكبان، بعد از كشتن همسر و فرزندش خودش را هم كشت ولي ديگري هنوز زنده است. هر دو نفر دچار مشكلات مالي شديد ناشي از بيكاري طولاني مدت و ورشكستگي بودهاند. وكلا، گروه مرجع جامعه و الگوي مردم هستند. وقتي يك عضو گروههاي مرجع مرتكب جرم و جنايت ميشود، آيا اين جرم بايد به مرجع بودنش منتسب شود يا چنين انتسابي اشتباه است؟
در نظريههاي جامعهشناختي پرخاشگري و روانشناسي اجتماعي پرخاشگري، نميتوانيم بگوييم كه افراد به دليل مرجع بودنشان پرخاش ميكنند اما باتوجه به شرايط جامعه ما، اجازه بدهيد تا حدي از نظريههاي كتابي فاصله بگيريم و در تحليل اتفاقات تلخ هفته اخير بگوييم كه چون روان جامعه خسته است و چون روان جامعه، در هم فشرده است و چون روان جامعه، وضعيت عادي ندارد. بايد بپذيريم كه انتظار مردم از گروههاي مرجع مثل وكلاي دادگستري اين است كه چون اين افراد، تحصيلكرده و وكيل هستند، شرايط اجتماعي بهتري داشته باشند ولي در واقعيت اينطور نبوده چنانكه وكلاي مرتكب در حوادث اخير، بيكار بودهاند درحالي كه فشار و انتظار اجتماعي از اين افراد، متفاوت با شرايط واقعي شان بوده. نتيجه تفاوت اين انتظار اجتماعي با واقعيت موجود اين است كه اين افراد، دچار فروپاشي ميشوند چون از منظر روانشناسي، هر انساني، يك نقطه شكست دارد و انساني كه دچار فروشكستن و فروپاشي ميشود، اقدامات و رفتارهايي خلاف انتظار جامعه انجام ميدهد و حتي ممكن است مرتكب رفتارهاي پرخاشگرانه و جنونآميز شود. تفاوت گروههاي مرجع با ساير طبقات جامعه را از اين منظر ميتوان مورد توجه قرار داد كه فروشكستن افراد گروههاي مرجع بر اثر شرايط اجتماعي و اقتصادي، اتفاقا به دليل مرجعيتشان، نسبت به ساير طبقات جامعه قابل توجيهتر است چون انتظار جامعه از گروههاي مرجع اين است كه برخلاف ساير طبقات جامعه، وضعيت مالي بهتري داشته باشند ولي وقتي يك نفر از گروه ورزشكاران و هنرمندان و پزشكان و متخصصان و وكلا هم بيكار است و درآمد ندارد در حالي كه طبق روال معمول و طبق انتظار جامعه، بايد هم شغل و هم درآمد ميداشته، فرو ميشكند و دچار فرسايش و فرسودگي رواني ميشود و در چنين شرايطي ممكن است از باقي طبقات جامعه، الگوبرداري كند و مرتكب رفتارهاي پرخاشگرانه و جنونآميز شود.
آيا با شرايط فعلي جامعه ايران، خطر شكسته شدن قبح اين اتفاقات تلخ وجود دارد؟
تا امروز خوشبختانه در جامعه ما مرزهاي روانشناختي و مرزهاي اجتماعي رعايت شده اما اين خطر هم وجود دارد. همانطور كه فشار رواني، دانشجوي دانشگاه علوم تحقيقات را به يك رفتار بسيار مرزشكنانه واداشت كه بايد تبعات اين رفتار، هم از نظر مسائل اخلاقي و هم از نظر رعايت حريم زنان، درنظر گرفته شود. در بحث تشديد خشونت هم متاسفانه ممكن است شاهد اين مرزشكنيها باشيم و به همين دليل تاكيد ميكنم كه مسوولان سلامت روان كشور بايد بيش از آنچه هست به وضعيت سلامت روان توجه كنند و همانطور كه موج خودكشي رزيدنتهاي معترض، با اقدماتي مديريت شد، براي كنترل رفتارهاي خشونتآميز هم بايد مديريتي صورت بگيرد و براي كنترل اين شرايط بايد مسوولان سلامت روان ديدگاههايشان را مطرح كنند و پيشنهادشان را به مقامات و مسوولان بدهند و اميدوارم اين ديدگاهها و پيشنهادها مورد توجه قرار بگيرد تا حداقل، از الگوسازي اين رفتارها جلوگيري شده و وضع، بدتر از آنچه هست نشود.
دو نفر از افرادي كه در اين هفته مرتكب قتل شدند، خودكشي كردند. اولين مورد، فردي بود كه صبح سهشنبه بعد از ارتكاب به قتل، با همان اسلحه خودكشي كرد و دومين مورد هم، وكيل خيابان ولنجك بود كه بعد از كشتن همسر و فرزندش، خودش را كشت. خودكشي، آخرين مرحله افسردگي در زماني است كه فرد به دليل شدت افسردگي، از زنده بودنش دست ميكشد. آيا ميتوان گفت افرادي كه در 7 روز اخير مرتكب قتل شدند، در مرحله حاد و شديد بيماريهاي رواني قرار داشتند؟
البته تاييد يا رد سلامت روان اين افراد نيازمند بررسيهاي بيشتر است.
طبق اخبار رسمي، پزشكي قانوني، سلامت روان همسر خبرنگار ايرنا را تاييد كرده اما فرزند بازمانده از فاجعه خيابان ولنجك گفته كه پدرش مدتهاي طولاني از افسردگي رنج ميبرده. در واقع سوال بايد اينطور مطرح شود كه آيا اين افراد بر اثر جنون اني مرتكب قتل شدند يا اقدام شان ناشي از بيماري رواني بوده است؟
شايد حتي در جواب اين سوال هم نتوان به طور دقيق ابتلاي بيماري رواني شديد يا جنون آني اين افراد را تاييد يا رد كرد. اگر ارتكاب به قتل تحت تاثير مصرف مواد مخدر يا محرك انجام شده بود ميتوانستيم فرضي درباره جنون آني مطرح كنيم ولي در مورد قتلهاي 7 روز اخير، به نظر ميرسد كه نقش استرسهاي شديد در ارتكاب به قتل پررنگتر بوده به اين نحو كه استرسهاي شديد، سلامت رواني مرتكبان را منكوب كرده و استرسها، باعث شده مرز رفتارهاي طبيعي را رد كنند و مرتكب قتل شوند. به نظر ميرسد دليل خودكشي دو نفر از مرتكبان قتل هم، ناشي از فشارهاي رواني بوده و به اين دليل كه هيچگونه اميدي براي خودشان نداشتند، دچار اين احساس شده بودند كه بعد از ارتكاب به قتل و نابود كردن زندگي يك انسان ديگر، اصلا زنده نباشند تا مورد شماتت هم قرار نگيرند. بنابراين، در مورد قتلهايي كه در 7 روز اخير اتفاق افتاد، من با نظريه ارتكاب به دليل بيماريهاي رواني شديد كاملا مخالفت ميكنم و ميگويم اين قتلها به دليل بيماري رواني نبوده بلكه اين مرتكبان، زندگي عادي داشتند اما بر اثر استرسهاي شديد اجتماعي و رواني، به بنبست نهايي رسيده بودند و در انتهاي آن بنبست، چارهاي جز اين نديدند كه بعد از كشتن خانواده يا افراد، خودشان را هم بكشند. نكته مهم در انتشار اين اخبار البته اين است كه اطلاعرساني در رسانهها درباره خودكشي اين مرتكبان بايد به گونهاي باشد كه اين افراد كه خودشان هم مرتكب و مقصر بودهاند، تبديل به الگو نشوند كه متاسفانه آنچه طي روزهاي اخير در فضاي شاهد بوديم، رعايت نشدن نحوه اطلاعرساني درباره اين اخبار و مرتكبان فجايع هفته اخير بود.
طي سالهاي اخير و به طور مشخص از نيمه دوم سال 1401 و بعد از آغاز اعتراضات به دنبال جان باختن مهسا اميني (دختر 21 ساله سقزي كه مهمان تهران بود و روز 25 شهريور بعد از دستگيري توسط گشت ارشاد، در بازداشتگاه وزرا دچار مرگ مغزي شد) روانپزشكان و روانشناسان هشدار ميدادند كه سلامت رواني آسيب خواهد ديد. آيا رخدادها و نابسامانيهاي سياسي، اقتصادي و اجتماعي در يك جامعه، چه در يك جامعه محروم مثل شهر ياسوج و چه در يك جامعه نسبتا مرفه مثل بخشهايي از شهر تهران، ميتواند در ارتكاب به جنايت يا برهم ريختگي رواني افراد و خانوادهها تاثيرگذار باشد؟
اضطراب آينده به همين نابسامانيهاي سياسي و اقتصادي و اجتماعي مربوط ميشود چون اين نابسامانيها، عدم قطعيت و ابهام نسبت به آينده و گمگشتگي نسبت به شرايط لحظه حال و آينده را با خود به همراه ميآورند. بسياري مسوولان گاهي اظهاراتي دارند كه همين اظهارات موجي در جامعه ايجاد ميكند و تاثيرات اقتصادي و اجتماعي به همراه مياورد و حتي در رفتار خانوادهها و بر شرايط زندگي افراد و تاثير ميگذارد. امروز، جامعه در ابهام به سر ميبرد و بارزترين پاسخ به ابهام، در سلامت رواني و در برهم ريختگي و آشفتگي افراد نمودار ميشود و درحالي كه متوليان فرهنگ و سلامت روان و رسانههاي رسمي كشور بايد براي مديريت اين شرايط كاري انجام دهند، متاسفانه، آنها هم براي مديريت اين برهم ريختگي رواني و آشفتگي جامعه هيچ اقدامي نكردند و نميكنند. بنابراين، جواب به سوال شما مثبت است. بايد از همان زمان شرايط روانشناختي و رواني مردم مديريت ميشد كه نشد و هيچ مفري براي خاموش كردن شعلههاي غليان ايجاد نشد و بنابراين، آنچه امروز در رفتار مردم شاهديم، كاملا قابل پذيرش است.
سایر اخبار این روزنامه
ديپلماسي تخصص ديپلماتها است
منافع ملي شرط ايران براي آغاز مذاكره با امريكا است
دايي مهرداد الگوي رستگاري و خرد
مرگهايي در انتهاي آستانه تحمل
ازحكومت اسلاميتا جمهوري اسلامي (۱۱)
توقف مازوتسوزي در نيروگاهها و خاموشي روزانه
تحليلي اجتماعي پيرامون خودكشي دختران دانشآموز
مخالفت اتابك با تكرار يك اشتباه
سوزان وايلز فرشته مقدس
سرگشتگان
اولويتهاي سياست خارجي ساكن تازه كاخ سفيد
فاجعه خشونت خانگي
از حكومت اسلامي تا جمهوري اسلامي (۱۱)
توقف مازوتسوزي در نيروگاهها و خاموشي روزانه
تحليلي اجتماعي پيرامون خودكشي دختران دانشآموز
مخالفت اتابك با تكرار يك اشتباه
سوزان وايلز فرشته مقدس