دلایل چرخش رژیم‌صهیونیستی به سمت آتش‌بس 

در حالی که نتانیاهو و دیگر همکارانش در کابینه رژیم صهیونیستی تا روز‌های گذشته هنوز بر طبل جنگ می‌زدند و عملاً به مرحله‌ای رسیدند که بانک اهدافی در اختیار نداشته و راهبرد ویرانی منازل و روستا‌ها را در مقابل صد‌ها موشک و پهپاد حزب‌الله که هزاران هدف نظامی، امنیتی، اقتصادی و فرماندهی‌های یگان‌های مختلف ارتش صهیونیستی را که روزانه این رژیم را هدف قرار می‌دهند، شاهد هستند، یکباره تلاش‌های سیاسی و پیش‌نویس‌های مختلف برای توقف جنگ در لبنان، به روی میز آمده‌اند. نشانه‌های زیادی چه در رژیم و چه در امریکا یا در صحنه‌های نبرد مقاومت با صهیونیست‌ها وجود دارند که مرز تاب‌آوری و تهدیدات غیر قابل تحمل در جبهه شرارت صهیونی-امریکایی و غربی را برجسته می‌کند. مقامات اقتصادی رژیم، خسارت‌های اقتصادی یک‌سال گذشته در شمال فلسطین اشغالی را ۶۶ میلیارد دلار اعلام کرده‌اند و این خسارت‌ها، جدای از خسارت‌های مراکز نظامی، تسلیحاتی و اطلاعاتی و هزینه‌های جنگی و تسلیحاتی آنهاست. اگرچه امریکا و غرب بر حمایت مطلق از اسرائیل تأکید کرده‌اند ولی این حجم از سرمایه‌سوزی بدون کسب و تحقق اهداف راهبردی از سوی رژیم صهیونیستی برای آنها هم توجیه‌پذیر نیست. برکناری گالانت وزیر جنگ رژیم از سوی نتانیاهو، اگرچه تلاش شد به عنوان یک رخداد رقابتی و سیاسی تفسیر شود ولی حکایت اصلی آنها در اعتراض گالانت به شرایط فرسوده ارتش صهیونیستی و غیرقابل‌جبران بودن ساختار نیروی انسانی، فرسایش روحی و روانی و خستگی مفرط یگان‌های مختلف و افزایش تلفات و خسارت‌های بشری و مادی این رژیم در ۴۰ روز گذشته در لبنان و یک سال گذشته در غزه و کرانه باختری است که بنا به اعتراف صهیونیست‌ها، در ماه اکتبر، حجم عملیات‌های حزب‌الله نسبت به ماه‌های قبل، چهار برابر شده و نیروی زمینی ارتش صهیونیستی مجبور به عقب‌نشینی شده و وظایف خود را تمام شده در لبنان اعلام کرده و بقیه روند را به سیاسیون اسرائیلی سپرده است. نظامیان صهیونیست بار‌ها با نتانیاهو در مورد اینکه ماشین نظامی این رژیم، قادر به ادامه جنگ فاقد هدف و استراتژی نیست، هشدار داده بودند و اصرار نتانیاهو را با فریب نسبت به روند جنگ و پیروزی و دستاورد‌های کاذب، به عنوان یک روند نابودی رژیم توصیف کرده بودند. این در حالی است که به جز نیرو‌های ارتش صهیونیستی، خلبانان امریکایی یا یگان‌های کماندویی امریکایی و انگلیسی و آلمانی، چه در نیروی هوایی و چه در یگان‌های زمینی در کنار این رژیم و در مقابل مقاومت بوده‌اند و تلفات هم داده‌اند ولی آن را یک جنگ بی‌حاصل ارزیابی می‌کنند. به لحاظ ساختار‌های حکومتی و انسجام درونی در جامعه و احزاب سیاسی، اگر چه کابینه نتانیاهو یکدست شده ولی آسیب و شکاف‌های درون‌حکومتی یا شکاف‌های عمودی و افقی در جامعه و اپوزیسیون نیز با انسجام بیشتر در صف‌بندی مقابل نتانیاهو به مراحل دشوارتری برای او رسیده است. در واقع باید گفت هم بایدن و هم ترامپ از ادامه جنگ نتانیاهو، نه تنها سودی نمی‌برند و آن را برای منافع اصلی ایالات متحده مفید نمی‌دانند، بلکه برای حفظ موجودیت این رژیم و منافع خودشان، ضرورت آغاز یک روند مذاکرات سیاسی را ترجیح می‌دهند. تعیین یک تاجر و پیمانکار بزرگ ساختمان برای پست نماینده ترامپ در خاورمیانه، شاید یکی از نشانه‌های این رویکرد است و دموکرات‌ها و بایدن نیز به دلیل رسوایی انتخابات و ترمیم پایگاه اجتماعی خود نیازمند ثبت امتیاز صلح‌خواهی در منطقه هستند. این واضح است که کاخ سفید در هر شرایطی و حتی مذاکرات، جانب منافع اسرائیل را خواهد داشت ولی از این تنگنا که استمرار اقدامات حزب‌الله علیه صهیونیست‌ها، چه خسارت‌هایی به بار می‌آورد و پیامد‌های آن چه خواهد شد، رنج می‌برد و با اینکه پیش‌نویس طرحی خودشیفته را به مقامات لبنانی ارائه کرده‌اند، اطمینان دارند که چیزی فراتر از قطعنامه ۱۷۰۱ برای آنها دست‌یافتنی نیست. در این فضا تحرکات سیاسی و دیپلماتیک ایران با روسیه و سوریه و لبنان یا حاصل حداقلی از نشست ریاض، گویای نقش مهم ایران در روند جدید مذاکرات سیاسی است و همانگونه که وعده صادق ۳ از سوی ایران بر محاسبات همه طرف‌های جبهه شرارت اثرگذار است، دیپلماسی موازی در کنار مقاومت نیز این روند را در تکمیل تغییر محاسبات جبهه شرارت ثبت خواهد کرد.