دست و پا زدن در بن‌بست

هنگامي كه يك فرد به بن‌بست مي‌رسد، عقل سليم به او دستور مي‌دهد كه برگرد، ولي مشكل برخي از آنجا آغاز مي‌شود كه هزينه بازگشت را خيلي زياد مي‌بينند و جرات فكر كردن به آن يا شجاعت پذيرش تصميم جديد را ندارند. تصميمي كه بايد گرفته شود و هزينه‌هاي آن نيز بايد پرداخت گردد تا از هزينه‌هاي بزرگ‌تر در امان ماند، به همين دليل افراد فاقد شجاعت در انتهاي راهي كه روشن است هيچ افقي ندارد و به هيچ ده‌كوره‌اي ختم نمي‌شود؛ توقف نمي‌كنند و با تبليغات فراوان اميد مي‌دهند كه راه باز است و هدف نزديك است، يك تكان ديگر ما را به هدف مي‌رساند، جالب اينكه شعار‌دهندگان غالبا مي‌دانند كه واقعيت چيست، درحالي كه مي‌دانند راه نيز بن‌بست است، ولي همچنان ادامه مي‌دهند. دلايل اين ادامه دادن نيز گوناگون است. شايد بتوان گفت كه فضاي بسته و ممنوعيت سخن گفتن و نقد آزادانه ريشه اصلي رسيدن به بن‌بست و توقف در آن است. هنگامي كه ديگر بن‌بست قابل انكار هم نيست، به كارهاي ديگري دست مي‌زنند، بلكه خود را مشغول كنند. كارهايي كه عوارض راه طي شده را چند برابر مي‌كند. چندي پيش ويديويي از معاون امور زنان دولت آقاي رييسي منتشر شد كه درباره سياست‌هاي مواجهه با پوشش زنان سخن مي‌گفت و ابراز داشت كه ماجراي مهسا يك اتفاق بود و قتل نبود.‌ وي بلافاصله به تنهايي خود پرداخته و اضافه مي‌كند كه من تنها يك زن بودم در دولت و ادامه مي‌دهد كه وقتي اكثريت به نتيجه مي‌رسند، كار تيمي اقتضا دارد كه بقيه همراهي كنند يا حداقل سكوت كنند (منظور مصوبه آنان درباره حجاب است). از نظر او، آقاي رييسي بر بحث فرهنگي تاكيد داشت و اين مساله را فرهنگي مي‌دانست ولي از طرف ديگر سيستم هم به‌شدت تحت فشار بودند (با مكث قابل توجه) و خيلي از افرادي كه معتقد بودند در رياست‌جمهوري ايشان نقش داشته‌اند، معتقد بودند كه او بايد خيلي صريح‌تر عمل كند، مي‌گفتند چرا با قاطعيت برخورد نمي‌شود. يك بخشي تحريك دشمن بود، خيلي از آنان از روي اخلاص اين حرف‌ها را مي‌زدند ولي دشمن سعي مي‌كرد ببندد راه مسائل را و سعي مي‌كرد كه اين تقابل را در جامعه ايجاد كند. اينها سخنان اخير اين خانم سه ماه پس از خروج از دولت است. هنگامي كه مديراني در بالاترين سطوح دولت معتقدند كه بخشي از اين سياست تبليغاتي درباره فشار به رييس‌جمهور در موضوع پوشش زنان، تحريك دشمن است كه البته اقرار محسوب مي‌شود، پس چرا همچنان در اين مسير گام برمي‌دارند يا متوقف شده‌اند؟ آيا اين رفتار معنايي جز آگاهي نسبت به وجود بن‌بست و ضمنا توقف در آن است؟ آنان عقيده داشته‌اند كه حجاب موضوعي فرهنگي است و ساز و كار آن را بايد در فرهنگ جست‌وجو كرد ولي به دلايل بدهي‌هاي انتخاباتي نه تنها از اين عقيده عدول شده است، بلكه بدتر از آن سياست‌هاي جديدي را براي مقابله با مساله پوشش زنان برخلاف قانون در حوزه‌هاي انتظامي، امنيتي و مجرمانه دنبال كرده‌اند و هيچ‌گونه پاسخگويي هم درباره مبناي قانوني و اخلاقي اين برخوردها ارايه نداده‌اند. اين گفتار نشان مي‌دهد كه سياست‌هاي قبلي كه متاسفانه همچنان ادامه دارد، از نظر سياست‌گذاران درست نبوده و حتي تحريك دشمن را هم در تبليغ به انجام آنها بي‌اثر نمي‌دانستند ولي تا هنگامي كه مديران مربوط از پست خود كنار گذاشته نشدند، حاضر به بيان اين حقيقت نگرديدند. ترديدي نيست كه اين جملات نيز فقط بخشي از حقيقت ماجرا است. در آينده شاهد اظهارات روشن‌تري خواهيم بود. اين بن‌بست آشكار است، در واقع از ابتدا هم آشكار بود، كافي بود قدري از عقل سليم بهره مي‌بردند و اكنون مساله ابعاد بزرگ‌تري پيدا كرده است. به جاي بازگشت از مسير طي شده و اينكه جلوي زيان را هر جا بگيريم، سود است، طرح كلينيك ترك بي‌حجابي را راه انداخته‌اند! اگر متوجه معناي اين كار خود نيستند كه واويلا است و اگر هستند و انجام مي‌دهند كه فاجعه است. به قول امام علي (ع) يكي از ترسناك‌ترين چيزها براي انسان آرزوهاي بي‌مرز است. مساله پوشش زنان آن‌گونه كه اصولگرايان تندرو به آن نگاه مي‌كنند حتي از آرزوهاي متعارف ولو بي‌مرز هم گذشته است. البته با اين بودجه‌هايي كه گرفته شده ظاهرا اگر از اين كلينيك حجاب در نيايد براي بسياري نان و آب و كسب و كار خوبي خواهد شد. طرح كلينيك ترك بي‌حجابي، نمونه‌اي است از رسيدن به بن‌بست و انجام اقدامات عجيب و غريب و بدون هيچ دستاوردي، جز آنكه با صداي بلند گفته مي‌شود كه ما در بن‌بست هستيم، ولي همچنان ادامه مي‌دهيم. حالا بياييد چند سال ديگر كه اين مسوولان در مسند امور نيستند و بركنار شده‌اند را تصور كنيم. همه آنان خاطراتي بديع از مخالفت خود با اين‌گونه طرح‌ها را اظهار مي‌دارند و توضيح مي‌دهند كه چرا اغلب آنان در برابر اين طرح‌هاي عجيب و غريب سكوت مي‌كردند، درحالي كه مخالف بودند و آنها را بي‌ثمر مي‌دانستند. 
حتي خواهند گفت چاره‌اي نداشتيم بايد كاري مي‌كرديم اين را از اقتضائات كار جمعي مي‌دانند و اينكه من تنها بودم. اين ناكارآمدي ساختار تصميم‌گيري در درجه اول ناشي از فقدان آزادي بيان و عقيده در سطح مديريت امور است. ساختارهايي كه فضاي عمومي را براي مردم و جامعه محدود كنند، چاره‌اي ندارند كه حداقل در سطح رسمي آزادي به نسبت خوبي را تامين نمايند، چون در آنجا هم نكات و ايده‌ها و نقدهاي خوبي مطرح مي‌شود. به نظرم دولت آقاي پزشكيان از اين نظر مي‌تواند كاستي قبل را جبران كند و نقدها در سطح جلسات رسمي آزادانه بيان شوند. اين نحوه توقف و دست و پا زدن در بن‌بست، تعبير ديگري ندارد جز اقرار با صداي بلند مبني بر شكست و فقدان شجاعت اخلاقي براي بازگشت از مسيري كه پايانش تلخ است.