آقای دیپلمات در میدان

جوان آنلاین: حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر انقلاب اسلامی، ظهر یک‌شنبه در حاشیه ملاقات‌های روزانه خود، با آقای مجتبی امانی، سفیر جانباز جمهوری اسلامی ایران در لبنان، دیدار و گفتگو کردند. آقای امانی که در جریان اقدام تروریستی رژیم صهیونی موسوم به «عملیات پیجری» از ناحیه چشم و دست مجروح و جانباز شده بود، در این دیدار گزارشی از آخرین وضعیت سلامت خود به محضر رهبر انقلاب ارائه کرد. 
رسانه KHAMENEI. IR در گزارشی توصیفی از این دیدار نوشته است: «چشم راستم نیمه می‌بیند و امید است که بهتر شود؛ چشم چپ هم خوب است و التهاباتی دارد.» اینها را مجتبی امانی - سفیر ایران در لبنان که در حادثه پیجر‌ها مجروح شده و چند وقتی بود که دوران نقاهت را طی می‌کرد- به آقا می‌گوید، در ظهر میانه پاییز تهران. شعله جنگ که بالا می‌گیرد، تازه مشخص می‌شود چه کسی اهل میدان است و چه کسی نیست؛ دیپلمات و رزمنده و پیر و جوان و مرد و زن هم ندارد. 
ممکن است پسربچه تازه‌پوست‌ترکانده‌ای باشد که هنوز بالغ هم نشده، اما در بزنگاه، وسط میدان است و زخم‌چشیده؛ درست مانند آن پسرک سیزده چهارده ساله لبنانی حادثه پیجر‌ها که وقتی متوجه رفتار غیر‌عادی پیجر در دست دختردایی دوساله‌اش شده بود، او را بغل گرفته تا انفجار دست و انگشت او را زخم بزند و آسیبی به دختر معصوم نرسد. این مرحله از نبرد، دیگر این خط و ربط‌ها حالی‌اش نیست؛ فقط مرد‌ها را مشخص می‌کند. قصه آقای سفیر و دیپلمات ایرانی هم همین است. مأمور و دیپلمات عالی‌رتبه وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی که در اوج فشار دشمن صهیونی در کنار رزمندگان ماند و ماند و ماند تا آنکه بالاخره زخم صهیون بر تن او هم به یادگاری بنشیند. 
آقای امانی، اولین نفر نیست و آخرینش هم نخواهد بود. نشان به آن نشان که چندی قبل، وقتی به ملاقات جانبازان لبنانی مقاومت در یکی از بیمارستان‌های تهران رفتیم که برای مداوا به ایران اعزام شده بودند، یکی دیگر از همین قبیله را آنجا دیدیم؛ معتکف در تخت بیمارستان. زخم‌خورده حادثه حمله دشمن به کنسولگری ایران در دمشق بود که با وجود گذشت چند ماه از آن حادثه، هنوز داشت دوران نقاهت را پشت سر می‌گذاشت. دکتر حسین امیرعبداللهیان که پیگیر درمانش بود، شهید شده بود؛ اما او هنوز بر تخت بیمارستان، دوران درمان را طی می‌کرد. حالا هم مجتبی امانی، سفیر و نماینده دیگری از وزارت خارجه جمهوری اسلامی ایران. حادثه که بالا بگیرد، دیگر خط و ربط سیاسی و این دولت و آن دولت مهم نیست؛ در میدان بودن مهم است. خط و ربط سیاسی که جای خود؛ حتی جنسیت و زن یا مرد بودن، پیر یا جوان بودن و فارس یا عرب بودن هم اهمیتی ندارد. نشان به آن نشان که همه جانبازان بستری در آن بیمارستان تهران، از زهرای چندساله تا محمد شصت‌واندی‌ساله، جرم همگی‌شان ماندن در میدان بود؛ جرم همگی‌شان این بود که از عربده صهیون نهراسیده بودند و میدان را خالی نکرده بودند. مرد و زن این میدان همین رزمنده‌ها و زخم‌چشیده‌ها و زن‌ها و مرد‌ها و دیپلمات‌ها و غیردیپلمات‌هایی هستند که برای ماندن در میدان از همه چیز گذشته‌اند و منتی هم بر سر کسی ندارند؛ فرقی هم نمی‌کند که ایرانی باشند یا غزاوی یا لبنانی یا اهل هر نقطه دیگر از جهانی که امروز علیه نسل‌کشی انسان به دست جانیان صهیون به فریاد آمده‌اند. مرز این جماعت، عشق است و هر جا او باشد آنجا هم خاک آنها است که اصلاً در همین مرحله است که دیپلماسی و میدان یکی می‌شوند و نمی‌شود تفکیک شان کرد.