روزنامه خراسان
1397/01/26
مهارت ها و چالش های یک زوج شاغل
شاغل بودن توام زن و شوهر، در جامعه ما موقعیتی قدیمی نیست؛ چندسالی است که بین تقاضای خانمها برای داشتن شغل و شرایط و امکانات جامعه برای اعطای شغل به آنها، تناسب نسبی به وجود آمدهاست؛ ضمن اینکه شرایط خاص اقتصادی بعضی خانواده ها هم کار کردن همزمان شان را توجیه می کند. این موقعیت جدید، چالشهایی هم به همراه داشتهاست که امروز قرار است بررسیشان کنیــم. البته ما فرض را بر این گذاشتهایم که زوجین راجع به وظایف و مسئولیتهایشان آگاه هستند، بر سرِ ذاتِ شاغل بودن، تعارضی بینشان وجود ندارد و از مباحث جنسیتی گذر کردهاند، به دو دلیل؛ یکی اینکه واقعا بسیاری از زوجها چالشهایشان صرفا از جنس بلدنبودن برنامهریزی و مدیریت است و دوم اینکه پرداختن به همه جنبههای زندگی زوجین شاغل، فضای مفصل جداگانهای میطلبد. پرونده امروز، حاصل گفتوگوی یکساعته ما با دکتر «مینا دادگستر»، مشاور، زوجدرمانگر و خانواده درمانگر است؛ ایشان چهار مورد از شایعترین موقعیتهای چالشبرانگیز زوجین شاغل، شامل «تربیت فرزند»، «مهمانی»، «تفریح» و «مسائل اقتصادی» را بررسی و برایشان راهکار ارائه کردهاست؛ ضمن اینکه چهار مهارت ضروری برای کاهش تنش و چالش را هم به ما یاد دادهاست. خواندن این پرونده، برای زوجین شاغل، والدین شاغل و زوجهایی که تازه اول راه زندگی مشترک هستند، مفید خواهدبود.مرور شایعترین چالشهای زوجینشاغل و بررسی راهحلها
پیش از هر چیز باید بدانیم در زندگیِ زوجهای شاغل، چالش در چه زمینههایی و به چه دلایلی بهوجود میآید. نظم و نظافت، رسیدگی به ظاهر، مدیریت زمان، پاسخگویی به نیازهای روانی و حفظ سلامت جسمانی تعدادی از این چالشهاست. از آنجایی که پرداختن به همه آن ها امکانپذیر نیست، چهار مورد از رایجترین چالشهای زوجین را با هم بررسی میکنیم:
تربیت فرزندان
یکی از معضلات والدین شاغل، چندتربیتی شدن فرزندانشان است. بهترین شکل فرزندپروری این است که مادر دو سال اول زندگی، کاملا کنار بچهاش باشد. اگر میخواهید بچهای با دلبستگی ایمن پرورش بدهید، باید این دو سال را کنارش باشید و این یعنی باید بروید سراغ شغلهای نیمهوقت. درکنار پارهوقت کار کردن، حضور مادربزرگ یا پدربزرگی که بچه را نگه دارد از مهدکودک خیلی بهتر است، البته تا پنج سالگی فرزندتان؛ چون بعد از این سن، یعنی از پنج تا هفت سالگی بهتر است او را به مهدکودک بفرستید تا یکسری مهارتهای اجتماعی را یادبگیرد. نکته مهم در سپردن بچهها به پدربزرگ ها و مادربزرگها این است که باید با والدینتان درباره قوانین خانهتان صحبت کنید و از آن ها بخواهید آن را رعایت کنند. در غیر اینصورت، پدربزرگ و مادربزرگ، آدم خوبه قصه میشوند و شمایِ والد، آدم بد قصه. این قضیه حتی تا زمان بزرگ شدن فرزندان هم ادامه پیدا میکند؛ «تو سختگیر بودی ولی خانه مادربزرگ آزادی مطلق بود»؛ «تو به من پفک نمیدادی ولی مادربزرگ همیشه چهارتا پفک توی کمدش داشت». نکته مهم بعدی این است که یکجا را پیدا کنید برای گذاشتن بچه. اگر مادربزرگ و پدربزرگِ مادری را انتخاب کردید تا آخر فرزند خود را به همانها بسپارید. در اینصورت حداقل با دو تا مربی سروکار داریم، نه با خاله و عمه و عمو و دیگران. یادتان باشد که والدین به تربیت بچه فکر میکنند و اقوام و دوستان به لذت بچه؛ به همین دلیل، بچه انتظار دارد توی خانه خودشان هم بهش خوش بگذرد و وقتی چنین اتفاقی نمیافتد، خانه برایش به جای بدی تبدیل میشود که دوستش ندارد.
مسائل اقتصادی
این یکی از اساسیترین مشکلات زوجهای شاغل است. مردها قدرت را زمانی در خودشان میبینند که احساس کنند مفید و توانمند هستند. یکی از ابزارهایی که به مرد، احساس قدرت میدهد پول اوست. خانم، شغل دارد، جایگاه اجتماعی و درآمد دارد اما پیشنهاد میکنم اینها را از موضع قدرت بیان نکند. من البته معتقدم باید به جایگاه مردها به شکل منطقی نگاه کنیم اما احساس مفید و توانمند بودن را نباید از آنها سلب کرد. خیلی از خانمها از بهانهجوییها و ناسازگاریهای همسرشان گلایه میکنند. ما در روانشناسی قانونی داریم که میگوید هر رفتار از یک نیاز سرچشمه میگیرد. مردی که قدرتش زیرسوال برود، به سوی دیگر ابزارهای قدرت دست میبرد. لازم نیست و اصلا نباید زنان به همسرانشان اظهار وابستگی کنند اما میتوانند با رفتار و کلامشان به آنها بفهمانند وجودشان ارزشمند و قابل اتکاست.
تفریح
ما در روانشناسی مفهومی داریم بهنام «دنیای کیفی». دنیای کیفی، شامل هر آنچیزی است که فرد دوست دارد و ندارد. این مفهوم در مقوله تفریح، اهمیت زیادی دارد؛ چون ما معتقدیم اگر کسی میخواهد به دیگری نزدیک شود، بهتر است دنیای کیفی او را کشف کند. در فرزندپروری، نزدیکی و رفاقت با بچهها یک اصل است و کشف دنیای کیفی آنها به این موضوع کمک میکند. دنیای کیفی همسران ممکن است با هم متفاوت باشد اما همراهی کردن آنها با هم در تفریحات، به نزدیکی و ثبات بنیان خانواده منجر میشود. معنی این حرف این نیست که یکی از دو طرف باید از خواستهاش بگذرد، بلکه اینجا هم باز توافق به کمک میآید. در بحث تفریح سه حوزه را باید از هم جدا کنید؛ تفریح خانوادگی، فردی و زوجی. زوجین باید بیشترین زمان را به خانواده اختصاص بدهند اما در هفته، حداقل دو ساعت را به خودشان تنهایی و بدون حضور فرزندان اختصاص بدهند.
مهمانی
من بین مراجعینم زوجینی دارم که فقط جمعهها هر دو در خانه هستند و مشکلشان این است که آن یک روز را کنار خانواده خانم باشند یا خانواده آقا. من به این زوجها میگویم روابط ما شبیه یک بازی است؛ ما باید به سمت بازیهای برنده-برنده حرکت کنیم نه برنده-بازنده. ممکن است در این موقعیت یکی از زوجین با قدرتی که دارد، همسرش را وادار کند به خانه والدین او بروند؛ در این شرایط یکی برنده است و طرف مقابل بازنده، حالِ برنده خوب است و حال بازنده، بد. رسیدن به وضعیت برنده-برنده، از مسیر توافق دوطرفه ممکن میشود. اگر همیشه آخر هفتهها سر مهمانی رفتن به مشکل میخورید لازم است قبلش با هم توافق کنید؛ توافقی که برای رسیدن به آن هر دونفر باید کمی از نیازها و خواستههایشان کوتاه بیایند. نکته مهم این است که موقع گفتوگو حواستان به تن صدایتان باشد، ارتباط چشمی داشتهباشید و همدیگر را لمس کنید تا از خشونت جلوگیری شود. اگر هم علایم خشم بروز کرد، موقعیت را ترک کنید یا تغییر بدهید.
زن و شوهرهای شاغل، برای یک زندگی بیدردسر باید چه مهارتهایی داشته باشند؟
1- برنامهریزی: زوجین باید-حداقل- یک برنامه هفتگی برای خود داشتهباشند. در این برنامه غیر از مسائل شخصی، زمانی هم که قرار است به همسر، فرزندان و سلامت جسم و روان خود شخص اختصاص یابد، تعیین میشود. چون هر انسان برای داشتن سلامت روان، باید روی سه بُعد کار کند؛ «منِ فردی»، «من اجتماعی» و «من خانوادگی». در یک برنامه معقول، 50 درصد وقت و انرژی به من خانوادگی تعلق میگیرد، 25درصد به من فردی و 25 درصد هم به من اجتماعی. درحالیکه امروز، شغل ما آنقدر برایمان پررنگ شدهاست که بیشترین انرژی را برای آن میگذاریم و از من خانوادگی و من فردی غافل شدیم؛ بهخطر افتادنِ سلامت روان، نتیجه قطعی چنین اتفاقی است. در برنامهریزی، نکته ستارهداری وجود دارد و آن هم انعطافپذیری دربرابر برنامه است. چون اتفاقات غیرمترقبه گریزناپذیر هستند و باید بتوانیم جایی برای آنها پیدا کنیم. البته در عین انعطافپذیری باید بدانیم هر تقاضایی که از ما میشود اگر خارج از اولویتهای فردی ماست باید به آن «نه» بگوییم. پس «نه گفتن» را هم باید بیاموزیم: «من برای این هفتهام برنامه دارم اما هفته آینده میتوانم کاری را که شما میگویید برایتان انجام بدهم».
2- تقسیم وظایف: مهارت دیگری که با برنامهریزی همپوشانی دارد، «تقسیم وظایف» است: یک مدیر خوب، کسی است که توانایی «برونسپاری» دارد. ما هم اگر میخواهیم در زندگی مشترک، بار روی دوشمان کاهش یابد باید به اعضای خانواده وظایفی بسپاریم و این وظایف باید برای هرکس کاملا روشن، تعریف شود. در ارتباط زوجین، تقسیم وظایف بهتر است قبل از ورود به زندگی مشترک یا در سالهای اولیه، انجام شود؛ «قسطهای ماشین را چه کسی باید بپردازد»، «وقتی هر دو خستهایم، چه کسی باید سفره را جمع کند؟». یادمان باشد تقسیم وظایف امری قراردادی است که میتواند بنابه شرایط تغییر کند و عنصر حمایتگری حتما در آن وجود دارد. درباره فرزندان هم، مسئولیت دادن را باید از سه سالگی شروع کنیم؛ وظایفی که به فرزندمان میدهیم باید متناسب با سن و تواناییهایش باشد. نکته مهم این که اگر وظیفهای را به فرزندمان محول کردیم، تا زمانی که آن کار را یاد بگیرد همراهیاش میکنیم. به محض اینکه کارش را کاملا یادگرفت، مثلا توانست اتاقش را خودش مرتب کند، ما دیگر هیچوقت این کار را بهجای او انجام نمیدهیم. طبق «قانون رفتار قاطع»، اگر با فرزندمان قاطعانه رفتار نکنیم، یاد میگیرد که از زیر بار مسئولیت شانه خالی کند. استثنای این قانون، مواردی است که عذرموجهی وجود داشتهباشد؛ مثل وقتی که فرزندمان کسالت دارد.
3- گفتوگو: در خانوادهدرمانی مفهومی وجود دارد تحت عنوان «میتینگها/ جلسات خانوادگی». اعضای خانواده باید در بازه زمانی مشخصی مثلا هفتهای یکبار دورهم جمع شوند؛ هرکس درباره مشکلات، خواستهها و نیازهایش صحبت کند، بقیه بشنوند و دنبال راهکار بگردند. احساسات، مثبت و منفی، باید بیان شوند اما به شکل کارآمد. وقتی کاری باید انجام میشده و نشده و من بهخاطرش ناراحت هستم، نباید روی ناراحتیام سرپوش بگذارم؛ چون این خشم درونی، یکجا بیرونی میشود، آن هم با شدت بیشتر. پس وقتی از همسرم ناراحتم، در یک فضای امن و آرام و وقتی حالش خوب است، ناراحتیام را بیان میکنم. نکته مهم این است که رفتارهای افراد را از خودشان جدا کنیم و به آنها برچسب نزنیم؛ یعنی رفتار بد معنیاش این نیست که فرد انجامدهنده، آدم بدی است. گفتوگو را باید از نکات مثبت شروع کنیم؛ «من تو را خیلی دوست دارم. تو همیشه هرکاری در خانه نیاز بوده، انجام دادی». بعد درباره اتفاقی که رخ داده، توضیح میدهیم و حس خودمان را میگوییم. گفتوگو با واژه «تو» همراه نیست، درباره «من» صحبت میکنیم؛ «حسِ من»، در مرحله بعد هم «انتظارِ من». یعنی درنهایت باید بگوییم انتظار داشتم/ دوست داشتم/ بهتر بود که طرف مقابل در موقعیت مفروض چه کاری انجام بدهد. در مهارت گفتوگو هیچوقت از جملات امری استفاده نمیکنیم؛ جملات باید شکل تقاضا داشتهباشد.
4- جلسه با فرزندان: در میتینگهای خانوادگی، ما با بچهها درباره رضایت یا نارضایتی از رفتارشان در طول هفته صحبت میکنیم؛ «در طول هفته این کارها را انجام دادی و این کارها را انجام ندادی. هفته آینده، انتظار من از تو این است که...». در ارتباط با بچهها، برعکس آنچه پیشتر گفتیم، میتوانیم تا حدودی آمرانه رفتار کنیم. در وجود هرکس، سه «من» وجود دارد؛ من کودک، من بالغ و من والد. زن و شوهر از دو جایگاه برابر برخوردارند و بهترین شکل ارتباط، زمانی است که با من بالغ تعامل دارند. درارتباط با فرزندان اما من والد است که با من کودک ارتباط برقرار میکند؛ والد در فضایی امن و دوستانه مجاز است با اقتدار و آمرانه رفتار کند البته نه بهصورت خشک و خشن، بلکه به شکل انعطافپذیر.تأکید کردیم در خانواده هرکس باید وظایفش را بشناسد اما گاهی اوقات لازم است از حدود وظایف بگذریم و به سمت حمایتگری حرکت کنیم. هرجا به دلیل موجهی یکی از اعضای خانواده نتوانست وظایفش را انجام بدهد، بقیه میتوانند کار او را بین خودشان تقسیم کنند. تقسیم وظایف، چهارچوب و قانون مشخصی ندارد، قراردادی است که بین اعضای خانواده تعیین میشود و براساس درک متقابل شکل میگیرد. یاددادن فداکاری و حمایتگری به کودکان از همان سنی شروع میشود که مسئولیتپذیری را به آنها یاد میدهیم؛ یعنی از سه سالگی. نکته مهم این که برای کودکان زیر هفت سال، بهترین شکل آموزش و انتقال اطلاعات، نقش الگودهی والدین و بازی و قصه است و کلام شما اثرگذاری بسیار کمتری دارد.
5- قدردانی کردن: قدردانی یک نوع تقویت مثبت است که منجر به ادامه رفتار مدنظر ما میشود. من میگویم حتی دربرابر وظایف افراد هم باید از آن ها قدردانی کنیم. قدردانی میتواند کلامی (ممنونم، لطف کردی، چقدر خوشحالم کردی) و غیرکلامی (یک نگاه محبتآمیز، یک لیوان چای، انجام دادن یکی از کارهای فرد، هدیه گرفتن) باشد. در قدردانی باید خلاق باشیم. مسئلهای که بد نیست اینجا به آن اشاره کنیم و خیلی از والدین درگیرش هستند، بحث جایزه خریدن برای بچههاست. ما قرار نیست دربرابر هرکاری که فرزندمان انجام میدهد، برایش جایزه بخریم اما اگر میخواهیم رفتاری را شکل بدهیم، باید ابتدا از تقویتکنندههای بزرگ استفاده کنیم: مثلا یک ماشین کنترلی در ازای زمانِ مشخصی مرتب کردن اتاق. تقویتکننده را تا جایی ادامه میدهیم که رفتار در فرد شکل بگیرد، بعد از آن کمکم تقویتکنندهها را کم و پراکنده میکنیم. مثلا اگر قبلا به ازای هر یک کار خوب، جایزه میدادیم، بهمرور تبدیلش میکنیم به هر دو یا سه کار خوب. ولی بچه متوجه نمیشود جایزه را دربرابر چند کار خوب دریافت میکند و امکان پیشبینی هم ندارد. بهعبارت دیگر، اول شرطیسازی انجام میشود، بعد شرطیزدایی و به اینترتیب رفتار خوب باقی میماند.
پربازدیدترینهای روزنامه ها
سایر اخبار این روزنامه
آمریکا از این گونه جنایات در سوریه، سودی نخواهد برد
چگونگی شکل گیری و فعالیت «شرکت نفت انگلیس و ایران» /غارت به اسم تجارت!
بررسی زیر و بم کسب و کار گیم نت ها
سوار بر موج «پایتخت»
هشدار دولتی درباره خرید کامیون های جدید چینی
مهارت ها و چالش های یک زوج شاغل
پس از حمله نمایشی ...
مانور اتحاد ملی مردم سوریه پس از حملات موشکی
تقریبا صفر
بیانیه برائت از احمدی نژاد
فعالیت های امیدوارکننده آخرین خبر پیشتازانه است
عمر ذخایر نفتی ایران 2 برابر عربستان
اعتراف بزرگ پمپئو به دروغ هسته ای 12 ساله
«زالوی کثیف» پای میز محاکمه
زمستان در بهار می آید
تصمیمات جدید ارزی