روزنامه ابتکار
1397/12/12
ادبیات امروز چقدر در نقد جامعه موفق بوده است؟ بند ممیزی بر دست ادبیات انتقادی
گروه فرهنگ - از روزگار کهن، یکی از وظایف ادبیات، انتقاد از جامعه بوده است. از عبید زاکانی و سعدی گرفته تا محمدعلی جمالزاده و ملکالشعرای بهار، همگی در تلاش بودند تا در پس شیرینی کلماتشان، زشتیهای جامعه را به نقد بکشند اما آیا نویسندگان امروز هم همچنان در این مسیر گام برمیدارند؟در آثار ادبیات فارسی از قرنهای گذشته تا امروز، نگاه انتقادی به چشم میخورد. زمانی که شرایط اجتماعی، اقتصادی و... جامعه دچار آشفتگی میشد، این ادبیات بود که با ابزار کلمات، در پس کنایهها به این درهم ریختگیها اعتراض میکرد تا جامعه را آگاه کند. شاید بارزترین تجلی اینگونه ادبیات در عصر معاصر، ادبیات عصر مشروطه باشد. اما آیا ادبیات این روزها هم میتواند به نقد کاستیهای جامعه بپردازد؟ سینا دادخواه، داستاننویس، معتقد است توانایی نقد به وضعیت سانسور بستگی دارد. او در گفتوگویی با ایسنا گفت: توان ادبیات در نقد شرایط جامعه دو وجه دارد؛ یکی اینکه آیا ادبیات میتواند این کار را بکند؟ بله ادبیات میتواند این کار را بکند. حداقل در تاریخ معاصر نشان داده است که در نقد شرایط جامعه نقش دارد و به شیوههای مختلف و با ابزارهای مختلف میتواند این کار را انجام دهد. اما اینکه آیا در وضع حاضر میتواند این کار را انجام دهد یا نه، این بحث دیگری است. بخش زیادی از این پاسخ به وضعیت سانسور و ممیزی بستگی دارد؛ چون نقد اجتماعی از نقد سیاسی جدا نیست. حداقل در زمینه رمان میتوانیم بگوییم رمانهایی که پسزمینه نقد اجتماعی دارند، نقد قدرت سیاسی را هم در خود دارند، چون سیاست از اجتماع و تاریخ جدا نیست و وقتی بخواهی جامعه را نقد کنی ناخودآگاه نقد قدرت، تاریخ و … هم اتفاق میافتد. در نتیجه تابآوری نهادهای قدرت که تنها حاکمیت نیست، مهم است؛ این موضوع در همه ارکان مثل دولت، خانواده، خانه و حتی روابط بین زن و مرد مهم است.
او درباره تاثیر و کارایی ادبیات در شرایط جامعه در طول تاریخ، گفت: یک زمان شعر و رمان تنها رسانه در جامعه بودند. حتی در خارج از کشور هم رمانهایی مثل آثار بالزاک بودند که جامعه را نقد میکردند. بعد از آن رسانههای دیگری مثل سینما آمدند و روزنامهنگاری هم شکل متفاوتی به خود گرفت. البته این نقد وظیفه ژورنالیستها است و در نبود آنها ادبیات این وظیفه را بر عهده میگیرد. نقد شرایط جامعه لزوما وظیفه ذاتی ادبیات نیست. اما در برهههایی از تاریخ بنابر اضطرارهایی، این وظیفه را برعهده میگیرد. اگر روزنامهها دچار محدودیت شوند، این داستانها هستند که مجبورند این وظیفه را بر عهده بگیرند. مثلا در دهه ۸۰، روزنامهها با محدودیتی مواجه بودند و این رمانها و داستانها بودند که سبک و شرایط زندگی مردم را، به نیابت از رسانهها بیان میکردند.
امیرحسین خورشیدفر، داستاننویس، نیز تقریبا با دادخواه همنظر است. او میگوید: تا اینجای مطلب بدیهی است که ادبیات و هنر بهطور طبیعی میتواند واجد خاصیت انتقادی باشد اما اگر چنین کارکردی را به ادبیات تحمیل کنیم یا توقع داشته باشیم که ادبیات به عوض نهادهایی که مامور و متولی این کار هستند عمل کند نتیجهای نخواهد داشت؛ اما راستش من موضوعیت بحث را متوجه نمیشوم. پاسخ این سوال بدیهی است؛ اما همه ما میدانیم ادبیات و نویسنده مستقل عملا با انبوهی از موانع و فیلترها محدود شده است. به اصطلاح زور نویسنده سلب شده است. این مسئله که چرا نویسنده و ادبیات جامعه فاقد توانایی اثرگذاری است عوامل مختلفی دارد. اگر وضعیت طبیعی باشد یعنی نویسنده بتواند به هر سوژهای که میخواهد و به هر روشی که میخواهد بپردازد و بیان ادبی بدون فیلتر و بدون خودسانسوری باشد حتما بازتاب پیرامون و جامعه در آثارش صادقانه و منشا اثر خواهد بود.
او با اشاره به تصور غلطی که از کارکرد انتقادی ادبیات وجود دارد، افزود: اینطور نیست که نقد اجتماعی فقط در آثاری که موضوعات روز را طرح میکنند و بهطور مستقیم به آن میپردازند محقق شود. اتفاقا اشکال کار همین برداشت سهلانگارانه است. «بوف کور» هدایت ظاهرا اثری است که به درونیات یک شخصیت میپردازد اما تندترین و تیزبینانهترین نقدهای اجتماعی در آن طرح شده که تا امروز هم موضوعیت دارد. من فکر نمیکنم که امروزه به نقد جامعه پرداخته نشود یا این موضوع در آثار نویسندهها نباشد؛ منتها به دلیل کلانتری کلا به چشم نمیآید و تاثیرگذاری هم صورت نمیگیرد. وقتی به وضعیت تیراژ کتاب نگاه میکنیم یا اینکه میبینیم نویسندههای ایرانی با چه مسائل استثنایی روبهرو هستند، این موضوع را میبینیم. مثلا تلویزیون یک رسانه است با یک فراگیری غیرقابل مقایسه به نسبت رسانههای دیگر؛ اما نویسندهها بهحق حاضر نیستند وارد تلویزیون شوند. بماند که آن مابقی هم که مایلاند، جایی به آنها داده نمیشود. تلویزیون هم ترجیح میدهد سخیفترین نوع هنر را تبلیغ کند یا کارگزار بنگاههای تبلیغاتی مطلقا غیرفرهنگی باشد یا تریبون سطحیترین خوانندهها و هنرپیشهها. از همین جنبه نویسنده به چهرهای غریبه در جامعه تبدیل میشود و آنوقت است که اثرگذاری او به پایینترین حد میرسد. نویسنده از عرصه عمومی دور نگه داشته شده و آن جایگاه واقعی خود را ندارد، درنتیجه خودش و آثارش به حد پایینی میرسند.
خورشیدفر درباره محدودیتهای موجود برای نقد اجتماعی توسط ادبیات، بیان کرد: اصلیترین مسئله همان چیزی است که هرکس درباره ادبیات و هنر ایران حرف میزند، در مرحله اول به چشمش میآید و آن مسئله ممیزی است. بدیهی است که وقتی شما نمیتوانید هر چیزی را که میخواهید بنویسید کیفیت و تاثیرگذاری اثر پایین میآید؛ اما از جنبههای دیگر هم مواردی وجود دارد که یک نویسنده اگر مسائل اجتماعی برایش مهم است، به فاکتورهای طبیعی که برای همه اهمیت دارد همانند زندگی حرفهای، کار و امکان تحقیق و مطالعه احتیاج دارد. اگر همه اینها وجود داشته باشد، نقد جامعه که فایده مازاد ادبیات است حتما در آثارش دیده میشود. ادبیات بازتاب جامعه است پس بهطور طبیعی در آن ایجاد میشود، بدون اینکه لازم باشد مهندسی یا مدیریت ادبیات صورت بپذیرد که این یکی هم بحرانی اساسی است.
محمدرضا گودرزی، نویسنده نیز درباره میزان پرداختن نویسندهها به این مسئله در جامعه امروز گفت: نویسندهها انواع مختلف دارند که یک سریهایشان قطعا مسائل مربوط به نقد شرایط جامعه را بازتاب میدهند و تا حدودی موفق هم بودهاند. اما مسئله بیشتر بر سر جایگاه ادبیات در جامعه ما است. قیمت کتابها بالا رفته و شمارگان آنها پایین آمده است و همه اینها باعث شده تا جایگاه ادبیات در جامعه پایین بیاید. قطعا محدودیتهایی وجود دارد. یک سری محدودیتهایی است که از طریق ممیزی ایجاد میشود. دیگری هم خودسانسوری است که برخی نویسندگان سعی میکنند وارد بعضی مسائل نشوند. اینها تا حدودی دست نویسندهها را میبندد.
حسین سناپور، نویسنده نیز در پاسخ به این سوال که ادبیات چه تاثیری در سالهای قبل از این برای نقد شرایط جامعه داشته است، اظهار کرد: پاسخ این سوال مستلزم بررسی کل ادبیات این سالها است و از عهده من خارج است. همینقدر میتوانم بگویم تا زمانی که چندصدایی و نقد و نظرهای مخالف در ادبیات کاملا پذیرفته نشود و اجازه انتشار به آنها داده نشود، نمیتوان انتظار نقد خیلی جدی هم از این ادبیات داشت. ادبیات در یکی دو دهه اخیر، مثلِ بسیاری هنرهای دیگر، رشد کمی بسیاری پیدا کرده و همین رشد هم طبعا منجر به پیدا شدن صداهای تازه، البته تا جایی که دستگاه رسمی مجوز و انتشار اجازه داده، شده است. من بسیار به این ادبیات امیدوارم، و امیدوارم دوستان جوان نویسنده در سالهای آتی با پیداکردن پختگی هرچه بیشتر و جستوجو و دانشِ بیشتر بتوانند نقدهای گستردهتر و همهجانبهتری از جامعهمان داشته باشند.
سایر اخبار این روزنامه
رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام:
لحن رئیسجمهوری قابلقبول نیست
علیرضا صدقی
رادیکالیزم غیرعقلانی
ادبیات امروز چقدر در نقد جامعه موفق بوده است؟
بند ممیزی بر دست ادبیات انتقادی
«ابتکار» از ظرفیتها و روند همهپرسی در قانون اساسی گزارش میدهد
تابوی همهپرسی
گزارش «ابتکار» از جشنواره تلویزیونی «جام جم»
رایگیری محیرالعقول متوقف شد
در گفتوگو با رامین مهمانپرست مشاور قائم مقام وزارت خارجه بررسی شد
نقش برجسته ظریف و دستگاه دیپلماسی در تحولات بینالمللی
«ابتکار» آثار و پیامدهای بازگشت مجدد کوپنها را بررسی میکند
الزامات یک کالبدشکافی اقتصادی
دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام:
رفتار FATF و اروپا در تصویب پالرمو و CFT موثر خواهد بود
از طرح تا لغو یک مصوبه
اسقاط موتورسیکلتهای کاربراتوری به تعویق افتاد