«شمس» در «جامعه»

هرمز شریفیان‪-‬ در میانه سیل خبرهای روزهای اخیر مانند، لغو معافیت برای خرید نفت ایران توسط 8 کشور از سوی دولت ایالات متحده آمریکا و همچنین تغییر فرمانده سپاه پاسداران؛ خبری صنفی که بیش از همه به حیطه‌ی روزنامه‌نگاری و روزنامه‌نگاران ربط داشت، مراجعه دوباره ماموران دادسرای اوین به منزل «ماشاءالله شمس‌الواعظین» برای دستگیری او بود.
سردبیر روزنامه‌های «جامعه»، «توس»، «نشاط»، «عصرآزادگان» و پیش از آن، ماهنامه کیان، پیش از نوروز هم به همین دادسرا احضار شد که پس از پیگیری و تماس، این احضار «کم‌لن‌یکن» شده بود.
این در حالی است که «آقای سردبیر» چند سالی است از هرگونه کنش و فعالیت مطبوعاتی منع شده و برای مصاحبه با رسانه‌ها و روزنامه‌های داخلی و خارجی، نیز ممنوعیت دارد.
جای تاسف بسیار است چرا که در بسیاری از کشورها از سردبیرانی مانند «محمود شمس» بهره‌های فراوان می‌برند و از چنین سرمایه‌هایی در روزنامه‌ها و رسانه‌ها استفاده می‌کنند و در فازی دیگر از تجربه‌های آنان برای تدریس در دانشکده‌های خبر و روزنامه‌نگاری و برای تربیت نسل‌ها و دانشجویان علاقه‌مند به این رشته، کمک‌های بسیار می‌گیرند.


شگفت آور اینجاست که «شمس» بیش از یک دهه است که فعالیت روزنامه‌نگاری نداشته و حرفه‌ای دیگر را برای امرار معاش برگزیده. مطلبی نمی‌نویسد، مصاحبه نمی‌کند و با مطبوعات همکاری نزدیک ندارد تا حساسیتی برانگیخته نشود؛ با این همه هر از چندگاهی او و خانواده‌اش در معرض استرس ناشی از حضور ماموران در منزلشان قرار می‌گیرند بی آنکه مشخص شود جرم او چیست و چرا با یکی از خوشنام‌ترین روزنامه‌نگاران کشور، اینگونه رفتار می‌شود؟
کسانی که از نزدیک با «شمس‌» کار کرده‌اند به‌خوبی می‌دانند که ایران، آموزه‌های مذهبی و منافع‌ملی از اولویت‌ها و خط قرمزهای او به‌شمار می‌روند و در جایی که قرار باشد این سه حوزه به مخاطره بیفتد، محکم می‌ایستد و پا پس نمی‌کشد.
«آقای سردبیر» با نبوغ خود و با کمک ترکیبی از با تجربه‌ها و جوانان روزنامه‌نگار، روز 16 بهمن‌ماه سال 1376 روزنامه‌ای را بر پیشخوان روزنامه فروشی‌ها عرضه کرد که بی‌گمان می‌توان تاریخ روزنامه‌نگاری در ایران را به پیش و پس از انتشار این روزنامه تقسیم کرد و آن روزنامه، روزنامه‌ی «جامعه» بود.
این روزنامه پس از دوماه به شمارگان بیش از 800 هزار نسخه در روز رسید و گاه در دو نوبت صبح و عصر بر روی دکه‌ها می‌رفت که در تاریخ روزنامه‌نگاری ایران بی‌سابقه بود و تا امروز که بیش از 22 سال از آن روزها می‌گذرد، هنوز هیچ روزنامه‌ای، حتی آنها که پشتوانه دولتی دارند به این حد نصاب‌ها نرسیده‌اند.
این در حالی است که به گفته معاون مطبوعاتی وزارت ارشاد، «در کشور 200 روزنامه داریم که کل تیراژ آنها زیر یک میلیون است در حالیکه در گذشته تنها یک روزنامه، 500 هزار تیراژ داشت». تردیدی نیست که یکی از دلایل اصلی افول و سقوط روزنامه‌ها طی سال‌های اخیر و جدای از به میدان آمدن شبکه‌های اجتماعی و گوشی‌های هوشمند، ممنوعیت‌سازی برای سردبیرانی مانند «شمس‌الواعظین»
است.
کار با او در عین لذت، دیسیپلین‌های خاص خود را داشت چرا که هر مطلبی در روزنامه اعم از گفت‌وگو، یادداشت، گزارش، تیتر و ...می‌بایست در چارچوب پروتکل‌های آن انجام می‌شد و دقیقا از بطن همین سخت‌گیری‌ها بود که به گفته بسیاری از پیش‌کسوتان و استادان این عرصه، نسلی نو در روزنامه‌نگاری ایران پا به عرصه گذاشت که موجب تحول و جهش این حرفه در بسیاری از عرصه‌های رسانه‌ای شد.
شکی نیست که جای امثال «شمس» به شدت در عرصه روزنامه‌نگاری این روزهای کشور خالی است و ممنوعیت‌هایی که هرروز برای آنان اعمال می‌شود جز ضربه به پیکر رنجور و نحیف مطبوعات، فایده دیگری در بر نخواهد داشت.
حال که عزم و اراده‌ای برای بازگشت برجستگان این حوزه به حرفه‌شان وجود ندارد و روزنامه‌ها از داشتن چنین کارشناسانی به شدت محروم‌اند، دستکم رویه‌ای در پیش گرفته شود که حرمت، امنیت و شانیت این افراد و خانواده‌هایشان، رعایت شود.