روزنامه آرمان ملی
1398/07/03
تندروهای دو جریان مانع تقویت اشتراک ها هستند
آيا جريانهاي سياسي اصولگرا و اصلاحطلب بهمعناي تاريخي به پايان تاثيرگذاري خود رسيدهاند و در صورتي که خود را بازتوليد نکنند به حاشيه رانده خواهند شد؟جريانهاي اصولگرا و اصلاحطلب داراي يک کارنامه و شناسنامه هستند که اين کارنامه سبب پديدآمدن يک اعتماد اجتماعي در جامعه شده است. در عرصه سياسي نميتوانيم براساس شعارها يک جريان را بپذيريم يا رد کنيم. آن چيزي که بيش از شعارها و ادعاها مبناي قضاوت قرار ميگيرد کارنامه است. با اين وجود اين دو جريان سياسي داراي کارنامهاي هستند که در خود ضعفها و قوتهايي دارد. در نتيجه بهراحتي نميتوان چنين سرمايهاي را تخطئه و رد کرد. کساني که امروز زمزمه عبور مردم از جريانهاي سياسي را مطرح ميکنند در واقع بهدنبال محرومکردن جامعه از اين سرمايههاي سياسي هستند. هدف اين گروه نيز اين است که در يک خلأ سياسي، خود را که داراي کارنامه و شناسنامه نيستند قالب کنند. البته اين سخن بهمعناي اين نيست که بنده ضعفهاي جريانهاي سياسي را نميبينم. بنده انتقادات جدي به اين دو جريان دارم. سابقه تاريخي جريانهاي سياسي در ايران که سابقه سلطهپذيري داشته نشان ميدهد که همواره بايد نسبت به جريانهاي سياسي نگران بود.
اين نگراني تاريخي به چه معناست؟ چرا بايد نگران جريانهاي سياسي بود؟
کشوري که تحت سلطه بوده فرصت اين را نداشته که در زمينه پرورش نيروي انساني خود کار کند. در چنين شرايطي فرصت براي شکلگيري ساختارها وجود نداشته که جريانهاي سياسي بتوانند از طريق اين ساختارها سرمايههاي انساني جامعه را جذب کنند و بهکار بگيرند. به همين دليل نيز اغلب نخبگان در ظاهر ايراني بودهاند اما منويات بيگانگان را دنبال ميکردهاند. در طول صدسال گذشته که بيگانگان توسط کودتا بر جامعه ما مسلط شدند و پول نفت اين امکان را به آنها داد آنها موفق شدند نخبگان جامعه ايران را در عرصه سياسي، فرهنگي و اجتماعي به خدمت بگيرند. البته همه نخبگان جامعه خود را به بيگانگان نفروختند. با اين وجود بخشي از نخبگان جامعه خود را در خدمت بيگانگان قرار دادند. همين مساله سبب شد هنگامي که يک حزب سياسي در کشور شکل ميگرفت مردم نگران بودند که اين حزب در خدمت مردم است يا در خدمت بيگانگان. واقعيتهاي تاريخي نيز نشان داد که اين نخبگان به سهولت خود را در اختيار اميال بيگانگان قرار ميدهند. چرخشهاي اين نخبگان نيز مويد اين نکته بود. بهعنوان مثال پس از فروپاشي اتحاد جماهير شوروي بسياري از نيروهاي چپ دوآتشه به يکباره طرفدار سرمايهداري شدند. چطور ممکن است کساني که تا ديروز از سوسياليسم و مارکسيست دفاع کردند و آن را بهترين راه براي پيشرفت کشور قلمداد ميکردند به يکباره و در يک چرخش ناگهاني طرفدار سرمايهداري شوند که تا ديروز عليه آن فعاليت ميکردند. اين چرخشها نشان ميدهد که اصل براي اين نخبگان پيوند با بيگانگان است که هم زندگي آنها را تامين کند و هم اينکه بهواسطه اين اتصال اعتبار و قدرت پيدا کنند.
اين وضعيت پس از انقلاب اسلامي که يکي از آرمانهاي اصلي آن استقلال از قدرتهاي بيگانه بود نيز وجود داشت و يا اين رويکرد پس از انقلاب دچار انقطاع شد؟
هر چند اين وضعيت با انقلاب اسلامي از آن حالت خارج شد اما هنوز هم ميتوان نکاتي را مشاهده کرد. بايد نسبت به جريانهاي سياسي حساسيت ويژهاي داشت. شناسنامه و کارنامه جريانها و احزاب سياسي يک فرصت مغتنم براي شناسايي حقانيت آنهاست. با توجه به اين کارنامه است که ميتوان انحراف اين جريانهاي سياسي را متوجه شد که آيا به خاطر پول اهداف خود را فراموش کردهاند و يا خير. بنده در اين زمينه يک مثال ميزنم. نويسنده کتاب «کليدر» يک چپ دوآتشه بود و آثار خود را براساس اين تفکر مينوشت. با اين وجود پس از فروپاشي اتحاد جماهير شوروي يکباره طرفدار غرب و سرمايهداري شد. آيا اين چنين فردي از نظر سياسي قابل اعتماد است؟ آيا اگر چنين فردي حزب تشکيل دهد، اطمينان خاطري را ايجاد ميکند و ميتوان به چنين حزبي اميد داشت؟ بدونشک پاسخ به اين سوال منفي است. دليل آن نيز اين است که چنين نوساناتي در عالم سياست خيلي تعيينکننده است. در عالم رقابت سياسي ممکن است به فرض يک چهره اصلاحطلب که در مقابل ما قرار ميگيرد، سختيهاي زيادي را تحمل کرده، اما دچار نوسان نشده باشد. اگر چه با اين فرد در برخي زمينههاي نگرشي اختلافنظر داريم اما اينکه چنين فردي خود را در راستاي اهداف بيگانه قرار نداده اهميت داشته و قابل احترام است. نيروهاي اصيلي که چنين رويکردي را دنبال ميکردهاند براي کشور سرمايه محسوب ميشوند. هيچ جامعهاي دوست ندارد سرمايههاي اجتماعي و سياسي خود را تخطئه کند. رهبر انقلاب در چالشهاي سياسي که براي کشور ايجاد شده، معتقد هستند که بايد با افراد خاطي برخورد شود و نه با ماهيت يک جريان سياسي. بهعنوان مثال در سال88 هنگامي که جبهه پايداري عنوان کرد جريان اصلاحات بايد به کلي از صحنه سياسي کشور حذف شود رهبر انقلاب با اين قضيه مخالفت کردند و اعتقاد داشتند تنها بايد با افراد متخلف برخورد کرد. جريان اصلاحات يک جريان فکري و سياسي است که از درون انقلاب شکل گرفته است. تفکر را هم نميتوان کنار گذاشت و بايد در جامعه وجود داشته باشد. نبايد اين نکته را فراموش کرد در کشورهايي که سابقه سلطهپذيري وجود داشته خطر بازگشت سلطه همواره وجود خواهد داشت. دليل آن نيز اين است که سلطه در چنين جوامعي داراي پايگاه فکري و انساني است.
اين خطر امروز هم براي جامعه ايران وجود دارد؟
بله؛ امروز هنگامي که آمريکا قصد دارد اسناد کودتاي28 مرداد را منتشر کند هنوز در افشاي برخي اسامي ملاحظه ميکند و آنها را افشا نميکند. بسياري از آنها نيز در زمينه مطبوعات فعاليت ميکردند. دليل اينکه آمريکا اين اسناد را افشا نميکند و يا به صورت کامل افشا نميکند اين است که رويکرد اين افراد و يا نزديکان آنها همچنان امتداد پيدا کرده و به امروز نيز رسيده است. اين رويکرد در صدسال گذشته در ايران وجود داشته است. به همين دليل بايد صد و يا دويستسال بگذرد تا زمينههاي نفوذ و شبکههايي که در راستاي اهداف بيگانگان در ايران فعاليت ميکنند بهصورت کامل از بين برود. اين در حالي است که اين شبکههاي نفوذ دوباره خود را بازتوليد نکنند و سرمايهگذاريهاي جديدي انجام ندهند. آن چيزي که محرز است اين است که انگليسيها سالها نفت ايران را غارت ميکردند و بهواسطه اين رويکرد نخبگان جامعه ايران را به خدمت خود درميآوردند. اين نفوذ حتي در بين لايههايي از روحانيت آن سالها هم قابل تعقيب است. امروز هم رگههايي از نفوذ در جامعه وجود دارد. برخي روشنفکران امروز در بزنگاههاي سياسي و استراتژيک به شکلي رفتار ميکنند که به ضرر منافع ملي و به سود قدرتهاي سلطهگر است. بنده شايد به رئيس دولت اصلاحات انتقاد داشته باشم اما معتقدم هيچگاه به ملت خيانت نکرده و اقدامي در راستاي خواسته بيگانگان انجام نداده که به ضرر نظام باشد. ايشان هيچگاه در مقاطع حساس به سود بيگانه موضعگيري نکرده که اين شائبه به وجود بيايد که در پشت پرده نوعي آلودگي سياسي و يا اقتصادي وجود داشته است. اين در حالي است که پشت پرده برخي آلودگي مالي و سياسي وجود دارد.
جريانهاي سياسي در ايران از مشروطه تاکنون همواره حول دو محور خارجي يعني ليبراليسم و سوسياليسم و از نظر داخلي حول دو محور مليگرايي و تفکر اسلامي قرار داشتهاند. در هر مقطع تاريخي نيز يکي از اين الگوها بهعنوان پارادايم غالب جامعه قرار گرفته است. آيا اين الگوها براي جريانهاي سياسي سازنده و جلوبرنده بوده و يا مانعي براي تعالي آنها به شمار ميرفته است؟ آيا اين الگوها براي جامعه امروز ايران نيز کاربرد دارد؟
بنده معتقدم براساس منافع ملي با همه اين الگوها ميتوان کار کرد. اگر برخي جريانهاي فکري سالم هستند و به هيچعنوان حاضر نشدند در راستاي اهداف بيگانگان قرار بگيرند بايد در صحنه حضور داشته باشند. يکي از اشتباهات تاريخي ما در گذشته همين بوده که روي اشتراکات در زمينه منافع ملي تاکيد نداشته و همواره رويکرد واگرايانه داشتهايم. رهبر انقلاب بارها در آستانه انتخابات عنوان کردهاند اگر کساني نظام جمهوري اسلامي را قبول ندارند براي منافع ملي و ايران به صحنه بيايند و در انتخابات شرکت کنند. برخي جريانهاي سياسي ناسالم از ابتداي انقلاب تلاش کردند اين رابطه را به هم بزنند. به همين دليل نيز درگيريهاي کاذب ايجاد کردند. بسياري از مليگراها افراد سالمي بودند و براي منافع ملي کار ميکردند. هرچند تجربه تاريخي نشان داده که مليگرايي نميتواند همه گروهاي سياسي و فکري را زير چتر خود بگيرد و اين تفکر اسلامي است که داراي چنين ويژگيهايي است. هنگامي که يک جامعه با قدرتهاي سلطهگر در تقابل قرار ميگيرد بايد اين نکته را پذيرفت که قدرتهاي سلطهگر داراي تواناييها و اهرمهاي قدرت هستند. اين اهرمهاي قدرت نيز در داخل و خارج از ايران وجود دارد. به همين دليل براي تقابل با اين اهرمهاي قدرت حتما بايد قدرت ملي را شکل دهيد. قدرت ملي نيز با تجزيهکردن اقشار مختلف جامعه شکل نميگيرد. جلال آلاحمد قبل از انقلاب عنوان ميکند تنها عاملي که ميتواند در جامعه ايران وحدت حداکثري شکل دهد اسلام است. اين سخن از سوي يک روشنفکر عنوان ميشود که جامعه خود را ميشناسد و به يک جمعبندي دقيق رسيده است. آلاحمد بهخوبي به اين نکته آگاهي داشت که مارکسيسم و سرمايهداري و ديگر انديشهها قادر نيستند مانند اسلام وحدت را در جامعه ايران شکل دهند. نميتوان تفکرات را از جامعه کنار گذاشت. ممکن است يک جريان فکري قصد کنارهگيري داشته باشد اما اينکه يک جريان سياسي را تخطئه کنيم و يا آن را به بيرون هل دهيم رويکرد صحيحي نيست. اگر يک جريان سياسي دچار آسيب شده و سرمايه انساني آن کارآيي خود را از دست داده بايد سرمايه انساني بهتري را جايگزين کند اما نبايد سرمايه انساني خود را بدون دليل پوچ کنيم و کنار بگذاريم.
شما در تحليل تاريخي جريانهاي سياسي روي دو مولفه سلطه و پروژه نفوذ تاکيد ميکنيد. چرا اين دو مولفه را در تحليل جريانهاي سياسي تعيينکننده ميدانيد؟
يکي از مولفههاي اساسي قدرت نيروي انساني و ديگري تفکر و انديشه است. قدرتهاي سلطهگر اگرچه در ايران با کودتا روي کار آمدند اما در ادامه روي اين دو مولفه کار کردند. به همين دليل نيز برخي نخبگان جامعه اين نکته را ميپذيرند که بهترين انديشهاي که ميتواند جامعه را به پيش ببرد انديشهاي است که توسط قدرتهاي سلطهگر به جامعه ايران تزريق شده است. در دهه پنجاه تفکر سوسياليستي بر برخي جريانهاي فکري و سياسي غالب بود و اين گروهها معتقد بودند اگر بهدنبال پيشرفت و تعالي جامعه ايران هستيد بايد در زيرمجموعه بلوک شرق فعاليت کنيد. بعدها عدهاي مدعي بودند که بدون توسل به نظام سرمايهداري نميتوان در کشور تحول ايجاد کرد. امروز نيز اين رسوبات فکري در جامعه ما وجود دارد. مرعوببودن نخبگان جامعه در مقابل بيگانگان به يک فرهنگ در جامعه تبديل شده است. اين رسوبات بايد به صورت تدريجي از جامعه ايران زدوده شود. ما در دهههاي گذشته با همين پتانسيل انساني که در کشور داشتهايم موفق شدهايم کشور را اداره کنيم. هرچند برخي سياستمداران و مديران ما دچار ضعفهاي بودهاند اما کشور به سمت جلو حرکت کرده است.
در شرايط کنوني چه انتقاداتي نسبت به جريان اصولگرايي و اصلاحطلبي وارد ميدانيد؟
مهمترين انتقادي که به اين دو جريان وارد ميدانم تسليمپذيري اين جريانها در مقابل نيروهاي تندرو خود است. جريانهاي سياسي حاضر نيستند براي گروههاي تندرو خود هزينه بپردازند. در هر جريان سياسي سه گروه نيروهاي تندرو، نيروهاي عميق و نيروهاي سطحي وجود دارد، اين در حالي است که جريانهاي سياسي همواره بايد توسط نيروهاي عميق هدايت شوند. اشکالي ندارد نيروهاي تندرو هم در يک جريان سياسي حضور داشته باشد. نيروهاي تندور به بخشي از واقعيتهاي جامعه ما تبديل شده است. دموکراسي بهمعناي اين است که همه نيروها اعم از تندرو، کندرو و معتدل سخن بگويند و جامعه از بين اين نيروها انتخاب کند. با اين وجود اين مساله که جريانهاي سياسي حاضر نباشند هزينه اقدامات نيروهاي تندرو خود را بپردازند يک اشکال جدي است که به جريانهاي سياسي در ايران وارد است. در چنين شرايطي گروههاي تندرو به تابلوي جريانهاي سياسي تبديل ميشوند. اين تابلو هم جاذبه فعاليت احزاب را در جامعه کاهش ميدهد و هم مانع از عمقبخشي مناسبات سياسي در جامعه خواهد شد. بهعنوان مثال اگر تابلوي جريان اصولگرايي افراد معتدل، متفکر و دورانديش باشد تاثير عميقتري در جامعه ايجاد ميکند تا زماني که گروههاي تندرو و پرخاشگر تابلوي اين جريان باشند. به دليل اينکه جريانهاي سياسي حاضر نيستند هزينه اقدامات گروههاي تندرو خود را بپردازند در اغلب اوقات گروههاي تندرو به تابلوي جريانهاي سياسي تبديل ميشوند. هنگامي که يک جريان سياسي قصد دارد به جامعه کمک کند اين کمک توسط نيروهاي تندرو تحقق پيدا نخواهد کرد. نيروي تندرو مولد تفکر و انديشه در جامعه نيستند و بلکه مولد آشوب و تنش هستند. امروز اصلاحطلبان از برخي چهرههاي تندرو خود هراس دارند و معتقدند چون اين افراد جنجالي هستند براي جريان اصلاحات هزينه ايجاد ميکنند. به همين دليل به آنها امتياز ميدهند و در مقابل آنها ايستادگي نميکنند. نکته ديگر اينکه احزاب و جريانهاي سياسي نبايد تابلوي خود را بدون اطلاع از مخاطبان تغيير دهند. اشکالي ندارد در يک حزب سياسي تغيير تفکر و ديدگاه صورت بگيرد. با اين وجود اين تغيير بايد به اطلاع اعضا، ناظران و سمپاتها برسد. امروز تغييرات اساسي در احزاب صورت ميگيرد در حالي که اعضا از اين تغييرات اطلاع ندارند. بنده معتقدم جريانهاي سياسي بايد اين ضعفها را پوشش دهند تا همچنان در جامعه تاثيرگذار باشند.
سایر اخبار این روزنامه
«فشار حداکثری» به روحانی و ظریف
پاسخ دفتر علی لاریجانی به گزارش «آرمان ملی»
دفاع جانانه از سلحشوري در مجلس
شمس و مولانا ديده نشوند!
امید به «ابتکار صلح هرمز»
پیشنهاد عملیاتی ایران در سازمان ملل
«انقلابی واقعی و انقلابی قلابی»
اروپاییان حق بازی با ایران و عربستان را ندارند
کار وکلا را به وکلا واگذار کنید
دیپلماسی ایرانی در برابر افراطگرایی ترامپ
۳كشور اروپايي ايران را مقصر حادثه آرامكو خواندند
اقدامی ديرهنگام؛صنعت پوشاک ملی میشود
تندروهای دو جریان مانع تقویت اشتراک ها هستند
کودکان نیازمند هوای تازه