روزنامه آرمان ملی
1398/10/04
بس كنيد؛ روی اعصاب مردم راه نرويد
عماد افروغ، استاد جامعه شناسي و فعال سياسي فضاي جامعه و سياست ايران را راديکال توصيف کرد و گفت: راديکاليسم در جامعه ما ريشه دوانده است؛ از اين راديکاليسم هم ميتوان قرائت چپگرايانه و هم ميتوان قرائت به اصطلاح محافظهکارانه داشت؛ جامعه ما يا به سمت تفکيک ميرود و يا به سمت اقتدارگرايي و انسجام. به گزارش جماران؛ اين جامعه شناس با بيان اينکه ريشههاي اين راديکاليسم هم ساختاري و هم فردي است گفت: براي بررسي هر نوع راديکاليسم بايد آن را به گذشته ارجاع داد و نميتوان آن را به صورت مستقل از گذشته بررسي کرد. اگر ما فضاي راديکال داريم و پيشبيني من اين است که در فضاي انتخاباتي هم اين فضاي راديکاليزه را شاهد خواهيم بود؛ ريشه اين راديکاليسم دولت فعلي و وضع فعلي جامعه است. بخشهايي از اين گفتوگو را در ادامه بخوانيد:دولتها در نظام سياسي ايران چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب جايگاه ويژهاي دارند؛ اگر دولت يک سويه پيش رود يعني به برخي نيازها توجه کند و به برخي ديگر از نيازها بيتوجه باشد بايد منتظر افراط باشد. کمااينکه اگر به دولتهاي پس از جنگ نگاه کنيم، مدام شاهد افراط و تفريط بودهايم.
وقتي به سمت فردگرايي ميرويم بايد منتظر جمعگرايي باشيم. وقتي به سمت جمعگرايي ميرويم بايد منتظر فردگرايي باشيم. مثلا اصلاحطلبان مدعي هستند که هرگاه مردم در انتخابات حضور پرشور داشته باشند به آنها راي ميدهند. اما سوال پيش ميآيد چرا هر وقت دولتهاي اصلاحطلب سر کار ميآيند حضور مردم در انتخاباتهاي بعدي کمرنگ ميشود؟ برخي دلايل حضور کمرنگ مردم را به چيزهاي ديگري ارجاع ميدهند که البته من هم تا حدي با آنها موافقم. اما شما سياست متعادلانهاي را پيش نبرديد. مردم وقتي دلسرد و نااميد ميشوند کمتر پاي صندوق ميآيند.
بر حسب پيمايشهاي ملي دولت فعلي، مردم بيشترين بياعتمادي را به دولت نشان دادهاند. اين بياعتمادي منتج به حضور کمرنگ مردم در انتخابات ميشود. اين يکي از دلايل عمده است. مشخص است که شما سياستهاي يک سويهاي را پيش گرفتهايد. شما به عدالت توجه نکرديد. وقتي به عدالت توجه نميکنيد مردم خواهان عدالت ميشوند، اينجا ريشههاي پوپوليسم شکل ميگيرد و به طور طبيعي بايد منتظر يک دولت پوپوليستي باشيم.
(با تاکيد بر اينکه در فضاي کنوني همه چيز راديکاليزه شده است): همه تفسيرها بوي افراط ميدهند؛ چه تفسير سياسي، چه تفسير امنيتي، چه تفسير فرهنگي، چه تفسير اقتصادي، انگار در اين چهل سال در مملکت هيچ کاري انجام نشده و هيچ چيز مثبتي در اين جامعه نداريم. همه کساني که تا ديروز سکوت اختيار کرده بودند و مصلحت انديش شده بودند معترض و نقاد شدهاند. ناگهان ميآيند چنان نداي اعتراض سر ميدهند که انگار در اين چهل سال ما در حال احتضار بودهايم. اين نشان ميدهد که در فرهنگ سياسي چپ و راست ما يک ناپختگي وجود دارد. وقتي همه اعتماد را صرف ميکنند و آنچه مورد انتظارشان است اتفاق نميافتد اين احتمال هست که همه آن اعتماد را پس بگيرند و به موضوع اعتمادشان يعني به دين و اصل انقلاب و اصل کارآمدي دين هم ضربه وارد شود.
مردم در همان اول نبايد همه تخم مرغهايشان را در اين سبد قرار ميدادند. يک عده بايد مانع ميشدند و حالت تعادلي برقرار ميکردند و با حضور نقادانه خود جلوي اين اتفاق را ميگرفتند، اما ساکت شدند.
نهادهاي مدني ديني ما سالهاست ساکتند اما دفعتا بيرون آمدهاند. شما به هر شبکه اجتماعي که نگاه مياندازيد ميبينيد که يک روحاني آمده و دارد انتقادهاي تند ميکند. اين انتقادها خيلي خوب است اما تا ديروز کجا بوديد؟ اگر يک نقد مستمر سازنده و مستدل وجود داشت اوضاع به اين شکل در نميآمد که هر دولتي و هرطوري که خواست بتواند بتازد و آن نظارتهاي تاريخي اعم از روشنفکري، غيرروشنفکري و حوزوي وجود نداشته باشد.
راديکاليزه شدن فعلي ميتواند به متلاشي شدن، متلاشي شدن اجتماعي و يک آنارشيسم بينجامد.
در اين اعتراضات هيچ ساماندهي و سازماندهي تعريف شدهاي نميبينيم؛ هيچ رهبري وجود ندارد و اين بد است. اولا مردم به حقوق خود اعتراض ميکنند که اين خوب است. بالاخره مردم حق اعتراض دارند. حق اعتراض براي مردم محفوظ و به رسميت شناخته شده است. بايد سعي ميکرديم معبرهايي براي اعتراضهاي مدني تعبيه کنيم.
براي اعتراضهاي مدني معبري فراهم نکردهايم و به اين ترتيب فرصت اعتراض غيرمدني فراهم ميشود که آن هم بحق است. خود اعتراض غيرمدني را نيز ميتوان سنخ شناسي کرد؛ بخشي از آنها اميدبخش است، اما بخشي از آن اميدبخش نيست، يعني وقتي رهبري ندارد سازماندهي ندارد و هيچ جريان سياسي متشکلي پشت سر آن نيست که پاسخگو باشد مسلما نتيجهاش آنارشيسم ميشود. ايکاش نتيجه انقلاب بود، چرا که انقلاب رهبري، سازماندهي و ايدئولوژي دارد.
يک عده انديشههاي امام راحل را در شبکههاي مجازي منتشر ميکنند، اما چرا تا ديروز اين حرفها را منتشر نميکرديد؟ چه کساني اين حرفها را بيان ميکنند؟ آيا واقعا امام را قبول دارند؟ آنها برخورد گزينشي ميکنند. يک جا بحث امام را مطرح ميکنند اما در جاي ديگر امام را ميکوبند. اين با فرهنگ سياسي هم سازگار نيست.
(با بيان اينکه دردي به نام مصلحت انديشي به جان ما افتاده است): مصلحت انديشيهاي کاذب به نام نظام، انقلاب اسلامي و حکومت است اما عملا در جهت منافع اشخاص و گروهها و جناحهاست و اين مصلحت سنجي کار ما را به اينجا رسانده است.
راه چاره رجعت و بازگشت به مباني انقلاب اسلامي و بازگشت به دهه پرشور اول انقلاب اسلامي است. در دهه اول انقلاب همه حق خودشان را ميشناختند کسي حق تبعيض و برخورد ناروا نداشت. همه حساب ميبردند. دولتمرد و پليس حساب ميبردند؛ چرا که مردم آگاه بودند. مردم به حق خود واقف بودند و حق خود را مطالبه ميکردند. ياد داستاني ميافتم که حضرت امام نيز به آن استناد کردهاند؛ خليفه دوم مسلمين ميگويد اگر روزي خطا کردم آن را به من بگوييد، در حضورش يک نفر بلند ميشود و ميگويد با همين شمشير راستت ميکنيم.
ترس در نهايت منجر به طغيان ميشود. امام ميفرمايد در زمان شاه يک آجان حکومت ميکند. ما الان اين را داريم ميبينيم. ما به يک رجعت نياز داريم؛ اگر امروز رجعت کنيم بهتر از فرداست، فردا دير ميشود. من نگران اين نيستم که فردا انقلاب ميشود يا به تعبير امام يک يوما... اتفاق ميافتد، که اتفاقا خوب است. اما انقلاب نميشود؛ انقلاب سازماندهي و رهبري دارد. ما هم با شناختي که از مردم ايران داريم ميدانيم که اگر انقلاب شود چه صبغهاي خواهد داشت. اما انقلاب نميشود بلکه کشور متلاشي ميشود.
من نميدانم چه کسي از متلاشي شدن کشور سود ميبرد. بايد جلوي فضاي راديکاليسم را گرفت. اما براي جلوگيري از آن اول بايد ريشهيابي و سپس به مباني انقلاب اسلامي بازگرديم.
سایر اخبار این روزنامه
CFT در گرو وقت كشی بيهوده
بس كنيد؛ روی اعصاب مردم راه نرويد
حمایت اصلاحطلبان از روحــــانــی خطای فاحش بود
۲ میلیون نفر دچار اختلالات روانی
صدور حکم برائت ۶ متهم پرونده شرکت نیشکر هفت تپه
نورعلی تابنده درگذشت
شليک دلواپسان به بازوهای رئيس جمهور
تراژدی یمن پایان مییابد؟
۴ جریان، لیست ۳۰ نفره اصلاحطلبان را میبندند
انتخابات مجلس یازدهم و خواست مردم
خربزه خوردن و دیگری را لرزاندن!
دیپلماسی بهترین راه در شرایط موجود است
خسارت تعطیلی نظام آموزشی بیش از آلودگی هواست
انتظار از وزیر جدید کشاورزی