روزنامه آفتاب یزد
1399/07/19
پنجرههای شکسته
محمّد احمدوند- 1- روزی چرچیل، نخست وزیر معروف انگلیس، در زمان جنگ جلسه مهمی در خصوص اتفاقات جنگ داشت و چون داشت دیر میشد رانندهاش وارد خیابانی یک طرفه شد. پلیسی که آنجا بود ماشین نخست وزیر را متوقف کرد و شروع به نوشتن جریمه کرد. راننده گفت مگر این ماشین را نمیشناسی؟ یا نخست وزیر را؟ جلسهای مهم داریم و من ورود ممنوع آمدم که زودتر برسیم. پلیس با خونسردی گفت: هم ماشین را میشناسم و هم نخست وزیر را. البته وظیفه خودم را هم میشناسم. چرچیل به پلیس گفت پس جریمه را به نام من بنویس. پلیس جواب داد: راننده خلاف کرده است. البته شما اگر دوست داشتید قبض جریمه را خودتان پرداخت کنید. راننده با ناراحتی به چرچیل نگاه کرد. چرچیل لبخندی زد و گفت: در جنگ پیروز میشویم. راننده با تعجب به او نگاه کرد. چرچیل ادامه داد: وسط جنگ و بمباران هنوز در یک خیابان خلوت لندن هم قانون حاکم است. پس جنگ را خواهیم برد!2- روزی شاه عباس با همراهانش برای شکار از شهر خارج شدند. چند حیوان شکار کردند و بعد تصمیم گرفتند در همان منطقه که خوش آب و هوا بود اتراق کنند و کباب بخورند. خدمه متوجه شدند نمک همراه ندارند و خدمتکاری را فرستادند از روستای همجوار نمک بخرد و بیاورد. نمک کیسهای یک ریال بود اما صاحب نمک دو ریال طلب کرد و خدمتکار هم بیخیال پرداخت. وقتی خدمتکار برگشت از صحبتهای او و رئیس خدمه شاه عباس متوجه موضوع شد و دستور داد هم خدمتکار و هم نمک فروش را فلک کنند. یکی از بزرگان همراه شاه گفت: شاه بزرگ! این برای شوکت و اسم شما خوب نیست که برای یک ریال اینها را تنبیه میکنید. شاه عباس جواب داد: قوام هر ملکی به همین چیزهای کوچک است. اگر مردم به یک ریال پول حرام عادت کنند دیگر با هزاران ریال هم سیر نمیشوند!
3- فیلمی در شبکههای مجازی دست به دست میشود که یک نانوا نان را سر خود گران کرده و روی برگههایی هم که روی دیوار نانوایی چسبانده نوشته دیگر نمیتواند جور ناتوانی دولت را بکشد و نان را گران کرده و بعد به تمسخر نوشته دولت مقصر نیست بلکه کاخ سفید مقصر است و مردم کاخ سفید را لعن و نفرین کنند!
اینکه مرجع حرفها و رفتار این نانوا چیست یا چه کسی است را البته همه ما میدانیم. نکته دردناک ماجرا این است که این رفتار از یک نانوا سر زده است، یعنی یک نانوا نان را که شاید قوت روزانه و تنها غذای بعضی مردم باشد گران کرده است!؟ قدیمها نانوای محله، قصاب محله و کاسب محله دست مردم را میگرفتند. حالا چه شده و چه بر سر ما آمده است که نانوای محله با هر توجیهی هم که داشته باشد چنین رفتار ناجوانمردانهای از خودش نشان میدهد؟ اتفاقاً تنها چیزی که در کشور ما دقیق مشخص است قیمت نان است، هم برای نانوایی که آرد دولتی میگیرد و هم برای نانوایی آزادپز. اگر در زمان یکی از پادشاهان بیعرضه قاجار بود این نانوا را تا الآن مجازات کرده بودند تا عبرت دیگران شود! امّا چه بر سر ما آمده است که اینقدر بیپروا شدهایم که حتّی علنی به نقض قانون افتخار میکنیم؟ و اینکه شرافت و انصاف و جوانمردی ما کجا رفته است؟
بعضیها معتقد هستند به جای برخورد با این موارد کوچک باید با دانه درشتها برخورد کرد، با اختلاسگران، محتکران، و وطن فروشان. نظریهای در جرم شناسی و سیاست وجود دارد به اسم «پنجره شکسته». طبق این نظریه دیدن یک پنجره شکسته در یک کارخانه یا خانه این پیام را به دیگران میدهد که در آن مکان اوضاع به سامان نیست و نظمی وجود ندارد. دزدها برای ورود به چنین مکانی راغبتر هستند. این نظریه که توسط جیمز کیو ویلسون و جرج ال کلینگ در سال 1982 ارائه شد معتقد است نظارت و نگهداری محیطهای شهری در یک وضعیت خوب از خرابکاری بیشتر و تشدید جرم جلوگیری میکند. این نظریه بعدها مورد استفاده سیاسی هم قرار گرفت. بعضی سیاستمداران معتقدند لازم نیست برای ضربه به یک کشور دشمن به آن حمله کرد و خود را هم به خطر انداخت. کافی است به مرور در آن کشور نفوذ کرد و کم کم بنیانهای اجتماعی و مفاهیم اجتماعی را در آن کشور بیارزش کرد. مثلاً کافی است بنیان خانواده را ضعیف کرد یا مفاهیمی چون اعتماد، شایستگی، نظم، احترام به قانون، همیاری، شرف و... را به مرور در این کشورها از بین برد. این فرایند با ایجاد پنجرههای شکسته کوچک در روح یک جامعه شروع میشود. جرمهای کوچک کم کم بزرگ میشوند یا مثلاً مبالغ اختلاس کمکم زیاد میشود، آنقدر که دیگر حتّی باعث تعجب مردم هم نمیشود!
در چنین جامعهای به نوعی بیشتر مردم هم درگیر فساد و انحراف رفتاری، اجتماعی و اقتصادی میشوند و برای توجیه کارهای خودشان هم به رفتار و کردار مسئولین ارجاع میدهند. در چنین جامعهای فرایندی اتفاق میافتد که جامعهشناسان به آن اتمیزه شدن میگویند، فرایندی که در آن هر کس خودش و نهایت خانوادهاش را چون جزیرهای جدا از بقیه میبیند و فقط برای نجات یا پیشرفت خودش و خانوادهاش تلاش میکند و بسیار هم اتفاق میافتد برای این کار اصول اخلاقی را هم زیر پا میگذارد. در چنین جامعهای آدمهای شایسته و دلسوز تنها میشوند، به انزوا کشیده میشوند، زندگی برایشان سخت میشود و گاهی نابود میشوند و جامعه از معدود افراد موثر هم خالی میشود.
دروغگویی، دزدی و اختلاس، بیقانونی، گرانی و تورم، اقتصاد بیمار، تنبلی، رواج دلالی، زیادهخواهی و خودخواهی، از بین رفتن حرمتها و شکستن حریمها نشانههای یک معضل عظیم است. در چنین جامعهای در نهایت بسیاری، دیر یا زود، بازنده خواهند بود.
کیشور محبوبانی، یکی از مدیران برجسته سنگاپور راز موفقیت سنگاپور و تبدیل آن از یک کشور جهان سومی به یک کشور جهان اولی را در سه چیز میداند: شایسته سالاری، عملگرایی و صداقت. در یک جامعه سالم و پویا جرم کوچک و بزرگ ندارد. با هر نوع جرمی و در هر مرحلهای سخت و سریع برخورد میشود.
در سنگاپور یک وزیر فقط به دلیل اینکه با تاجری
به سفر رفته و هزینه سفر را آن تاجر پرداخته برکنار میشود. از نظر آنها این یک فساد بزرگ است. در یک جامعه سالم تعصب معنا ندارد و هر چیز خوبی و هر نظریه یا راهبرد خوبی بهکار گرفته میشود. عملگرایی جای حرفزدن را میگیرد و تلاش و کوشش مهمترین ویژگی یک انسان است. در سنگاپور با مطالعه دقیق نظریههای تجاری و اقتصادی به بهترین
روشها دست مییابند و با تلاش همگانی کشور را رشد میدهند. در یک جامعه سالم صداقت و درستی مبنای همه روابط اجتماعی، اقتصادی و سیاسی است و حتّی یک دروغگویی کوچک موجب برکناری یک فرد میشود. در یک جامعه سالم همه خود را در یک قایق میبینند. در یک جامعه سالم تمام افراد جامعه بیتفاوت نبودن در برابر هر نوع ناهنجاری را وظیفه خود میدانند. در چنین جامعهای مسئولیت و پاسخگویی به شدّت به هم وابسته هستند. در چنین جامعهای هم مسئولین در قبال زندگی مردم احساس مسئولیت میکنند و هم مردم رفتار و عملکرد مسئولین را رصد میکنند. نخست وزیر ژاپن به دلیل ترس از اینکه بیماری باعث شود وظایفش را خوب انجام ندهد استعفا میدهد و البته در ذهن و قلب مردمش جاودانه میشود. این مردان مرد یاد گرفتهاند حتّی یک پنجره شکسته هم هشداری جدّی و عمومی است.
سایر اخبار این روزنامه
افزایش شدید قیمت پروازهای داخلی با استناد به «پرواز نرخ ارز»!
فکری؛ فرشته نجات؟
سپر چینی در برابر تحریم آمریکایی!
جان از تن آواز رفت
همه توان درمانی سازمان تامین اجتماعی در خدمت مردم قرار گیرد
با افزایش قیمت سکه تکلیف مهریه چه میشود؟
رفتی ورفتن تو آتش نهاد بر دل
خسرو آوازایران جاودانه شد
اقتصاد نیمه پنهان ایران-چین
معلمان؛ پیشرو در بحران
پنجرههای شکسته
به ملائک بگو بر دفها بکوبند!