در سوگ «متفکر جدید قدیم»

 
 
 
 


خبر درگذشت استاد عزيز ما، دکتر داود فيرحي بسي متاثرکننده و طاقت‌فرساست. فيرحي فرهيخته از دل نظام سنت قدمايي با چراغ دانش جديد بر تصلب آن سنت نور مي‌افکند. او نقد سنت را همزمان با ابزارهاي موجود در سنت و تجدد مي‌جست؛ اما هرگز عليه آن قد علم نکرد و قيام نکرد. جدال با سنت را نه براي نفي آن، که براي اصلاحش در پيش گرفته بود. فيرحي بزرگ بود و متواضع و اين تواضع، بزرگي‌اش را بسيار بيشتر برجسته مي‌کرد. او نماد موفق يک حوزوي دانشگاهي بود. دانش مدرن را براي فهم سنت و گرهگاه‌هاي آن به کار مي‌گرفت. فهم عميق و همزمانش از سنت و مدرنيت، ايشان را نه به يک جدال نفي‌کننده که به سوي گفت‌وگويي مصلحانه سوق مي‌داد. از اولين کساني بود که با عبور از تاريخ‌انديشي خطي هگلي، تاريخ اسلام و ايران را با روش‌شناسي فوکويي بازخواني کرد و نقش قدرت در توليد دانش و مشروعيت در دوران مختلف اسلامي را واکاوي کرد. فيرحي نه‌تنها در کلاس درس، که در عرصه عمومي و مواجهه با منتقدان نيز بسيار مودب و خويشتندار بود. او که خود از شاگردان استاد سيدجواد طباطبايي بود و قدر استاد را مي‌دانست، پس از نقدي بر مکتب ايرانشهري، به‌شدت بر او تاخته شد. فيرحي اما به وادي تقابل و جدال‌هاي زهرآگين مرسوم وارد نشد و مودبانه و با زباني نرم و متين نقد ناقدان را پاسخ گفت. فيرحي در کالبدشکافي مباني فکري جريان‌هاي سياسي حاضر در جهان اسلام بسي موشکافانه و مستدل نظر مي‌داد. مباني خشونت‌آميز در فقه داعش، طالبان و... را به‌خوبي تحليل مي‌کرد. در دوراني که بنيادگرايان بي‌دانش و خرد، در پي اسلامي کردن عصر و زمان (اسلمه العصر) در بدنام کردن اسلام و ريختن خون انسان‌ها، گوي‌سبقت از هم مي‌ربايند؛ «فيرحي‌ها» در پي عصري کردن اسلام (عصرنه الاسلام) در مسير آشتي بين آموزه‌هاي خرد انساني و ديانت الهي، چو بيد بر سر ايمان خويش لرزيدند، تا طرحي نو دراندازند. فيرحي با اشرافي که با مدد دانش و تجربه از وضعيت کنوني کشور يافته بود، تحول در انديشه قديم به جديد را مقدمه تحول به منطق دموکراتيک و حقوق‌بنيان مي‌دانست. او تحويل فقه به حقوق را دنبال مي‌کرد و با نظر همزمان به تجربه مشروطيت و انقلاب اسلامي، پيگيري انديشه آستانه‌نشينان تجدد (مشروطه‌خواهان اهل شريعت) بالاخص علامه ناييني را براي خوانشي دموکراتيک از فقه شيعه پي مي‌گرفت. ايشان «جديد» در ايران را نه ادامه قديم در جغرافياي انديشگي، تاريخي و اجتماعي ديگر که در ادامه «قديم» ايران اسلامي (شيعي) مي‌کاويد. فقدانش به‌وضوح ترجمان سوگنامه رودکي در مرثيه شهيد بلخي است، به‌خصوص آن بيت که مي‌گويد:
از شمار دو چشم يک تن کم/ وز شمار خرد هزاران بيش
مرهم زخم و غم سترگ شاگردان استاد اما در بيت پسين اين سوگنامه آمده است:
توشه جان خويش ازو برباي/ پيش کايدت مرگ پاي آگيش
توشه جان استاد، آثار عميق او در ساحت انديشه سياسي در ايران به‌عنوان ميراثي گرانسنگ، براي امروز و آينده ماست. تاريخ انديشه سياسي در ايران، بي‌نام فيرحي ممکن نيست. مي‌توان او را نقد کرد، اما نمي‌توان ناديده‌اش گرفت. فيرحي در تاريخ انديشه سياسي در ايران ماندگار است.
دانشا چون دريغم آيي از آنک/ بي‌بهايي وليک از تو بهاست
روحش شاد و ياد و خاطره‌اش گرامي باد.