روزنامه وطن امروز
1399/08/29
بازنده
گروه سیاسی: دولت روحانی این روزها در حالی تلاش میکند با تغییر ادبیات خود، حمله به دیگر قوا، توهین به منتقدان عملکرد دولت و تکرار برخی ادعاهای قدیمی ماههای پایانی خود را سپری کند که بررسی مجموعه سیاستها، استراتژیها و عملکرد این دولت نشان از تبدیل شدن آن به یک الگوی شکستخورده برای عبرتگیری دیگران دارد؛ الگویی پرفراز و نشیب که در نهایت این روزها به نقطه آغازین خود بازگشته است و امید به طی کردن مجدد آن مسیر را دارد. * مثل همان روز اول نگاهی به مواضع مقامات دولتی و در رأس آنها رئیسجمهور، در ماههای پایانی دولت حکایتی از تکرار مکررات است؛ حرفها و آرزوهایی که از روز نخست دولت در سال92 دائما تکرار شده و حالا در آخرین ماههای حکمرانی دولت دوازدهم کماکان همه چیز بر مدار آنها تعریف میشود. کلیدواژه «تحریم» به عنوان نقطه کانونی مفهومپردازیهای دولت همچنان بار تمام مباحث را به دوش میکشد و هر مقام دولتی تمام مشکلات موجود کشور را با این واژه دارای نسبت میداند. روحانی که در انتخابات سال92 با تعریف تحریم به عنوان علتالعلل مشکلات جامعه ایران موفق به کسب آرا شد و پس از آن با در اختیار داشتن بیسابقهترین امکانها برای مذاکره با طرف آمریکایی به سمت توافق هستهای حرکت کرد و در نهایت سال96 وعده رفع تحریمهای غیرهستهای در صورت انتخاب مجدد را داد، این روزها هنوز تحریم جزء جداناشدنی سخنرانیهایش است و از محاسن ایران بدون تحریم سخن میگوید. موضع آشنا و تکراری دولت در این زمینه در حالی است که اساسا فلسفه شکلگیری و انتخاب دولت او از میان برداشتن همین واژه از واقعیت زندگی مردم بود. روحانی و دیگر مقامات دولتی در شرایطی با اعتماد به نفسی مثالزدنی مدیریت خود را در شرایط پابرجا ماندن تحریمها تحسینبرانگیز میدانند که اساسیترین وعده آنها و مهمترین کارویژهای که برایشان تعریف شده بود از میان برداشتن همین تحریمها بوده است و اگر آنچنان که خود آنها نیز اذعان میکنند، تحریمها مانع شکوفایی اقتصادی و حادث شدن انبوهی از مشکلات شده است، نشان از عملکرد ضعیف آنها دارد. در همین زمینه رئیسجمهور چندی پیش با بیان اینکه پیش از این در شرایط «تحریم اقتصادی» بودهایم و اکنون در موقعیت «جنگ اقتصادی» قرار گرفتهایم تلاش کرد مدیریت خود و همراهانش را مدیریتی موفق(!) توصیف کند؛ او در حالی برای این توصیف از عنصر تحریم وامگیری کرد که صرف اقرار به آن ادعا نشان از شکست دولت او دارد. دولتی که وعده رفع تحریمها را داده است و بر مبنای آن تمام امور داخلی کشور را به توافق خارجی خود با آمریکا پیوند زده است، پس از انعقاد توافق کماکان با همان تحریمها دست و پنجه نرم میکند و به جای پاسخگویی نسبت به دستاورد مذاکرات اینچنینی، به مدیریت خود در شرایط تحریم افتخار میکند. بر همین اساس نگاهی اجمالی به سخنان این روزهای مقامات دولتی و قیاس آن با صحبتهای روزهای آغازین دولت نشان از یک تکرار بیسرانجام دارد؛ تکراری که مبنای آن را باید در قرار گرفتن «آرزو» به جای «استراتژی» دانست. دولتی که با آرزوی رفع تحریمها قدرت را به دست گرفت و معتقد بود با تحقق آرزوهایش قادر به خلق موقعیتی ممتاز و عبور از جایگاه موجود خواهد بود، پس از بر باد رفتن آرزوهایش هیچ استراتژی معینی برای مدیریت کشور نداشته است؛ آنچنان که با گذشت 5/2 سال از خروج دولت آمریکا از برجام، کماکان نمیتوان استراتژی جایگزینی را در رفتار مقامات دولتی یافت، آنها کماکان به محکوم کردن اقدام رئیسجمهور آمریکا ادامه میدهند و هیچ استراتژی دیگری جز فرستادن لعن و نفرین به کاخ سفید تجویز نکردهاند. بیعملی مضاعف در سایه شکست تنها ایده مدیریتی دولت یعنی برجام، باعث شده است فضای عمومی کشور در 5/2 سال گذشته شاهد رهاشدگی کامل امور باشد. نرخ صعودی ارز و افزایش 10 برابری آن در بازه زمانی 3 ساله که در نوع خود یک رکورد محسوب میشود، مهمترین شاهد مثال رهاشدگی مدیریت کشور در شرایط بحرانی کنونی است. در این میان لحن مقامات دولتی و متوسل شدن مجدد آنها به توهینهای زنجیرهای به منتقدان، از دیگر مواردی است که یادآور سالهای نخست دولت به شمار میآید؛ دولتی که در سال پایانی خود باید در جایگاه پاسخگو قرار گرفته و نسبت به عملکرد خود توضیح دهد، کماکان از منتقدان خود دشمن فرضی میسازد و به جنگ آنها میرود. برای نمونه میتوان به سخنان روز گذشته رئیسجمهور استناد کرد؛ جایی که او در واکنش به انتقادات گسترده نسبت به عملکرد دولت گفت: «جنایات آمریکا را نباید لاپوشانی کنیم. آمریکا جنایت کرده است. به جای اینکه بگویند آمریکا جنایت کرده میگویند دولت در مدیریتش چه کار کرده است؟ شما اصلا میدانید مدیریت چیست که این حرفها را میزنید؟ این دولت همان دولتی است که بالاترین رشد اقتصادی و کاهشیافتهترین تورم را در دوران خودش در سال ۹۴، ۹۵ و ۹۶ به وجود آورده است. این دولت همان دولت است. همانها هستند که دارند تلاش میکنند». اظهارات اینچنینی آن هم در شرایطی که حتی حامیان دیروز دولت نیز این روزها به ضعف عملکرد آن و اشتباه بودن ایدههایش اقرار کردهاند، تنها میتواند به مثابه تلاش برای توسل به استراتژی قدیمی دولت مبنی بر تحقیر و ایجاد تشکیک پیرامون منتقدانش تفسیر شود. * توازن معیوب سیاست خارجی و امور داخلی شناخت و بررسی گفتمان، عملکرد و نتایج اقدامات هر دولت پیش از هر چیز نیازمند مبدا ظهور آن دولت است. دولتی که در موقعیت اضطراری تشکیل میشود نمیتواند خاستگاه و کارویژهای همانند دولتی که محصول دوره ثبات بوده است داشته باشد. دولتی که بر اثر ائتلاف چندین جریان تاسیس میشود نمیتواند از سنخ دولتی باشد که در نتیجه فعالیتهای مستمر یک حزب در سالیان سال بوده است. بر این مبنا هر گونه قضاوت پیرامون دولت روحانی نیازمند شناخت بستر روی کار آمدن آن، ایدهای که برای تغییر شرایط داشته و نسبت اقدامات صورت گرفته با ۲ عامل پیشین است. دولت روحانی آنچنان که پیش از این نیز مورد اشاره قرار گرفت، دولتی برخاسته از شرایط اضطراری اوایل دهه90 و فشارهای اقتصادی پس از تحریمهای خارجی بود که با طرح ایدهای مبتنی بر سیاست خارجی تنشزدا موفق به کسب آرای مردمی شد. عملکرد چنین دولتی پیش از هر چیز در نسبت با موقعیت تحریمهای خارجی تعریف میشود و بر جا ماندن آن تحریمها و حتی تثبیت جایگاهشان در زندگی مردم نشان از ناکامی کامل آن دارد. با این حال در توصیف و تشریح این ناکامی باید به مساله مهم توازن سیاست خارجی دولت و نسبت آن با امور داخلی پرداخت. دولت روحانی در آغاز به کار خود- و پیش از آن در میدان رقابتهای انتخاباتی- با برجسته کردن عامل سیاست خارجی به عنوان تعیینکنندهترین متغیر موجود، تمام توجهات را به سمت نتایج مذاکرات خارجی برد. در چنین فضایی میدان مذاکرات خارجی از یک میدان ملی تبدیل به میدانی جناحی شد، تا جایی که حتی وزیر امور خارجه در سخنرانی خود در شورای روابط خارجی آمریکا در موضعی غیرملی، تعجیل در توافق را به عنوان عاملی موثر برای در قدرت ماندن دولت مستقر و حامیان اصلاحطلبش دانست. ادامه این رویکرد ضدملی، مذاکرات خارجی را تبدیل به میدان برد و باخت جناحهای داخلی کرد. رسانههای حامی دولت پس از هر توافقی با تشویق مردم برای برگزاری شادیهای خیابانی عملا باعث بالا رفتن حساسیت عمومی در حاشیه مذاکرات شدند. شرطی شدن جامعه، بازار و سایر سطوح زیست عمومی به میدان متاثر از مذاکرات کار را به جایی کشاند که در نهایت هم سیاست خارجی و هم امور داخلی قربانی فضای هیجانی مذاکرت شود. به عبارت دیگر از سویی تبدیل ابزار دیپلماسی به یک هدف، باعث غفلت از سایر وجوه داخلی قدرت و لزوم برنامهریزی برای اصلاح ساختار داخلی و تقویت قدرت درونی ایران شد و از سوی دیگر فشار رسانهای برای رسیدن به توافق هستهای باعث شد در نهایت طرف مقابل نیز با علم به موقعیت اضطراری ایران برای رسیدن به یک توافق، در برابر امتیازات ایران، امتیازات قطرهچکانی و مشروطی بدهد که به سهولت هر چه تمامتر در جریان برجام نقض شدند. در این میان هر چند جناحهای همسو با دولت از نان مذاکرات متنعم شدند اما از چاه آن آبی برای مردمی که منتظر گشایشها بودند استخراج نشد. دولت روحانی به عنوان دولتی که تمام تخممرغهایش را در سبد سیاست خارجی گذاشته بود، پس از اوباما و ترامپ، حالا در انتظار روی کار آمدن جو بایدن نشسته و رسانههای حامی خود را بسیج کرده است تا با تکرار آرزوهای قدیمی و برجامی، تعویض ساکنان کاخ سفید را یک تعویض طلایی تفسیر کنند. اما دولت پیش از هر گونه تفسیری باید از نتیجه سیاستهای خود در مواجهه با ۲ دولت پیشین آمریکا دفاع کند. محدود کردن همه پاسخها به این مساله که دولت ترامپ یک دولت استثنایی بوده است، تنها میتواند به عنوان فرار به جلو معنا شود. عملکرد دولت و در پیش گرفتن رویهای عقلانی نهتنها میتوانست امتیازات بیشتری برای کشورمان به همراه داشته باشد که متقابلا باعث افزایش هزینهها برای ترامپ نیز میشد. در نهایت سیاست دولت و توازن معیوب آن در میان سیاست خارجی و امور خارجی، از دولت یازدهم و دوازدهم الگویی کامل برای چگونگی شکست دولتها ترسیم کرد. الگوی تک متغیر دولت که امید زیادی به همراهی طرف متخاصم خارجی داشت، تدبیری برای پس از ناامیدی خود نیندیشیده بود. * چالش دستاوردی پاستور بیدستاوردی دولت یازدهم و دوازدهم در حالی تبدیل به چالش روزهای پایانی آن شده است که کمتر دولتی را در تاریخ ایران میتوان همانند آن یافت. روحانی در ماههای پایانی دولت خود هر قدر هم که تلاش کند با توهین به منتقدان خود و در پیش گرفتن ادبیات آب و صابونی خود را از موضع پاسخگویی خارج کند اما نمیتواند در هیچ زمینهای مدعی دستاورد باشد. اقتصادی که نامتلاطمترین روزگار خود را در روزهای پسابرجامی دولت او تجربه کرد و اقتصاد ایران را با پدیده دلار 30 هزار تومانی مواجه کرد، سیاست خارجهای که تمام ابتکار عمل خود را مشروط به انتخابات ریاستجمهوری آمریکا کرده، در کنار کارنامه شکستخورده دولت در زمینه مسکن و سیاستهای رفاهی نشان از یک چالش بیسابقه دارد. دولتی به پایان خط رسیده که هیچ مسیری را برای مردم طی نکرده و سعی میکند در جایگاه یک قربانی خود را تعریف کند!