چشمهای امین بعد از مرگ هم میبینند
امین رنجبر همان پسری است که شب 22 مهرماه در آن خانه پررمز و راز آخرین نفسهایش را کشید. واحد هفت، طبقه چهارم. تنها چیزهایی که باقی مانده بود، بریدگی مثلثیشکل روی شیشه پنجره بود. روی زمین جلوی در خانه نیز شمعهای آبشده که دوستان امین به یاد او روشن کرده بودند.
پسری که گفته میشد با دوستانش ماده مخدر به نام قارچ مصرف کردند. با هم درگیر شدند و در نهایت این درگیری با مرگی تلخ به پایان رسید، اما هیچکس نمیدانست که در آن خانه چه اتفاقی افتاد. امین چطور از ساختمان به پایین پرت شد. صداهای درگیری و بعد هم سقوط یک پسر، تنها روایت مشخص این ماجراست.
امین جان باخت و دوستانش نیز همگی یک روایت را مطرح کردند. اینکه امین پس از مصرف ماده مخدر قارچ خودش را به پایین پرتاب کرد. ماجرایی که مادر امین از همان روز اول قاطعانه آن را رد کرد: «پسرم اصلا اهل موادمخدر نبود. او حتی سیگار هم نمیکشید. چطور میشود پسری که یک سیگار هم نمیکشد، بخواهد ماده مخدر عجیب و غریب را امتحان کند. او مشکلی نداشت که بخواهد خودکشی کند.
من پسرم را بهتر از هرکس دیگری میشناختم. تنها پسرم بود. او اصلا اهل مواد و خوشگذرانیهای اینچنینی نبود. سرش به کارش گرم بود، دوسال در آپارتمانش تنها زندگی میکرد و همسایههایش میگویند ما اصلا نمیدانستیم که پسر مجردی ساکن آپارتمانمان است.»
روایت تلخ شب حادثهمادر امین، با یادآوری آن شب و لحظهای که خبر این اتفاق را شنید، بغض میکند: «ساعت 2 شب 23 مهرماه بود. به ما زنگ زدند و گفتند که در خانه پسرم درگیری شده؛ یکنفر بازداشت و یکنفر دیگر هم به بیمارستان منتقل شده است. خیلی شوکه شدم. هنوز نمیدانستم که امین بازداشت شده یا مصدوم. ولی همان لحظه انگار حسی به من گفت که پسر من روی تخت بیمارستان است. بلافاصله از شهرستان به سمت تهران راه افتادیم. در راه دوباره با همسایه تماس گرفتم. گفتم مشخصات کسی که در بیمارستان است را به من بده. وقتی گفت تهریش دارد فهمیدم امین است.
با این حال فکر نمیکردم مرده باشد. به ما نگفتند مرده که در راه حالمان بد نشود. با خودم گفتم وقتی به بیمارستان برسم، احتمالا پسرم زیر سرم است. اما وقتی رسیدم به من گفتند امین پرتاب شده و جان باخته است. پدرش حالش بد شد. من هم همینطور. هر دویمان را با ویلچر از بیمارستان بیرون آوردند. تاب ایستادن روی پاهایمان را نداشتیم. باورم نمیشد که پسرم را از دست دادهام.»
خواب مرموزمادر امین از خوابش میگوید. خوابی که یکماه پیش از مرگ پسرش دید و درست یک روز بعد از فوت پسرش باز هم خوابی دیگر دید. خوابی که به گفته خودش به رویا بیشتر شبیه است و همیشه درست از آب درمیآید: «یکماه پیش از حادثه بود. یک شب خواب دیدم که امین در تهران جانش در خطر است. باید حتما میرفتم و نجاتش میدادم. بلافاصله وقتی بیدار شدم، با امین تماس گرفتم. موضوع خوابم را گفتم. ولی او گفت مامان خیالت راحت من حالم کاملا خوب است. از او خواستم به شهرستانمان برگردد، ولی گفت که به خاطر کارش نمیتواند برگردد. انگار به من الهام شده بود قرار است اتفاقی تلخ برای پسرم بیفتد، تا اینکه آن ماجرا رخ داد.»
امین هیچ ماده مخدری مصرف نکرده بودحالا بعد از گذشت 9ماه جواب پزشکی قانونی نیز زوایای پنهان این پرونده را فاش کرده است. اینکه امین هیچ ماده مخدری مصرف نکرده بود. همین مسأله خانواده امین را برای پیگیری قاطعانهتر این پرونده مصمم میکند: «این نظریه نشان میدهد که پسرم پاک بود. آن شب نه مواد مصرف کرده و نه توهم داشت. پس دلیلی هم وجود نداشت که خود مسبب سقوطش باشد و بخواهد خودش را از پنجره به پایین پرتاب کند. دیگر هیچ شکی ندارم که دوستانش او را انداختهاند. صدای درگیری هم گویای همین ماجراست.
احتمالا آنها سر موضوعی که نمیدانم چیست، دعوا کردهاند. بعد هم در این درگیری پسرم را به پایین پرتاب کردهاند. اگر مشخص میشد که پسرم موادمخدر مصرف کرده است، شاید من هم دچار تردید میشدم. ولی از همان اول میدانستم که امین پاک است و اصلا سمت مواد نمیرود.»
شکایت به عنوان قتل عمداین زن حالا تنها خواستهاش مجازات عاملان مرگ پسرش است. روشنشدن حقیقت. بازداشت آنهایی که در آن شب کذایی در خانه امین بودند و حالا آزادانه میچرخند: «حقیقت اصلی آن شب را فقط امین میداند و دوستانش؛ حالا دیگر امین نیست. فقط دوستانش هستند که میدانند در آن خانه مرموز چه اتفاقی رخ داد کاش این پرونده قاطعانهتر پیگیری شود. من میدانم که پسرم را کشتهاند. شکایتم قتل عمد است. یکی از دوستان امین همان شب بازداشت شد ولی خیلی زود او را آزاد کردند.
از همه دوستانش تحقیق کردند. آنها همگی یک حرف را میزدند. اینکه امین مواد مصرف کرد و خودکشی کرده است. اما به گفته همسایهها شب حادثه از خانه امین صدای دعوا و درگیری طولانیمدت شنیده شده بود.»
تقاضای کمک داریممادر امین ادامه میدهد: «امین اهل کار و پیشرفت بود، حتی سیگاری هم نبود. برای همین خودم دست به کار شدم. از همه پرسوجو کردم. من فقط همین یک پسر را داشتم. برایش کلی آرزو داشتم. قرار بود به زودی لباس دامادی به تنش کنم. میخواستیم به خواستگاری دختر مورد علاقهاش برویم. او دوسال پیش از مرگش به تهران آمد. در شهرستانمان کار میکرد. ولی گفت در تهران میتواند درآمد بهتری داشته باشد و پیشرفت کند. برای همین از دوسال پیش ساکن همین خانه شد. او متخصص مارکتینگ و کسبوکارهای آنلاین بود. آن شب هم چند نفر از همکارانش در خانهاش بودند.
پرونده حالا در پلیس آگاهی تهران بررسی میشود، ولی هنوز به هیچ نتیجه ای نرسیده است. فقط نظریه پزشکی قانونی است که نشان میدهد پسرم خودکشی نکرده، او را کشتهاند. خواسته من به عنوان یک مادر این است که خیلی زود راز مرگ پسرم مشخص شود. تحقیقات بیشتری در این زمینه صورت بگیرد تا زوایای پنهان این ماجرا فاش شود. حال من و پدر امین اصلا خوب نیست. برای همین از پلیس و دستگاه قضائی میخواهم که به ما کمک کنند، چراکه هیچکس از پسر من بدی ندیده بود. او جوان سر به راهی بود، حتی همسایهها نیز همه از او راضی بودند.»
مادر امین در خصوص اهدای عضو پسرش نیز میگوید: «پسرم خودش کارت اهدای عضو داشت. برای همین به محض اینکه به ما گفتند میتوانیم اعضای بدنش را اهدا کنیم، بدون هیچ فکری قبول کردم. چون میدانستم این خواسته خود امین هم بود. اما اعضای بدن پسرم فقط چشمانش قابل اهدا بودند، که آن را نیز اهدا کردیم. حالا هم از این کار خوشحالم و میدانم پسرم هم راضی است.»
1