شما مقصريد، نه مهرشاد

در چند روز گذشته خبري توجهم را جلب كرد. «فرمانده قرارگاه جهادي بازداشت شد!» من مهرشاد سهيلي را نمي‌شناسم. اما وقتي به عكسش نگاه كردم و متوجه محل زادگاهش شدم، بيش از آنكه نسبت به او خشمي داشته باشم، از كساني عصباني شدم كه اين بلا را سر اين بچه آوردند. از تعبير بچه استفاده مي‌كنم. زيرا در اين سن و سال كه طرف را با تعابيري چون فرمانده قرارگاه مي‌خوانيد، چه انتظاري از او به عنوان يك جوان نورس داريد! او فقط بسان مردم ديارش باهوش بود.چه بسا در آغاز هم نيت بدي نداشت اما زود متوجه سوراخ دعا شد. او فهميد در سيستمي كه مداهنه و تملق و چاپلوسي ملاك بالا رفتن از نردبان‌هاست، از خود پرسيد چرا من نكنم؟ اينجا محل گفت‌وگوهاي اخلاقي نيست كه بپرسيم چرا كف نفس نكرد و چه و چه... مگر آنهايي كه در اين سال‌هاي پس از انقلاب شهرت دينداري و زهدشان گوش فلك را كر كرده بود، كم خطا كردند كه حال يقه اين نوجوان را بگيريم؟ او كه ديروز و پريروز مورد اتهام قرار نگرفت. او احتمالا براي رسيدن به جايي كه بتواند به يك نمونه جوان انقلابي مومن بدل شود و به سهولت و رانت با عالي‌ترين مقامات سياسي و مذهبي ملاقات نمايد، احتمالا چند سالي هم در تكاپو بوده. بايد از كساني شكايت و گله كرد كه موجب پيدايش چنين ساختاري شده‌اند. اينكه براي رشد و پيشرفت، صالح و كارآمد و متخصص نباشيد، بلكه تنها بايد خوب دروغ بگوييد و به تعبير گوبلز، جوري هم بزرگ باشد كه كسي نتواند ترديد كند! يا اگر مخاطب شما دانست كه داريد قورباغه را به جاي فولكس جا مي‌زنيد در موقعيتي متزلزل باشد و شهامت اعتراض نداشته باشد. چون معمول آن است كه منتقد باهوش بايد به جاي آن كذاب پاسخگو باشد. معتقدم آنهايي كه زمينه فريب خود و مردم را در اين داستان فراهم كردند، بايد دستگير شوند. ولي سوال آن است، اگر به راستي بخواهند مست گيرند، كسي باقي مي‌ماند! ساختار نظام آموزشي و تربيتي ما اشكال دارد. ما سيستمي نساخته‌ايم كه در آن فضيلت عامل رشد و پويايي و تكريم باشد. شكلي از فرماليته ايدئولوژيك در كنار فرهنگ چاپلوسي و فاقد نظام ارزيابي و كاهش منزلت متفكران و ده‌ها عامل ديگر دست به دست هم داده‌اند تا بسياري امور بزرگ در دست مردان خرد قرار گيرد. آنهايي كه متوجه نبودند جوانگرايي به معني انتصاب تعدادي مدير بي‌تجربه براي اداره يك وزارتخانه به عنوان دوره كارآموزي نيست! مقصر هستند. رهبري انقلاب اگر از تعبير جوانگرايي سخن گفتند، گمان نمي‌برم منظورشان اين شكل از كادرسازي بوده است. تربيت نيروي جوان چنانچه در كنار انباشت نسلي و انتقال ميراث گذشته و ارايه كارنامه‌اي در سطوح پايين‌تر و سلسله‌مراتبي نباشد، به فاجعه ختم مي‌شود. همان‌گونه كه در تجربه احمدي‌نژاد تكرار شد. او تركيبي از توهم، خودبزرگ‌بيني، ناآگاهي و سوءتدبير بود. بسياري از تصميماتش خلاف منافع ملي يا عامدا يا سهوا در خدمت صهيونيسم جهاني بود. امروز هم مي‌خواهد اداي بوريس يلتسين يا ژان‌لاك را درآورد!!
نمي‌دانم چرا برادراني كه آن تدبير را رقم زدند و امروز در آن مانده‌اند، مجددا چنين مي‌كنند! يك پاسخ آسان به اين نگرش آن است. تربيت انسان‌هاي شايسته كار يكي، دو روز نيست. از سويي وقتي فضاي نخبگي حاكم شود، نمي‌توان اين دسته از تصميم‌سازان را متولي امر كرد. اين چرخه تداوم دارد. شما يك ساختار معيوب داريد. خروجي سيستم افراد اصيل و اثرگذار نخواهند بود، لذا شما نگرش و ساختار تشكل‌يافته را تغيير نمي‌دهيد، چون اگر چنين شود، براي شما ديگر جايي نيست. پس تصميم به توليد كاريكاتوري جعلي و مصنوعي مي‌زنيد. در داستان آن مجري زن مشهور كه به شكل دردناكي هم زندگي‌اش به پايان رسيد، اين مدل قابل خوانش است. از خودمان بپرسيم: چه كسي و سيستمي ما را وامي دارد تا آني نباشيم كه ادعا مي‌كنيم؟ او بيش از آنكه خود مقصر باشد، قرباني سيستمي شد كه مي‌گفت: دروغ بگوييد تا بتوانيد كار كنيد و ديده شويد. اين فضا حتي ظلم به مومنين و نيروهاي حقيقي حزب‌اللهي هم هست، چون آنها هرچه كرده و مي‌كنند مبتني بر يك باور اصيل است. امروز امثال ما كه منتقديم كمتر در معرض اين نگراني هستيم، چون تكليف‌مان معلوم است. فشار بر نيروهايي وارد مي‌شود كه نمي‌توانند اين حجم از دروغ را برتابند و مساله‌دار مي‌شوند. اين امر به ريزش گسترده نيروهاي مذهبي تبديل شده است. نگاهي به پژوهش‌هاي دولتي و مستقل اين گزاره را تاييد مي‌كند. دستگاه سري‌دوزي انسان سفارشي اين اشكال را دارد كه سر و ته محصول را مي‌زند و كميتي از نمونه‌هاي يك شكل برون مي‌دهد. وقتي به اين تيپ جماعت مي‌نگري، يك شكل حرف مي‌زنند، يك جور مي‌پوشند، از تعابير مشخصي بهره مي‌برند اما صاحبان دستگاه هم مطمئن نيستند، نمونه‌هاي ساخته‌شده چون به خلوت مي‌روند، چه مي‌كنند؟ مطالعات موسسه بروكينز در داستان مديريت ارشد در بيش از 70 كشور يك نتيجه درخشان برون مي‌دهد. سلسله‌مراتب ارتقاي سازماني نبايد تنها در چنبره خشك و بي‌روح بروكراتيك قرار بگيرد. شكلي از نوآوري و بدعت در بهره‌وري موثر است. اما نظام تصميم‌سازي نبايد شوك‌آفرين باشد. از سويي كارايي مديران و تصميم‌سازان در بازه سال‌هاي 50 تا 70 عمرشان به بار مي‌نشيند. به زبان ساده‌تر بهترين دوره مديريت ارشد و كلان در سال‌هاي 50 به بعد خود را نشان داده است. اين البته در راستاي ايجاد مكانيزم تزريق خون جديد هم هست. اينجاست كه جوانان در كنار آن تجربه‌هاي انباشت‌شده رشد مي‌كنند در نمونه‌هايي نيز جايگزين مي‌شوند. همه آن داستان مسلمان تازه‌وارد به مسجد را شنيده‌ايم. معمولا بايد تكريم كرد و قدر شناخت، اما هيچ‌گاه او را پيش‌نماز نمي‌گذارند. مهرشاد سهيلي مثل بسياري كه امروز وزير شده‌اند و ادعاهاي عجيب و غريب مي‌كنند، محصول اين سيستم فكري است. تنها دو نكته وجود دارد. شما امثال مهرشاد سهيلي و زندگي‌اش را نابود كرديد، چون او را در جايي نشانديد كه موجب نابودي آن بچه شد. بايد شما را محاكمه مي‌كردند نه او را. يا به دليل ساده‌لوحي‌تان يا به دليل رياكاري سازمان‌يافته‌تان. نكته بعدي آن است كه: مهرشاد مثل بقيه كه از اين نردبان بالا رفته‌اند و هر روز ادعاهاي خنده‌دار مطرح مي‌كنند، فقط بدشانسي آورد نه چيزي فراتر. همين...