روزنامه آفتاب یزد
1400/12/21
اتلاف انرژی در حل مسائل اشتباه
دکترنویدهاشمی طبا- موضوع محوری این یادداشت، بیان این نکته است که بسیاری از نابسامانیها،در عدم تمرکز بر تعریف صحیح مسائل و پرداختن به مسائل اشتباه طراحی شده، ریشه دارند. به این معنا که برخی مسائل ، یا به اشتباه طرح شده اند، یا اصولا مسئله نیستند یا بخشی از مسئله بزرگتر دیگری هستند که با حل آن مسائل بزرگتر، به خودی خود مرتفع خواهند شد.پیش از پرداختن به مصداقها و نیز آسیبشناسی و پیشنهاد راهکار، لازم به ذکر است که اصولا «مسئله» به معنی مدل کردن یک «مشکل» است. در زبان انگلیسی، البته به هردو این مفاهیم، «problem» می گویند. در برگردان این مفهوم اما، هرگاه که امری یا چیزی به نظر «اشتباه» بیاید، میگوییم «مشکلی» روی داده است. هنگامی که آن مشکل را تعریف کنیم و به صورت سوالی مطرح نماییم و به دنبال مدل کردن و یافتن پاسخ آن سوال و نیز رفع آن ناهنجاری باشیم، به آن «مسئله» میگوییم.
بنابراین، به کار بردن کلمه «مسئله» ، به خودی خود راهکاری هوشمندانه است که نشان میدهد هدف، «رفع آن ناهنجاری» استو تنها بازگو کردن، بزرگنمایی، مقصریابی (یا مقصر تراشی) یا مصادره مطلوب از آن مشکل برای نفع شخصی و گروهی و نهایتا حتی، دامن زدن به آن مشکل مقصود و منظور نظر نیست.
باید اذعان نمود که برای حل مسائل در هر حوزهای، دهها پارادایم، مدل، راهکار و روش «شناخته شده» و «محک خورده» وجود دارند. برای مثال، رهیافت حل مسائل تحلیلی، مدل حل مسائل خلاقانه، مدل حل مسائل فرد نیکولاس، مدل حل مسائل ایدهآل (IDEAL) ، روش کپنرترگو، فرآیند شش سیگما (DMAIC) ، مدیریت حل مسئله (AT&T) ، روش ۱۲ مرحلهای مهندسی راه حل، فرآیند نه گام نوآفرینی (Synectics) و صدها مدل و روش دیگر، همه به صورت آکادمیک و حرفهای تعریف شده ان. مهندسان و مدیران با این راهکارها و روشها آشنایی کامل دارند و به طور گسترده در صنعت و عمران به کار میروند.
پس اشکال کار کجاست؟ چرا با «آگاهی از» و «آشنایی با» اینهمه روشهای حل مسائل، اینچنین با مشکلات (به ظاهر) لاینحل اجتماعی، عمرانی، اقتصادی و فرهنگی روبرو هستیم؟
به زعم صاحب این قلم، طرح «مسائل خطا» (wrong problems) از مهمترین دلایل نابسامانی هاست. وقتی مسئلهای به خطا طرح شود، هم از مسئله اصلی غافل میشویم و هم توان خود را صرف حل مشکلی خیالی یا غیرواقع یا حداقل، بخشی از یک مشکل کردهایم. متداولترین اینها، برخورد با معلولها به جای علت هاست (رجوع شود به مقاله «اصلاح نابکاری به جای تحلیل بیچارگی» از این نویسنده).
به عنوان شاهدی نزدیک و مثالی معلوم،
کلانشهر تهران را تجسم کنید. مشکلاتی که در نگاه اول میبینیم اعم از وضعیت ناهنجار آلودگی هوا، ترافیک سنگین صبح و غروب، چهره نابسامان مشاغل کاذب «همهگیرشده» و نابسامانیهای بسیار دیگر همه و همه نیاز به مدل شدن دارند. اینها، همه و همه مشکلاتی است که هم معلولاند و هم علت. ترافیک، هم معلول خیابانهای بد طراحی شده با کشش نامناسب است؛ هم معلول جمعیت بسیار بیشتر از ظرفیت این کلانشهر است؛هم معلول سیاستهای توسعه ناهمگون شهرسازی از جمله ارتفاع گرفتن شهر و فروش تراکم و برجباغهاست؛ نهایتا معلول بیفرهنگی در رانندگی و بسیار علل دیگر است.
از طرف دیگر، همین ترافیک، علت بسیاری از ناهنجاریهای دیگر قلمداد میشود از جمله: فرسوده شدن اعصاب و روان شهروندان، هزینه بالای ایاب و ذهاب و تلف شدن بهترین ساعات مفید همشهریان عزیز،فرسوده شدن و استهلاک خودروها، بالا رفتن هزینه تمام شده کالا و خدمات و بسیاری پیامدها و عواقب دیگر.
سالها پیش، کلان شهرها دارای محدوده شهری و ارائه خدمات بودند که به نوعی حل مسئلهای خطا محسوب میشد. در حاشیه شهرها، حلبی آبادها و زورآبادها شکل گرفتند که چون خارج از محدوده بودند، از خدمات شهری مانند جمعآوری زبالهها یا خدمات بهداشتی و حتی خدمات اجتماعی ضروری مانند آب و برق هم محروم بودند و توجه کافی به مسائل ایمنی و سلامت و امنیت آنها نمیشد و از این رو، زمینهساز رشد انواع خلافها و تبهکاریهامی شدند.
بعد از حذف محدوده شهری، که آن هم حل مسئله اشتباهی بود، تهران به سرعت از اطراف رشد کرد. مدیران عالی، با «حل اشتباه مسئلهای اشتباه» گمان کردند که «وقت ارتفاع گرفتن» تهران است. مجتمعهای مسکونی انبوه در غرب و شرق و برجباغها
(با نابودی باغها و ایجاد باغچههای کوچک در کنار کوه سیمان و آهن) در شمال شهر ساخته شدند. این بار حل اشتباه مسئلهای اشتباه،آیندهای تلخ را برای شهر رقم زد. حال آنکه با توجه به مدرنسازی روستاها و ایجاد رفاه و بهداشت و سرمایهگذاری مطمئن و توانمندسازی روستاییان و ایجاد شبکه گسترده بهداشت و درمان و طرحهای دیگر، باید انگیزه مهاجرت کاهش مییافت. در کنار این طرح ملی، باید شهرکهای جدید که در آنها همه گونه امکانات زندگی مدرن به همراه فرصتهای شغلی مناسب فراهم بود، ایجاد میشد (فرصتهای شغلی که محصولات و خدمات جهانی نیز عرضه میکردند). به این صورت «مهاجرت معکوس» در کنار «تمرکززدایی» شکل میگرفت.
مثال دیگر از مسائل به اشتباه طرح شده، اصرار به فرزندآوری و تاهل «به هرقیمت!» یا مشوقهای کاذب و هیجانی است. امری که به جای شکلگیری زندگی با ثبات و آرامش، احتمال جدایی در همان سالهای اول زندگی مشترک را افزایش میدهد و ازدیاد افراد شکست خورده در شکل دادن زندگی خانوادگی (مطابق آمارهای رسمی) ، از افزونی افراد مجرد، «اختلال اجتماعی و روانی» بیشتری خواهد داشت.
در مقابل، برای جوان و با طراوت نگه داشتن جامعه و میل به «زندگی مشترک پایا» ایجاد ثبات اقتصادی ، اجتماعی و فرهنگی، ایجاد انگیزه «ماندن در وطن و ساختن آن» برای جوانان و فارغ التحصیلان، بازنمودن دایره تنگ مدیران و کم کردن تنگنظریها، خصوصی سازیهای اصولی به جای اختصاصیسازی ها، حفظ ارزش پول ملی و اولویت دادن به منافع ملی، مسائلی خواهند بود که «به درستی» طرح شدهاند.
مثال ملموس دیگری نیز ارائه میشود که روشنگر «جمله کانونی» این یادداشت یعنی توجه به طرح و حل «مسائل صحیح» خواهد بود. نگارنده، چندی پیش، در خصوص «ربع قرن ممنوعیت استفاده از ماهواره» ، مقالهای منتشر نمود. در آن یادداشت به تفصیل، بحث و بررسی شد که تصویب چند هفتهای و سریع مصوبه و آیین نامهای که آینده یک ملت را شکل میدهد، چه پیامدهایی داشته است. به طور مشخص، از مهمترین وظایف اخلاقی والدین، کنترل هوشمندانه برنامههایی است که آسیب جدی روانی برای کودکان ایجاد میکنند؛ مانند صحنههای بسیار خطرناک و خشن که فرزندان را پرخاشگر میکنند و صحنههای بسیار غیراخلاقی، که حداقل «بلوغ زودرس» به دنبال خواهند داشت.
برای حل این مسئله مهم، سالهاست که ابزارهای کنترلی رسانهها و دریافت کنندههای دیجیتال وجود دارند و امکان نظارت (monitoring) و کنترل والدین (parenta- control) بر برنامهها را به خوبی فراهم ساخته اند. واضح است که تکنیکها و ابزارهای مرتبط با آنهاباید طی برنامههای منسجم و مدون در مدارس، رسانههای ملی و شبکههای اجتماعی به طور مفصل و با مصداق و مثال،بحث شوند و کارگاههای آموزشی برقرار شوند. متاسفانه، به دلیل همین مصوبه و تابو شدن ماهواره،طی دهههای گذشته و برای چند نسل تربیت شده دهههای اخیر، چنین آموزش ملی ضروری، هرگز مقدور نشده است. باید به طور صریح بیان نمود که همگانی شدن آنچه جرم انگاری شده (یا جرم انگاری آنچه همگانی شده) تبعات و پیامدهای غیرقابل جبرانی دارد.
این یادداشت، در همین جا به پایان میرسد ونه به طرح صیانت میپردازد و نه بیان مصادیق متعدد «مسائل به اشتباه طرح شده» در حوزههای مختلف را در دستور کار دارد. به عبارت دیگر، تنها یادآوری ضرورت بررسی عواقب این گونه طرح مسئلهها و راهکار تعریف «صحیح مسئله» رسالت این نوشتار بوده است و بیش از آن در قلمرو و حوصله آن نیست. برای این کار البته، دانشگاهها و دپارتمانهای تحقیق و توسعه ماموریت دارند که «سمپوزیومهای تخصصی» را برپا کنند و به تحلیل و بررسی و مدلسازی و رفع و رجوع مسائل مربوطه بپردازند.
اما باید بار دیگر تاکید نمود که تمرکز بر حل مسائل اشتباه غیر از اتلاف انرژی و زمان (که میتوانسته برای حل مسائل صحیح به کار رود) ، باعث میشود که مسائل و مشکلات عدیده دیگر (شاید لاینحل) بوجود آیند؛ که اگر این راه حلها به کار نمیرفت، آن مشکلات نیز وجود نداشتند. مطابق عادت مالوف، امیدوارانه به حل موفقیتآمیز مسائل به درستی طراحی شده باور داریم و با شعری زیبا از کیوان شاهبداغی،این نوشتار را عطرآگین میکنیم:
نه تو میمانی،
نه اندوه،
و نه هیچ یک از مردم این آبادی.
به حباب نگران لب یک رود قسم
و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت:
«غصه هم خواهد رفت».
آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند.
لحظهها عریانند؛
به تن لحظه خود جامه اندوه مپوشان هرگز.
تو به آیینه، نه! آیینه به تو خیره شده ست؛
تو اگر خنده کنی او به تو خواهد خندید
و اگر بغض کنی،
آه از آیینه دنیا که چهها خواهد کرد.
گنجه دیروزت، پر شد از حسرت و اندوه و چه حیف!
بستههای فردا همه: ای کاشای کاش!
ظرف این لحظه، ولیکن خالی ست.
ساحت سینه؛ پذیرای چه کس خواهد بود؟
غم که از راه رسید،در این سینه بر او باز مکن.
تا خدا یک رگ گردن باقی ست.
تا خدا مانده، به غم وعده این خانه مده.
سایر اخبار این روزنامه
بررسی دومین یکصد روز رئیسی
در تکاپوی استقلال وکلا
اگر اجازه قطع بازوهای قدرت ملی داده میشد امروز کشور با خطرات بزرگ مواجه بود
برخورد برای مخالفت با جنگ!
اتلاف انرژی در حل مسائل اشتباه
منافع ملی ایران و دیگر هیچ
نهارها و سمینارها
سفره کارگران رنگین میشود؟
آفتاب یزد در گفتگو با علی بیگدلی استاد تاریخ دانشگاه، تاثیر بحران اوکراین بر ساختارهای سیاسی آمریکا و اروپا را بررسی میکند
مکث در مذاکرات وین
فنلاندیسازی اوکراین