سند رسوایی امریکایی‌ها

گروه سیاسی/ مک فارلین مشاور امنیت ملی ایالات متحده امریکا در دولت دونالد ریگان در حالی در سن 84 سالگی درگذشت که زندگی سیاسی او بیش از سه دهه قبل و پیش از پنجاه سالگی به پایان رسیده بود. نام او با پرونده‌ای که در ایران به نام خودش و در امریکا با عنوان رسوایی پرونده «ایران-کنترا» شناخته می‌شود معروف است. این رسوایی برای مک فارلین آنقدر بزرگ بود که علاوه بر کناره‌گیری سیاسی، خودکشی را هم در کارنامه زندگی او ثبت کرده است. این خودکشی البته با کمک همسرش ناموفق ماند. مک فارلین درست زمانی که امریکا به یک بن‌بست سیاسی در مقابل تشکیل یک نظام نوپا و تبعات ناخودآگاه صدور افکار انقلابی و ضداستکباری رسیده بود در هیأت حاکمه امریکا مسئول پرونده‌ای شد تا با یک قمار سیاسی و با مخفی‌کاری در بخش‌هایی از هیأت حاکمه امریکا در ازای انتقال سلاح به ایران، به آزادی گروگان‌های خود در لبنان دست یابد. البته این آرزوی بزرگ پشت سخنانی مخفی شده بود که امریکایی‌ها در پشت تریبون‌های خود می‌گفتند.
ایران، مبدأ تحولات جدید
دولت امریکا با کمال اعتماد‌به‌نفس به مردم و کنگره اعلام می‌کرد که حاضر نیست برای چنین کاری تن به مذاکره بدهد؛ اما ریگان در خفا برخلاف ادعاهای خود راهکاری جز مذاکره و معامله برای خروج از این وضعیت نمی‌دید. امریکایی‌ها البته به خوبی متوجه شده بودند که تغییر مناسبات غرب آسیا اکنون از مسیر تهران می‌گذشت، به همین دلیل تلاش داشتند تا با تن دادن به خواسته‌های جمهوری اسلامی ایران به خواسته‌های خود برسند. البته مقامات این کشور به سیاق همیشگی خود تلاش داشتند تا از مسیر مذاکره موضوعی، به مذاکره در خصوص مسائل کلان‌تر همچون موضوعات منطقه‌ای دست یابند. از همین رو امریکایی‌ها سعی کردند تا با سفر مخفیانه به تهران و مذاکره با سران سیاسی جمهوری اسلامی، گامی در جهت تقویت جریان نزدیک به خود و البته گرفتن امتیازات منطقه‌ای بردارند. این موضوع البته با حسن تدبیر و دستور امام خمینی(ره) نه تنها امکان‌پذیر نشد که سندی بر رسوایی امریکایی‌ها شد. امام در این خصوص فرموده بودند: «هیچ یک از مسئولان با ‏آنها مذاکره نکنند‏‎.»
پرده اول؛ وضعیت جنگی ایران و عراق


ایالات متحده پس از پیروزی انقلاب اسلامی مسیر دشمنی و خصومت با نظام انقلابی ایران را پیش گرفت و به همه ثابت کرد که آنها ادامه مسیر سیاسی خود در کودتای 28 مرداد و البته حمایت‌های تمام‌قد از شاه مخلوع و وابسته ایران را در نظر دارند. از جمله مسائلی که به گسترش بدبینی‌ها نسبت به امریکا کمک کرده بود، حمایت از تجاوز رژیم بعث عراق به ایران و همچنین تحریم تسلیحاتی جمهوری اسلامی و حتی تحویل ندادن سلاح‌های خریداری شده ایران بود. این رژیم در حالی مانع همکاری تسلیحاتی دیگر کشورها با ایران نیز بود که جمهوری اسلامی همچون مرحله پیروزی انقلاب در بازپس‌گیری قسمت‌های اشغال شده توسط رژیم بعث، شگفتی‌ساز شد. پیشروی ایران به فاو تحت تحریم تسلیحاتی، تیر خلاصی به این گزاره بود که مهار انقلاب ایران و پروژه نابودسازی آن امکان‌پذیر خواهد بود. این وضعیت منجر به آن شد که حمایت‌های امریکا از عراق به طور قابل توجهی گسترده‌تر گردد. از همین‌رو مدرن‌سازی نیروی زمینی و هوایی عراق به سرعت توسط کشورهای غربی سرعت گرفت. از این پس رژیم بعث به سلاح‌هایی مجهز شد که سلاح‌های گذشته ایران کمتر توان مقابله با آن را داشت. به عنوان نمونه رزمنده‌های ایرانی قبل از این مقطع برای از بین بردن تانک‌های تی‌55 از آرپی جی 7 استفاده می‌کردند اما حالا از این سلاح‌ها کار چندانی ساخته نبود و تنها گلوله‌های توپخانه سنگین و موشک‌های تاو می‌توانست وارد زره تی 74 شود که ایران به آنها دسترسی نداشت.
پرده دوم؛ استیصال امریکا
در همین شرایط البته امریکایی‌ها نیز اوضاع خوبی در منطقه و بخصوص در لبنان که گروه‌های مقاومت حامی انقلاب اسلامی در آن فعال بودند نداشتند. هفت مأمور سیاسی و امنیتی غربی و بخصوص امریکایی طی هفت حادثه جداگانه در سال‌های 1362 تا 1364 در بیروت گروگان گرفته شده بودند. یکی از مهمترین گروگان‌ها «ویلیام باکلی» رئیس شعبه سازمان سیا در بیروت بود که به عنوان کارمند دیپلماتیک در این کشور فعالیت می‌کرد. تیم نجات گروگان‌ها نیز که از سوی امریکا و با همکاری موساد به این کشور اعزام شده بود نتوانست کاری از پیش ببرد. شکست همه راه‌ها برای نجات امریکا از این مخمصه باعث شد تا امریکایی‌ها خود را نیازمند ایران برای حل این موضوع بدانند. در همین زمان، اولین جرقه‌های شکل‌گیری درخواست امریکایی‌ها برای کمک به آزادی گروگان‌ها مطرح می‌شود، هاشمی رفسنجانی در یادداشت‌های پنجم فروردین سال 64 می‌نویسد: «پیش از ظهر احمد آقا [خمینی] آمد گفت که بعضی از رسانه‌ها گفته‌اند امریکا به‌خاطر گروگان‌هایی که در دست مردم لبنان دارند تحت فشار است و مایل است که برای حل مشکل از ایران استمداد کند اگر چه ما گروگانگیرها را نمی‌شناسیم اما گفتیم اگر چنین درخواستی شد درباره آن و راهکار ممکن مشورت کنیم.»
پرده سوم؛ دریافت سلاح در ایران، رسوایی ریگان در امریکا
نیاز ایران به سلاح و نیاز امریکا به آزاد شدن گروگان‌ها و ایجاد پلی ارتباطاتی با مقامات تهران درنهایت منجر به آن شد تا واسطه‌ها این مسأله را پیش ببرند. در مرحله اول نیز انتقال موشک‌های تاو به ایران انجام شد و در قبال آن یکی از گروگان‌ها با نام «ریورند بنجامین وییر» در خیابان‌های بیروت رها شد. انجام موفقیت‌آمیز این معامله باعث شد دو کشور برای آزادی مابقی گروگان‌ها و دریافت سلاح تشویق شوند. اما مشکلات پیش آمده در جریان این معامله نیز باعث شد تا امریکایی‌ها تصمیم بگیرند با حذف واسطه‌ها مستقیماً مشغول به فعالیت شوند. به همین دلیل مک فارلین از سمت خود استعفا داد تا با دردسر کمتر برای دولت این کشور این پروژه را پیش ببرد.
پرده‌ آخر؛ بازگشت تحقیرآمیز
روز 23 مه ‌1986 (4خرداد 1365) مک فارلین بدون اطلاع قبلی همراه با پنج امریکایی دیگر که احتمالاً مأمور سیا بودند راهی ایران شدند. او و هیأت همراه با گذرنامه ایرلندی به نام «شون دولین» وارد تهران شدند. هواپیمای امریکایی به پایگاهی نظامی منتقل شد و مک فارلین مشاور سابق رئیس‌جمهور و چهار همراه سه ساعت و نیم در فرودگاه مهرآباد تحت‌نظر نیروهای ویژه سپاه بودند. این هیأت، مورد استقبال هیچ مقام عالی رتبه ایرانی قرار نگرفت و پس از چند ساعت معطلی در هواپیما و فرودگاه به هتل آزادی منتقل شدند. مک فارلین خواستار دیدار با سران سه قوه بود. هیأت امریکایی همراه با خود سه قبضه کلت برای سران سه قوه و یک کیک که به شکل کلید بود به همراه داشتند. قرار بود کیک کلیدی شکل در ضیافتی با مقامات ایرانی خورده شود و کلید قفل روابط دو کشور ایران و امریکا باشد اما پس از اطلاع حضرت امام(ره) از حضور مک فارلین در رأس هیأت امریکایی، ایشان دست آنها را خوانده بود و به‌خوبی می‌دانست که حضور مک فارلین در تیم امریکا بدون تمهیدات خاص نبوده و حضور مشاور سابق امنیت ملی امریکا در این تیم با برنامه‌ریزی صورت گرفته است. به همین دلیل امام(ره) اجازه ندادند تا مقامات ارشد کشور به مذاکره بروند و دستور دادند تا صرفاً مقامات متناظر و با مرتبه سیاسی پایین با هیأت امریکایی گفت‌وگو کنند. از همین‌رو تیم چهار نفره از جمله حسن روحانی برای مذاکره حاضر شدند که این مسأله منجر به عصبانیت مک فارلین شد. منطق این اقدام انقلابی نیز به آن دلیل بود که اگر مک فارلین صرفاً برای فروش سلاح آمده است باید با افرادی که به این مسأله ارتباط دارند مانند نیروهای دفاعی مذاکره کنند و مذاکره با سران کشور معنایی نخواهد داشت. این مسأله حکایت از آن دارد که امام راحل بعد از آن‌که متوجه حضور مک‌فارلین در تیم امریکایی شده‌اند مانع از رسیدن آنها به اهدافشان شده و پروژه عادی‌سازی رابطه را که در امریکا و برخی افراد امیدوار به غرب در ایران پیگیری می‌شده است کور کردند. در خاطرات روز دوشنبه 5 خرداد سال 65 هاشمی رفسنجانی آمده است: «در منزل بودم دکتر هادی و دکتر روحانی آمدند و پس از توصیه آنها در مورد مسائل قابل بحث قرار شد دکتر هادی با هیأت امریکایی مذاکره کنند. عصر آمدند و گفتند مک فارلین ناراضی است و مدعی است به او توهین شده که چرا مقامات با او حرف نمی‌زنند و چرا هدیه‌اش را نمی‌پذیریم و می‌گوید اگر من برای خرید پوست گربه به روسیه بروم گورباچف در روز دو بار با من ملاقات می‌کند.»
تحقیر امریکایی‌ها در تهران منجر به آن شد که سفر فرستاده ویژه رئیس جمهور امریکا به ایران اولین و آخرین سفر یک مقام امریکایی به تهران باشد. سفری که نتوانست منافع امریکایی‌ها را تأمین کند و البته هزینه سیاسی بالایی روی دست جمهوریخواهان حاکم در امریکا گذاشت.