سنگینی زندگی کارگران در حاشیه

آرمان امروز- نرگس معيني کربکندي: سبد معيشت خانوار در سال 1402، مبلغي بيش از 12 ميليون تومان تعيين شده که اگر اين ميزان را به جز محاسبه کنيم، سهم عمده آن، هزينه‌‌هاي اجاره مسکن مي‌‌شود. اما اين مقدار براي کارگران که جمعيتي بالغ بر 16 ميليون را شامل مي‌شود، بيشتر است و هر چه توروم و هزينه اين سبد افزايش پيدا مي‌کند از مراکز شهرها دورتر مي‌شوند، مشقت و سختي آنها براي ادامه زندگي افزايش مي‌يابد. در نگاهي به شرايط امروز کشور ما در کلانشهرهايي نظير تهران، خروجي‌هاي پايتخت از ساعت 6 صبح و مسيرهاي اتوبان کرج، هشتگرد، ملارد و انديشه، اسلامشهر، شهرري، پاکدشت، پريس و پرند که به تهران مي‌رسد، با قفل ترافيک مواجه هستند و عصرها در اين اتوبان‌هاي منتهي به شهرک‌هاي اطراف تهران، بايد ساعت‌ها در ترافيک کلافه کننده ماند. اين در حالي است که حدود 80 درصد اين جمعيت شامل کارگراني هستند که خود را به محل کارشان در تهران و حومه مي‌رسانند. به‌عنوان مثال يکي از اين کارگران که از ملارد و سرآسياب، هر روز خود را به اسلامشهر مي‌رساند، ساعت 6 صبح از خانه خارج مي‌شود تا ساعت 8 بتواند در محل کار حاضر شود. مسعود در اين رابطه مي‌گويد: «12 سال است که من اين مسير را مي‌روم و مي‌آيم!. زندگي براي من خلاصه شده در چرت زدن صبح‌ها در خودرو و خواب و کوفتگي عصرها در پشت چراغ قرمز خودروها و ترافيک. با اينکه 42 سال سن دارم، اما احساس فرسودگي شديد مي‌کنم، چون اين مسير طولاني فقط منجر به فرسودگي جسم و ذهن مي‌شود. وقتي به خانه هم مي‌رسم حدود دو ساعت، در راه هستم!. سال 1401 حقوق من حدود 8 ميليون تومان بود و در يک شرکت رنگ‌ و چاپ کارگري مي‌کنم. زماني‌که به منزل مي‌رسم نه مي‌توانم با دو دخترم بازي کنم نه حس و حال جواب دادن به همسرم! فقط مي‌خوابم تا ساعت 6 صبح به سرکارم برسم و صبح هم که به سرکار مي‌رسم، اوج خستگي دوساعت ماندن در راه است.» او در ادامه مي‌گويد: «چند سال پيش نمي‌دانم کدام کار خير را انجام دادم که توانستم با 25 ميليون تومان، يک خانه قولنامه‌اي بخرم و حالا همين خانه 45 متري را در يکي از بدترين نقاط ملارد و سرآسياب، را 250  تا 300  ميليون مي‌خرند. اگر اين تنها سرمايه زندگي‌ام را بفروشم حتي امکان پرداخت پول رهن در محله‌هاي پايين تهران مانند مشيريه و مسعوديه را ندارم که به محله کارم نزديک‌تر باشد. اين زندگي کلافه کننده شده است.» البته اين قصه پرغصه چندسال اخير است و در سالي که گذشت با توجه به تورم ايجاد شده، شاهد کوچ بيشتر مردم از شهر‌ها به حومه و حاشيه هستيم. اعتماد در بررسي‌هاي اخير گزارش داده «خودکشي کارگران در سال 1401 نشان مي‌دهد از ابتداي امسال تا 8 دي و طي 283 روز، 23 کارگر ساکن يا شاغل در استان هاي خوزستان، کرمان، فارس، سمنان، خراسان رضوي، ايلام، گيلان، کرمانشاه، قزوين، کهگيلويه وبويراحمد، آذربايجان غربي و گلستان، به دليل فقر، معوقات و طلب‌هاي مزدي يا تعديل و اخراج از محل کار، خودکشي کرده‌اند که صرف نظر از تاريخ تقويمي ثبت خودکشي‌ها، به طور ميانگين، هر 12 روز يک کارگر براي پايان دادن به زندگي خود اقدام کرده است.»‌ اين در شرايطي است که يکي از طرح‌هاي دولت سيزدهم براي کاهش اين آمار ساخت يک ميليون مسکن، در سال است که آن‌هم در سال اول دولت، يک خانه محقق نشد. در صورتي‌که بر اساس اصل 31 قانون اساسي داشتن مسکن متناسب با نياز مردم، حق هر فرد و خانواده ايراني است‏. دولت موظف است با رعايت اولويت براي آنها که نيازمند تر هستند، زمينه اجراي اين اصل را فراهم کند؛ اما... همچنين براساس ماده 149 قانون کار، کارفرمايان مکلف هستند با تعاوني‌هاي مسکن و در صورت عدم وجود اين تعاوني‌ها مستقيماً با کارگران فاقد مسکن جهت تامين خانه‌هاي شخصي مناسب همکاري لازم را بنمايند، که اين دسته از قوانين تا زمان دولت هاشمي رفسنجاني پابرجا بود و پس از آن سال به سر گرد فراموشي برآن نشست.
مرگ خاموش زندگي کارگران
فرامرز توفيقي، رئيس کميته دستمزد شورايعالي کار در رابطه با مشکلات مردم و کارگران براي تهيه مسکن، به «آرمان امروز» مي‌گويد: «‌دولت‌مردان موظف‌اند بر اساس اصل 31 قانون اساسي و همچنين ماده 149 قانون کار، در جهت وضعيت مسکن،
ايجاد سرپناه و مسکن براي مردم محروم و مستضعف به خصوص کارگران فراهم کنند، اما اي کاش يکي از اين وزرا، مسئولاني که اينگونه بر طبل تورم مي‌کوبند، يک‌بار صبح ها به ورودي شهرهايي نظير تهران، اصفهان، مشهد و ديگر کلان شهرهاي صنعتي مي‌رفتند تا مشاهده کنند، به چه طرز وحشتناکي ترافيک صبحگاهي وجود دارد. اين ترافيک و ساعت‌ها در آن ماندن، به معني مرگ خاموش يک زندگي است، به معناي طلاق عاطفي ميان زوجين است، به معناي ربات شدن و مصنوعي شدن انسان است و به‌طور کلي اين به معني نابودي يک جامعه است. کارگري که از جاده ساوه زير انباشتي از گاز سمي متان زندگي مي‌کند که صبح ها براي کار به تهران بيايد و و غروب با خستگي بازگردد، در آينده نمي‌تواند فرزندي داشته باشد تا بتواند کارگري پدر را براي سرمايه‌دار ادامه دهد. کارگري که به حاشيه رانده شده، صبح‌هاي زود بيدار مي‌شود و پاسي از شب به خانه‌اش برمي‌گردد، مديريتي بر زندگي‌اش ندارد و نقش خانوادگي‌اش را در خانواده ايفا نمي‌کند. نگراني‌هاي پرشمار از بابت فاصله‌اش از لحاظ بُعد مسافتي (خانه تا محل کار)، نگراني از نيازهاي ابتدايي زندگي مثل درمان، تحصيل، تفريح که براي قشر کارگر يک رويا شده و دسترسي به مناطقي که براي تامين معاش اوليه زندگي و... همه اين مسائل بهره‌‌وري نيروي کار را پايين مي‌آورد و زماني‌که تمرکز در کار پايين بيايد، حوادث شغلي که اکنون به شدت افزايش پيدا کرده، يک واقعيت انکار ناپذير است. آمارهاي تصنعي و بهانه‌هاي مختلف، حادثه‌هاي ايجاد شده در حين کار را  لاپوشاني مي‌کند که بيمه متقبل نشود.


مسکن پيشکش، آنها نميتوانند گوشت بخورند
وي در باره شرايط روحي و اجتماعي کارگران در شرايط فعلي، مي‌افزايد: در منحني مازلو که تعيين کننده نقش و جايگاه نيروي کار در محل‌هاي کار است، مي‌بينيم که در همه جاي دنيا دستمزد بي‌ارزش ترين انديشه است و انديشه هاي ديگر مثل حس و ميل ، نشاط و شور به زندگي، بهره وري، آموزش و... اهميت بيشتر دارد. اما در کشور ما اين‌قدر نقش اقتصاد، دستمزد، معيشت و شرمندگي کارگران فقير، پُر‌رنگ شده که نا اميدي، ياس و سرافکندگي آنها پيش خانواده، نمود بيشتري دارد. همان‌طور که اعلام شده، خودکشي کارگران در ايران افزايش داشته و افسردگي در ميان اين اقشار نرخ بالايي دارد. همه اين‌ها نشات گرفته از سرکوب دستمزد و عدم ايجاد مزد منصفانه است. مسکن پيشکش، بسياري از آنها حتي توان خريد يک کيلو گوشت را ندارد، برنج خوردن، داشتن لباس نو و تميز، داشتن يک سرپناه حتي اجاره‌اي در نزديکي محل کار، تامين حداقل نيازهاي فرزنده براي اقشار کارگر تبديل به يک آرزو شده است.