روزنامه جوان
1402/06/08
چرا این پرسش را از رئیسجمهور پرسیدیم؟!
پرسش روزنامه جوان از رئیسجمهور به مذاق برخی خوش نیامد و با ادبیات جدلی و تخریبگرانه به تمسخر آن پرداختند. روزنامه جوان از رئیسی پرسید «اصلاحطلبان حتی با معیارهای حداقلی هم حاضر نیستند دستاوردی برای دولت سیزدهم قائل باشند و به سانسور یا تخریب و تمسخر دولت مشغولاند. شما با این رویکرد چگونه کنار میآیید؟» جالب اینکه هیچ یک از استهزاکنندگان برای رد کردن ادعای روزنامه جوان مدعی نشدند که «نهخیر! اصلاحطلبان رویکرد درست و بهدور از سانسور و تخریب به دولت دارند»، فقط با این اعتبار که باید مقابل رئیسجمهور منتقدانه و طلبکارانه ظاهر شد، به این پرسش حمله کردند. اما چرا این چپروی و روشنفکرمآبی اولاً ناراست است و ثانیاً چرا این روشنفکربازی به قیافه اصلاحطلبان منتقد روزنامه جوان نمیآید؟ ۱- یک باور مجعول در عرصه روشنفکری هست که همواره باید مخالف قدرتهای حاکم بود و چپروی کرد تا نشانه روشنفکری و منتقدبودن و مستقلبودن باشد. این عقلاً نارواست. کدام برهان عقلی به ما میگوید حقیقت هیچ گاه در جایگاه حاکمیت یا قدرت دولتی نمینشیند و اگر کسی دنبال حقیقت است، باید همواره منتقد و معترض باشد تا حقیقتجو لقب بگیرد؟ چپ بودن، چه بهمعنای مخالفبودن، چه به مفهوم آن در جریانشناسی سیاسی، لزوماً بهمعنای حقبودن نیست. روزنامه جوان نیز هیچگاه دولت مستقر فعلی را یکسره بیعیب و بینیاز از نقد ندانسته است، اما به این دولت بیاعتماد هم نبوده است. میتوان از ابتدای دولت فهرست نقدهای روزنامه به دولت و حتی شخص رئیسجمهور را بهدست آورد و با مجموع نقد روزنامههای مدعی به مقایسه گذاشت. روزنامه جوان به دولت قبل هم نقد داشت و البته اعتماد نداشت یا اعتماد کمتری داشت و این واضح بود، اما میتوان مجموع تیترهای مثبت و حمایتی «جوان» را از دولت قبلی هم بهدست داد تا باز مقایسه شود، نه لزوماً با یکی از روزنامههای اصلاحطلب که با دولت قبل از سر قهر درآمد و هیچ انعکاسی در تیترهای خود از دولت نداشت بلکه با آنها که با دولت تدبیر دوست ماندند. پس چرا اگر «جوان» در مشی سیاسی خود به دولتی اعتماد بیشتری دارد و اتفاقاً درعین این اعتماد نقد هم میکند، این را قربانی پرستیژ چپبودن و مخالفخوانی و «منتقدبودن به هرطریق» کند؟! ۲- عمده اصلاحطلبان- نه همه آنها- سالهاست جامه مخالفت ونقد بیرحمانه به تن کردهاند و این را زینتی برای خود که در فضای روشنفکری و انتقاد و «زیربار حکومتنرو» زیست سیاسی دارند، میدانند. گروه اندک دیگری از آنها، اما از این هم فراتر رفته و لباس براندازی به تن کردهاند. اگر این زیربار حکومتنرفتن و چپبودن همیشه با آنان همراه بود، قابل تحمل و حتی از منظر سیاسی و نه عقلی قابل ستایش بود، اما همین گروه وقتی به بخشهایی از قدرت، چه در دولت، چه در مجلس و نهادهای دیگر میرسند، یکباره جامه چپ را از تن بهدر میکنند و لباس مندرس و پشمین راستمحافظهکار میپوشند و اگر دانشجویی به آنان حرفی زد «میدهند بندازندشان بیرون» یا «میفرستندشان به جهنم» و از این اطوارهای غیرروشنفکرانه. بههمینخاطر باورش سخت است که در مواقع دیگر که بیرون از قدرت هستند، همه آقایان اصلاحطلب ناگهان چپهای رادیکال شده باشند و از پرسش بهزعم آنان محافظهکارانه روزنامه جوان ناخرسند باشند. طرفهآنکه در همین سالگرد کودتای امریکایی معلوم شد که روشنفکران چپ در چرخشی عجیب به تطهیر امپریالیسم و تعظیم سلطنت متمایل شدهاند! عجبا این چه جریانی از روشنفکری است که روشنفکر ما پرچم چپبودن در دست بگیرد و رادیکالبازی و سوسیاللیبرالبازی و دموکراسیبازی دربیاورد، اما پشت سلطنت و امپریالیسم دربیاید! این بهتمامی نانبهنرخروزخوری است نه روشنفکرمآبی. حملات ناجوانمردانه و تمسخر مشاوران و دوستان رئیسجمهور اصلاحات و سایتهای نزدیک به آنان به خبرنگار روزنامه جوان با عبارات «شبهخبرنگار» و «بهاصطلاحخبرنگار»، نشان داد که غیر از بیبهرگی از مزایای روشنفکری، از ویژگیهای اخلاقی نیز بهدور هستند و کار فراوان برای خودسازی نیاز دارند! همکاران رئیسجمهور اصلاحات که به اذعان خاطرات مرحوم هاشمی برای تنظیم پرسشهای یک گفتوگوی فرمایشی با خبرگزاری خودی، در رفتاری فرسایشی با مدیرعامل ایرنا «جنگ اعصاب» بهراه میانداخت، سزاوار است بابت این رسوایی تا آخر عمر سکوت پیشه کنند. بهویژه وقتی سر و کارشان «گفتوگوی با یک رئیسجمهور» است!