فرهنگ و عمق راهبرد مائوئيستي

نظريه فرهنگ، نسبت به ديگر نظريه‌هاي مشابه مانند نظريه سياست، اقتصاد و جامعه‌شناسي از اين مزيت و ويژگي بارز برخوردار است كه تعريف و شناخت از انسان هم در مباني و مبادي و هم در كانون و فرآيند آن جاي دارد. در نظريه‌هاي فرهنگ تعريف از فرهنگ بر تعريف از انسان ابتنايي روشن‌تر و شيشه‌اي تر و ناگسستني دارد. برخلاف آن، در ديگر نظريه‌ها در رشته‌هاي سياسي، اقتصادي و اجتماعي، تعريف از انسان مي‌تواند در پس زمينه سكني گزيند و در پشت پرده بماند. هرچند براي نكته‌انديشان به ويژه، اهل فلسفه، كشف فهم و درك از انسان در پس زمينه اين نظريه‌ها، امري آسان است و مي‌توانند كشف محجوب كنند و فهم و درك از انسان را از پستوي اين نظريه‌ها بيرون كشند و آن را آشكار كنند. البته اين تعريف پستويي از انسان در نظريه پردازان سياسي و اقتصادي و اجتماعي از سر پنهان كاري و نهان ورزي نيست، بلكه اين تعريف موضوعيت دارد، اما طريقيت ندارد؛ امري پيش‌فرضي است و آنان در نظريه پردازي خود به ارجاع مكرر و مستمر به تعريف انسان نيازي ندارند. اما در نظريه فرهنگ در سطوح كلان و خرد، در پيش فرض و در گزاره‌هاي توصيفي و تجويزي خود بر فهم و درك خود از انسان اتكايي پيوستاري دارند، زيرا فرهنگ و هنر انساني‌ترين وجه انسان است و بيان درد و رنج و نيستي و هستي انسان در كانون آن جاي دارد.  بنابراين شناخت هر فرد، گروه و مكتب و جرياني در گروی تعريف آن از انسان و شأن و منزلتي است كه براي انسان قائل است و بر اين اساس، از دريچه فرهنگ، درك و فهم آنها از انسان روشن‌تر و آشكارتر است. اگر در نظام كمونيستي انسان در تراز نوين، موجودي با تعلقات به سرزمين و موطن سوسياليسم است و عشق به خانواده و همسايه بر اساس آرمان هاي سوسياليستي سنجش مي‌شود، از اين مبنا سرچشمه مي‌گيرد كه فرهنگ زيربناي نظام توليد و اقتصاد سوسياليستي است؛ انسان موجودي است كارگر اين نظام و انسانيت انسان و هويت وي در استيلاي ايده و نظام كمونيستي مستحيل و ذوب و دامنه و ژرفاي فرديت وي برابر نسخه و دستور حزب مركزي مشخص و ديكته مي‌شود. انسان در سراسر جهان كمونيستي يك انسان آن هم انسان در تراز حزب است. در اين نگرش مركزگرا و دولت محور، فرهنگ شهري، روستايي، كارگري و دهقاني و ... مطابقت ذهن انسان با بخشنامه و دستورات حزبي است و تخطي از اين دستورات و متفاوت بودن، قهرا به تباهي و نيستي محكوم مي‌شود. اگر در نظام سرمايه‌داري، فرهنگ ادامه تجارت به مثابه كالاست بر اين تعريف از انسان بنا شده كه انسان موجودي تنوع‌طلب و مصرف‌كننده است. در اين نگرش، انسان موجودي مصرف‌كننده و مصرف همان هويت وي و مصرف فرهنگي زيربناي توليد و شكوفايي فرهنگي است. بر اين اساس از فرهنگ مي‌توان به هويت تعريف شده غايي و نهايي هر مكتب و هر فردي دست يافت.  قصد از اين نوشتار انتقادي اين است كه دريابيم برنامه‌هاي فرهنگي و هنري دكتر سعيد جليلي از چه رويكرد انساني برخوردار است و از چه مباني فرهنگي سرچشمه مي‌گيرد. نكته عجيب اين است كه با اينكه ايشان بر فرهنگ به عنوان زيربناي راهحل تمامي مسائل اقتصادي و سياسي و اجتماعي در برنامه مناظره فرهنگي و هنري و اظهارات مجمل و ناروشن خود تاكيد داشته است، در برنامه‌ها و همچنين در تارنماي «حيات طيبه» ايشان، سرفصل مستقل و پرمايه اي درباره اين موضوع به چشم نمي‌خورد. در حالي كه برنامه «عمق راهبردي» ايشان تا درون روستاها، طرح و راه‌حل‌هاي مقتدرانه و جهشي دارد و دولت سايه براي همه جزييات در قلمروهاي سياسي، اقتصادي، روابط بين‌الملل و ... جزيي‌سازي شده و نورافكن دولت سايه هيچ منطقه فراغ و آزادي را مستثني نكرده، اما با يك جست‌وجوي ساده با عنوان «برنامه فرهنگي و هنري سعيد جليلي» در گوگل چيزي جز گفتارهاي تصويري از تبليغات انتخاباتي ايشان نمودار نمي‌شود. چرايي ناكامي در اين جست‌وجوي ساده را چگونه مي‌توان توجيه و تفسير كرد؟ چرا گفتمان انقلابي و مقاومتي ايشان كه به ظاهر بايد در بخش فرهنگ آكنده و سرشار از نظريه‌ها، نقدها، برنامه‌ها و طرح‌هاي انبوه و پرمايه و بي‌شمار باشد، دچار فقر تحليلي و انباشت داده و اطلاعات و نظريه‌پردازي است؟ حتي در مورد موضوع «تهاجم فرهنگي» كه اساسا در اين گفتمان بايد جايي شايسته و بنيادي و كليدي داشته باشد، چندان به آن پرداخته نشده است؟ احتمالي را كه مي‌توان در اين مورد بررسي كرد، اين است كه در گفتمان ايشان، فرهنگ تابعي از اراده و خواست دولت كه همان كليدواژه طلايي و مكرر ايشان يعني «برنامه دولت» است و اظهار صريح و بي‌پرده اين نظر چندان براي كارزار انتخاباتي و نيز براي دولت سايه مزيت و توفيقي به همراه ندارد. اما نكته جالب ديگر اين است كه برنامه ايشان امري بيش از «برنامه فرهنگي دولت» است.  
در سال‌هاي گذشته از جمله در جمع اعضاي شوراي عالي انقلاب فرهنگي (مورخ 29/9/96) دولت سايه ايشان طرحي را پيش مي‌افكند كه نهاد دولت فقط يكي از ابزارهاي فرهنگي آن طرح است و راه برون‌رفت اين شورا از ناكارآمدي خود را ارتقاي سطح آن به قرارگاه مركزي فرهنگي كشور برمي‌شمرد. طرح چنين مباحثي صريح و شفاف در كارزار انتخاباتي به ويژه در ميان اهالي فرهنگ و هنر نمي‌تواند مفيد و سودمند باشد. به همين دليل ايشان ديدگاه حقيقي خود را در بخش فرهنگ در سايه مطرح مي‌كند و نمي‌خواهند و نمي‌تواند از آن به صراحت و آشكاري پرده بردارد. در اين جلسه، ايشان نقش قرارگاهي شوراي عالي انقلاب فرهنگي را «نقش هدايت و عمليات» ذكر كرده است؛ يعني قرارگاهي با تمامي اختيارات از سياستگذاري و اجرا تا نظارت. در چنين ديدگاهي فرد و جامعه فرهنگي و هنري فقط مي‌توانند و بايد نقش سرباز فرهنگي را بازي كنند. در اين ديدگاه مديريت و برنامه فرهنگي، امري فراتر از دولت است كه همانند «شوراي امنيت كشور» (اقرار مكرر و اظهارات مصرح ايشان در جلسات متعدد) بايد براي خنثي‌سازي ترفندهاي نرم دشمن طراحي و اجرا شود. منظور ايشان از روي كار آمدن مديران فرهنگي با نگرش و بصيرت عمق راهبردي همان مديران امنيتي/ فرهنگي است كه به امنيت بيش از فرهنگ اصالت مي‌دهند و فرهنگ همان فرهنگ امنيتي و دولتي  و بلكه  حاكميتي است. 
شايد تصور شود كه اين ديدگاه صرفا نمود و نماد يك جريان افراطي و تندخوي و اقتدارگرا همانند دكترين مصباح‌يزدي و شاگردان ايشان و محافل سايه‌نشين است كه تلقي و ديدگاه‌شان از دين و اسلام تفكري تحجرگرا و قشري‌گرايانه و ضد مردمسالاري و اصل آزادي قانون اساسي در قلمروی فرهنگ و انديشه است. اما مساله كمي عجيب‌تر است! با كمي دقت و توجه به نوع منطق و استدلال و ادبيات ايشان و جريان فرهنگي مقوم و مدافع وي، فرآيند درك و فهم مباني و سرچشمه‌هاي فكري و آبشخور فرهنگي و برنامه‌ريزي كلان و خرد ايشان را پيچيده‌تر مي‌كند. 
اولا؛ زبان دولت سايه و دكتر جليلي زبان ديني نيست. كليدواژه‌هايي كه ايشان به كار مي‌برد، مانند فرصت، تهديد، قوت و ضعف كه در شعار تبليغاتي ايشان (يك جهان فرصت، يك ايران جهش) هم نمود بارز دارد و به نحو ملال‌آوري تكرار مي‌شود، زبان شبه علمي متعارف و علوم انساني تجربي است. ايشان خيلي مي‌كوشد كه خود را صاحب نظر علم روز با زبان فناوري نشان بدهد. ثانيا؛ رويكرد روستايي‌محور برنامه‌هاي ايشان و اين شعار كه هر روستا و فرد روستايي يك فرصت است و يك شكوفايي، اين فرصت مبتني بر شكوفايي استعداد روستاييان بر اساس سنت و تاريخ و سبك زندگي اصيل روستايي نيست، بلكه دامنه و تعريف اين فرصت و هدايت و عملياتي شدن آن را برنامه سايه‌اي و محفلي ايشان تعيين و تجويز مي‌كند. نكته عجيب شباهت اين برنامه به نگرش مائو و برنامه راهبردي مائوئيسم است براي متحول كردن روستاها به عنوان نيروي انقلاب و جهش اقتصاد سوسياليستي در برابر نيروي شهري انگل و فاسد بود كه مي‌خواست روستاها را به عنوان كانون تحول و برنامه اقتصادي خود با ديكته كردن طرح‌هاي دستوري خود شكوفا سازد كه البته شكست خورد و به فاجعه انجاميد. نگرش و برنامه دكتر جليلي با اين تجربه شكست خورده چيني قرابت و همسويي عجيبي دارد و شايد رونوشتي از آن باشد. مائو در انقلاب فرهنگي چين خود به نقش برجسته دهقانان و روستاييان در انقلاب سوسياليستي باور داشت و براي فرهنگ در برپايي اقتصاد سوسياليستي نقش و اهميتي متمايز قائل بود. نيرويي كه مائو مي‌خواست اين انقلاب را پيش ببرد، چيزي نبود جز لشكر جوانان، تهيدستان شهري، روستاييان و دانش‌آموزاني كه بازوبندهاي سرخ مي‌بستند و براي برخوردهاي سخت و خشن با منتقدان، استادان دانشگاه، روزنامه‌نگاران و روشنفكران، مهيا و تحريك مي‌شدند و با ترفندهايي مانند جنبش بگذاريد يك صد گل بشكفد، كشمكش‌ها و قطب‌بندي‌هاي ايدئولوژيك بر سر قدرت را دامن و مخالفان و منتقدان خود را شناسايي و سركوب مي‌كرد.
از اقدامات فرهنگي مائو مي‌توان اين موارد را برشمرد: دخالت ارتش سرخ بر نوع پوشش مردم/عدم تحمل آرايش موي بلند سر/پوشيدن شلوار تنگ/كفش‌هاي نوك تيز يا هر عاملي كه نماد فرهنگ غرب باشد. در تفكر و مباني فرهنگي مائوئيسم انسان موجودي انقلابي- روستايي است كه در روند انقلاب، نيروي انقلابي بايد به منزلت كادر حزب ارتقا يابد و برنامه حزب يعني همان عمل صالح انقلابي را  كارگزاري كند  و بس. 


شباهت‌هاي نگرش و بينش بصيرتي دكتر جليلي و فهم و درك او از انقلاب و مردم همين است كه اهالي فرهنگ و هنر بايد كادر و سرباز قرار مركزي انقلاب فرهنگي باشند و برنامه‌هاي هدايتي و عملياتي آن را كارگزاري كنند. در اين تفكر، اهالي فرهنگ و هنر حقي ندارند كه سرنوشت فرهنگي و هنري كشور را با خلق آثار خود رقم بزنند و نقش‌آفريني كنند. قرارگاه مركزي فرهنگي و هنري يعني قرارگاه امنيتي و سياسي كه با كنترل و نظارت هوشمند و فناورانه، خطاهاي مولدان و توليدات فرهنگي و هنري را رصد و موارد سازنده آن را تقويت مي‌كند. عجيب نيست كه آقاي نبويان از اصحاب و نزديكان حلقه فكري ايشان مي‌گويد ما بايد از تجربه چين براي كنترل و مهار شبكه‌هاي اجتماعي  و فضاي مجازي  بهره  بگيريم.
اما هنوز هم نكته عجيبي در اين حلقه سايه‌انديش و سايه‌منش و سايه‌پرور وجود دارد. در اين ديدگاه انسان چه تعريفي دارد؟ در تفكر شيعي انسان موجودي مختار و خليفه‌الله كه مي‌تواند از مرتبه حيواني به قرب الهي نائل شود و اشرف موجودات است كه از كثرت و تنوع خلقي و خُلقي فرهنگي شعوبي و قبايلي، شهري و روستايي برخوردار است كه تمايز قومي و گروهي آنها در سير شكوفايي  و رستگاري با تقوي  محك مي‌خورد.
اما مباني سكولار و علم‌زده دكتر جليلي با اين نگرش اصيل اسلامي و شيعي فرسنگ‌ها فاصله دارد. جمله زير را كه جزيي از برنامه ايشان در كارزار انتخاباتي سال 92 بود، به سادگي مي‌توان كشف محجوب كرد و فهم وي از انسان و به‌طور طبيعي، از فرهنگ را نشان داد؛ وي در تبيين «دكترين توليد به مثابه جهاد» (رونوشتي از انقلاب توليد روستايي مائويستي با زرورق ادبيات ديني) مي‌نويسد: «عرصه‌هاي توليد در اين دكترين (دكترين توليد به مثابه جهاد) در يك گستره وسيع قابل طرح است: توليد كار، توليد علم، توليد فناوري، توليد ثروت، توليد معرفت، توليد فرصت، توليد عزت و منزلت، توليد كالا و توليد انسان‌هاي كارآمد؛ اينها همه شووني از توليد تلقي مي‌شوند و همه اين شوون خود شعاعي از جهاد في سبيل‌الله كه اين طرز تلقي خود تامين‌كننده امنيت و اقتدار و پيشرفت كشور است»  (روزنامه خراسان 21 خرداد 92) .
در اين مباني شبه‌ديني، عزت، منزلت، انسان كارآمد همانند كالا محصول توليد و فرآورده قرارگاه مركزي انقلاب فرهنگي و جزيي از برنامه و دكترين «توليد» دولت سايه ايشان است. در اين نگرش شبه‌ديني و به واقع شرق‌زده و مائوئيستي شكست خورده، انسان محصول دولت و كادر قرارگاه فرهنگي است نه انسان طبيعي و آزاده و مختار. ايشان به تبع استاد خود به واقع مردم را در نظام توليد معرفت و هدايت و سعادت هيچ كاره مي‌داند و دولت سايه همان نقشي را در جهان فرهنگي ايفا مي‌كند كه خدا و انبيا و ائمه در نقش هدايتي ايفا مي‌كنند با اين تفاوت كه انبيا و ائمه براي خود نقش عملياتي قائل نبودند و فقط مذكر و راهنما بودند و ايشان و فرقه مصباحيه نقش عملياتي هم براي خود افزوده‌اند. اين تفكر را مقايسه كنيد با تفكر شيعي پيروزي خون مظلوم بر شمشير قرارگاه‌هاي فرهنگي! افسوس كه پيام و كلمه معنايي انقلاب اسلامي قرار بود جهانشمول و راهنماي اصلاحات گورباچف در شوروی باشد، امروز دولت سايه مصرف‌كننده محصولات و كالاهاي توليدي دست چندم  و  بنجل چيني است.