لحظه‌اي تاريخي و اهميت سياست خارجي تعامل‌گرا

تاريخ بسياري از كشورهايي كه توانسته‌اند مسير توسعه را در پيش بگيرند، نشان مي‌دهد سياست خارجي نقش برجسته‌اي در آن ايفا كرده است. نمونه بارز اين مورد، چين است كه يكي از پايه‌هاي اساسي رشد و توسعه آن تغييراتي بود كه در سياست خارجي اين كشور صورت گرفت. حال كه نظام بين‌الملل با تحولات و پويايي‌هاي جدي روبه‌رو است اهميت پيگيري يك سياست خارجي كه بتواند علاوه بر تامين نيازهاي داخلي، به ارتقاي قدرت، جايگاه و منزلت كشور در نظام بين‌الملل منجر شود، امري حياتي است. سرعت تحولات در ساليان اخير به گونه‌اي بوده كه تصميم‌گيران را ملزم مي‌‌سازد همواره آماده تصميمات جدي براي تامين حداكثري منافع ملي كشور باشند. اكنون رقابت قدرت‌هاي بزرگ افزايش يافته، تلاش كشورها براي دستيابي به فناوري‌هاي نوين نيز سرعت پيدا كرده و در اين ميان اهميت تصميم‌گيري در زمان وقوع رخدادهايي كه مي‌تواند بر آينده كشور تاثير جدي بگذارد، نمايان است. جنگ اوكراين، تنش‌ها در تايوان، تشديد رقابت فناورانه و جنگ غزه نشان مي‌دهد تحولات نظام بين‌الملل به چه سرعت مي‌تواند از يك فاز وارد فاز ديگري شود. حال به اين موارد، احتمال به قدرت رسيدن دونالد ترامپ، در امريكا را نيز بايد افزود كه تجربه قبلي وي، پيش‌بيني‌ناپذير بودن را نيز به عنصري مهم در طراحي سياست خارجي كشورها تبديل كرده است. اگرچه قاعدتا سياست خارجي حوزه‌اي نيست كه برمبناي به قدرت رسيدن يك فرد طراحي شود، اما نگاهي به ادبيات شكل گرفته چه در ميان شركا و متحدان امريكا و چه در كشورهايي كه امريكا آنها را رقيب و تهديد قلمداد مي‌كند، نشان مي‌دهد اين عامل بالقوه، موضوعي است كه همه خود را براي آن آماده مي‌كنند و تلاش مي‌كنند به اين پرسش پاسخ بدهند كه چه وضعيت يا وضعيت‌هايي پيش روي آنها است؟  چه چيزي اين موضوع را بيشتر حائز اهميت مي‌كند؟ مناظره اول جو بايدن، رييس‌جمهور مستقر و دونالد ترامپ كه ضعف جسماني و رواني بايدن را بيش از پيش عيان كرد. هر چند پيش‌تر اين گمان مي‌رفت كه درباره اين موضوع به ويژه از سوي جمهوري‌خواهان اغراق مي‌شود، اما نگراني دموكرات‌ها نشان داد اين موضوع واقعيت دارد، به گونه‌اي كه به‌ طور جدي بحث جايگزيني بايدن با فرد ديگري نيز مطرح است. نيويورك تايمز نيز در مقاله‌اي اين تقاضا را از بايدن مطرح كرده است.  
 تحولاتي كه در بالا اشاره شد به اضافه عامل بالقوه به قدرت رسيدن ترامپ، بيش از پيش اهميت نوعي مسير سياست خارجي كشور را عيان ساخته است. در ادامه
 به برخي موضوعات مهم و اثرگذار پرداخته مي‌شود: 
 اول اينكه اگرچه انتظار مي‌رفت توافق هسته‌اي در دولت بايدن احيا شود، اما با وجود ادوار مختلف گفت‌وگو نتيجه‌اي حاصل نشد. حال هرچه به اكتبر 2025 نزديك‌تر مي‌شويم غربي‌ها تلاش مي‌كنند فشار بر تهران را افزايش بدهند و همين موضوع مي‌تواند به ايجاد چرخه‌اي منجر شود كه عدم توقف آن پاي شوراي امنيت را مجددا به ميان آورد. 


 دوم اينكه، عملا جمهوري اسلامي ايران از سوي غرب به عنوان يكي از طرف‌هاي جنگ اوكراين قلمداد مي‌شود. همين موضوع سبب شده جمهوري اسلامي ايران برخلاف گذشته موضوع ايجاد كننده شكاف در روابط اروپا وامريكا تلقي نشود. در چنين شرايطي امكان شكل‌دهي به اجماع عليه تهران بيش از گذشته خواهد بود.   موضوع بعد اين است كه شريك تجاري مهم ايران يعني چين، با وجود آنكه به دنبال تضعيف مشروعيت رهبري امريكا در نظام بين‌الملل است، اراده‌اي براي تقابل با امريكا نشان نداده و روسيه نيز به‌رغم فشار از جانب غرب به دنبال يافتن شركايي براي جبران اين فشارها است و همين امر همراهي آن با برخي رقباي منطقه‌اي ايران را نيز در پي داشته است.   در كنار اينها، تحريم‌ها سبب شده تجارت با بسياري از كشورها حتي همين كشورهاي شريك نيز تحت تاثير قرار بگيرد. علاوه بر تجارت، اين موضوع بر امكان نقش‌آفريني حداكثري ايران در كريدورهاي شرق به غرب و شمال به جنوب نيز سايه انداخته و در اين ميان، با وجود اهميت فزاينده موقعيت ژئوپليتيك ايران، كشورهاي همسايه تلاش مي‌كنند گوي رقابت را بربايند. اين به معناي كاسته شدن اهميت ايران و عدم امكان ايجاد پيوندي راهبردي است كه كشورهاي شريك را وادار كند در برابر فشارهاي بيروني عليه ايران، مقاومت كنند.  در چنين شرايطي پيروزي ترامپ مي‌تواند به پيچيده‌تر شدن مسائل بينجامد:   از يك طرف امكان پيچيده و سخت‌تر شدن تحريم‌ها وجود دارد. اگر چه سياست فشار امريكا استمرار يافته، اما در دولت بايدن به دلايل مختلف همچون اميد به احياي برجام، امكان تشديد تنش در منطقه يا تاثير مسائل بين‌المللي بر قيمت حامل‌هاي انرژي و... كم و بيش سبب شد تا حدي فضايي براي تهران باز بماند. مي‌توان گفت از زمان به قدرت رسيدن بايدن بود كه فروش نفت ايران نيز روند افزايشي تجربه كرد. همان طور كه ترامپ بارها اعلام كرده نبايد امكان فشار بر چين به عنوان اصلي‌ترين خريدار انرژي ايران در دولت احتمالي وي را ناديده گرفت.    در سوي ديگر، پيروزي وي فضاي بيشتري براي كنشگران داخلي امريكا، كه پيگير سياست سختگيرانه عليه تهران هستند و همچنين كنشگران منطقه‌اي كه چنين رويكردي را دنبال مي‌كنند، فراهم خواهد كرد. تجربه گذشته نشان مي‌دهد نمي‌توان نقش اين كنشگران در شكل‌دهي به سياست خارجي امريكا را ناديده گرفت. 
 همچنين در صورتي كه ترامپ بخواهد با رقباي بين‌المللي امريكا همچون روسيه (كه وي بارها اعلام كرده خواهان توقف جنگ اوكراين است) يا چين، سياست مديريت رقابت را دنبال كند يا اين قدرت‌ها بخواهند سياست‌هاي وي را مديريت كنند، مي‌تواند به معناي شرطي شدن سياست اين قدرت‌هاي شريك در برابر ايران نيز باشد. در كنار اينها، توجه به وضعيت داخلي ايران در طراحي سياست خارجي توسط دولتمردان امريكايي را نبايد ناديده گرفت.   همه اين موارد نشان مي‌دهد در حال حاضر كشور در لحظه‌اي تاريخي قرار گرفته كه توجه به چند ملاحظه بسيار حائز اهميت است. اول، اينكه تصميم‌گيران بايد از اينكه كشور در چرخه‌اي قرار بگيرد كه ابهام‌هاي آينده را افزايش و امكان سوءمحاسبه‌اي كه حتي ممكن است به زد و خورد نظامي بينجامد، ممانعت كنند. دوم اينكه، بايد اين ملاحظه به ‌طور جدي در دستوركار قرار بگيرد كه در صورتي مي‌توان اميدوار بود از شركا نيز نهايت بهره را برد كه سياست خارجي متوازن درپيش گرفته شود؛ عيان است كه استمرار تحريم‌ها، سبب مي‌شود كمترين بهره از روابط با شركاء نصيب كشور شود. تجلي بارز اين امر كريدورهاي ترانزيتي است كه با ادامه وضعيت موجود، ايران خارج از آنها خواهد ماند و به سبب تلاش رقبا، ممكن است كشور براي هميشه از اين مزيت محروم بماند. سوم اينكه، نظام بين‌الملل در دوره گذار فناوري قرار دارد كه اگر هر كشوري عقب بماند بعيد است سرنوشتي بهتر از كشورهايي پيدا كند كه با وقوع انقلاب صنعتي فاصله جدي با اروپا پيدا كردند. 
کارشناس ارشد مسائل بین‌الملل