زنان از حاشيه به متن آمده‌اند

نيره خادمي
آماري از تركيب جنسيتي راي‌دهندگان انتخابات رياست‌جمهوري در ايران وجود ندارد ولي برخي مشاهدات از اعلام نظر زنان در شبكه‌هاي اجتماعي ايكس و اينستاگرام، از كاهش ميل حضور آنها در اين انتخابات حكايت دارد. گزارش و دادكاوي صفحه اينستاگرامي مردمك آنلاين از حدود ۹ هزار كاربر توييتر در تاريخ ۷ تير ماه نيز اين نكته را تاييد مي‌كند؛ ۳۹ درصد توييت‌هايي كه درباره انتخابات با موضع عدم مشارکت منتشر شده است به كاربران زن اين شبكه تعلق دارد. اين دريافت و مشاهدات البته از نظر شيرين احمدنيا، دانشيار جامعه شناسي دانشگاه علامه طباطبايي و عضو هيات مديره انجمن جامعه شناسي ايران با توجه به شرايط روز جامعه ايران و تحولاتي كه در دو ،سه سال اخير اتفاق افتاده است، چندان باعث تعجب نيست. او به« اعتماد» مي‌گويد: « جامعه ايران، خيزشي را در سطح ملي تجربه كرده كه محور اصلي آن حول نماد زن چرخيده است؛ هر چند در آن خيزش هم، زن به صورت نمادي درآمد كه فقط خود زنان را نمايندگي نمي‌كرد. در واقع واژه زن، چترِ مفهومي فراگيري شد براي اينكه ساير هويت‌هاي جمعي كه شرايط مشابه زنان را تجربه كرده و مي‌كنند هم، نماينده‌اي براي خود پيدا كنند تا صداي سركوب شده يا شنيده نشده‌شان را بازتاب دهد.» احمدنيا معتقد است كه زنان با كنش‌ورزي جديدي كه در واقع خودداري از مشاركت سياسي منفعل (به معناي راي دادن) بوده صحنه را دوباره به عرصه نمايش قدرت نهفته خود كه بسياري از آن غافل بوده‌اند، تبديل كرده‌اند.« معضل بي اعتمادي كه البته به زنان محدود نمي‌شود، معضل ديرپايي است. اساسا سياستمداران وعده و وعيدهاي زيادي مي‌دهند مخصوصا در فصل انتخابات كه مردم مدت‌هاست اميد و باور خود را نسبت به تحقق اين وعده‌ها از دست داده‌اند. اين امر مبتني بر تجربه طولاني مواجه شدن مردم با شعارهاي طيف‌هاي مختلف سياسي است كه وقتي به قدرت مي‌رسند يا شعارهاي قبلي‌شان را به فراموشي مي‌سپارند يا تازه متوجه مي‌شوند كه وعده‌هاي‌شان نسبتي با اختيارات عملي و واقعي‌شان نداشته است و آنگاه «خيلي صادقانه » دم از ناتواني خود براي ايجاد تغيير مي‌زنند. اين مساله در ارتباط با مسائل زنان، حادتر به نظر مي‌رسد، چون چالش زنان، براي تحقق مطالبات‌شان در سال‌هاي اخير پررنگ‌تر و شديدتر شده است.» گفت‌وگو با اين دانشيار جامعه شناسي دانشگاه علامه طباطبايي را در ادامه مي‌خوانيد.
 
در انتخابات اخير، جدا از تمام تغييراتي كه به وضوح در جامعه ايران ديده مي‌شود، شاهد تعداد زيادي از کسانی که در انتخابات شرکت نکردند بوديم و هستيم كه زنان سهم زيادي از آن دارند. اين اتفاق به چه دليل در ميان جامعه زنان يا حداقل بخشي از آنان رخ داده است كه حاضر نيستند پاي صندوق‌هاي راي بيايند؟


به نظرم با توجه به شرايط روز جامعه ايران و تحولاتي كه در دو، سه سال اخير اتفاق افتاده است اين دريافت يا مشاهده، تعجبي برنمي‌انگيزد. مدت زيادي نگذشته است كه جامعه ايران، خيزشي را در سطح ملي تجربه كرده كه محور اصلي آن حول نماد زن چرخيده است؛ هر چند در آن خيزش هم، زن به صورت نمادي درآمد كه فقط خود زنان را نمايندگي نمي‌كرد. در واقع واژه زن، چترِ مفهومي فراگيري شد براي اينكه ساير هويت‌هاي جمعي كه شرايط مشابه زنان را تجربه كرده و مي‌كنند هم، نماينده‌اي براي خود پيدا كنند تا صداي سركوب شده يا شنيده نشده‌شان را بازتاب دهد. اين سايرين مي‌توانستند گروه‌هاي اصطلاحا اقليت قومي، مذهبي و مشابه آن باشند يا ساير گروه‌هايي كه كمتر از آنها در سياستگذاري‌هاي اجتماعي سخني از آنها به ميان آمده بود؛ مانند معلولان، سالمندان كه اگر هم نامي از آنها برده مي‌شد، بيشتر جنبه نمايشي و گذرا داشت. زنان در آن تحرك اجتماعي-سياسي، پيشقراول خيلي‌هاي ديگر شدند كه شرايط مشابهي را از نظر مشكلات، تبعيض يا محروميت از حقوق و امتيازات تجربه كرده بودند و به همين دليل به سادگي ديديم كه حتي مرداني از طيف‌هاي مختلف اجتماعي و اقتصادي هم در تلاش براي بلندكردن صداي نارضايتي‌شان و در جهت ايجاد تغيير و تلاش براي جبران كاستي‌هايي كه سال‌ها تجربه كرده بودند، به صف زنان پيوستند. زنان به ويژه زنان نوجوان و جوان كه سر نترسي هم داشتند، به درجه سردمداري ارتقا پيدا كردند كه خيل عظيمي از اقشار مختلف اجتماعي- اقتصادي به دنبال‌شان چشم اميد بر تحركات مطالبه‌گرانه بستند؛ به اميد اينكه تحولي را سازماندهي كنند كه ممكن بود تبعاتش پيامدهاي مثبتي را براي ديگرانِ عظيمي به بار بياورد. زنان براي اين سردمداري البته هزينه‌هاي سنگيني هم پرداختند. به نظر مي‌رسد زنان بنا به درك موقعيت ممتاز و جديدي كه به بهاي گزافي هم بدان نائل شدند، در عين حال، به نوعي خودباوري نيز دست يافتند كه ايشان را تشويق كرده به اينكه صحنه را واگذار نكنند و از بسترهاي جديد براي تداوم تاثيرگذاري‌شان بهره ببرند. به نظر مي‌رسد يكي از صحنه‌هاي گسترده شده براي اين عرض اندام مجددِ زنان، اينك صحنه انتخابات سياسي حاضر است. زنان با كنش‌ورزي جديدي كه در واقع خودداري از مشاركت سياسي منفعل (به معناي راي دادن) بوده صحنه را دوباره به عرصه نمايش قدرت نهفته خود كه بسياري از آن غافل بوده‌اند، تبديل كرده‌اند.
زنان و دختران ايراني در سال‌هاي اخير تغيير كرده‌اند، اين تغيير را چطور ارزيابي مي‌كنيد؟
زنان و دختران ايراني در سال‌هاي اخير تغيير نكرده‌اند، آنها در چند دهه اخير تغيير كرده‌اند. از دهه شصت به بعد، شاهد تغييرات تدريجي قابل توجهي در شاخص‌هاي اجتماعي و توسعه‌اي هستيم كه حكايت از فاصله گرفتن زنان از جايگاه‌هاي سنتي‌شان در جامعه داشته و همچنين نشان مي‌دهد كه زنان در چه زمينه‌هايي از فاصله‌هاي اقتصادي واجتماعي خود با مردان كاسته‌اند. يكي از شاخص‌ها سطح سواد و تحصيلات است كه به عنوان مثال مي‌دانيم بعد از انقلاب ايران، سطح سواد عمومي در جامعه براي هر دو جنس، افزايش قابل توجهي يافته، اما درعين حال، به‌شدت از فاصله زيادِ ميان نرخ‌هاي باسوادي زنان و مردان هم كاسته شده است. در نتيجه، از جمله، شاهد حضور گسترده‌تر زنان در نهادهاي آموزش رسمي در مقاطع مختلف تحصيلي و به ويژه تحصيلات تكميلي هستيم. مقاومت‌هاي فرهنگي و مانع‌تراشي‌هاي جامعه مردسالار- به رغم حضور موفقيت آميز زنان به عنوان دانش‌آموختگان دانشگاهي در ابعاد وسيع- باعث شده زنان نتوانند همچنان حضوري متناسب با دستاورهاي تحصيلي‌شان، در صحنه بازارهاي رسمي كار و اشتغال در كشور داشته باشند. به عنوان مثال، آمار بيكاري زنان حدود دو برابر مردان است. زنان درنتيجه، ناگزير به صحنه بازارهاي غيررسمي اشتغال ورود بيشتري پيدا كرده‌اند كه محروميت آنان از بيمه‌ها و امنيت شغلي و ساير مزاياي اشتغال رسمي را موجب مي‌شود. زنان همچنين تلاش مي‌كنند كه عرصه‌هاي ديگري براي حضور خود در عرصه يا سپهر عمومي بگشايند. به جهت اينكه بتوانند دستاوردهاي آموزشي و شغلي خود را قبل از ورود به نقش‌هاي ازدواج و مادري تضمين كنند، با فرهنگ مسلط عرفي يا قوانين دست و پاگير به مقابله برمي‌خيزند و به عنوان مثال ازدواج يا فرزندآوري‌شان را به تعويق مي‌اندازند. در واقع الگوهاي ازدواج دختران يا نحوه همسرگزيني‌شان يا ايده آل‌هايي كه در زندگي شخصي دنبال مي‌كنند، ديگر شباهت چنداني به الگوي زندگي مادربزرگ‌هاي‌شان ندارد يا از آن فاصله گرفته است. در اين جامعه، با تعاريف نويني از مفهوم زنانگي يا مصاديقِ «زن خوب» مواجه هستيم كه ارزش‌هاي مبنايي‌اش را از منابع آشناي قديمي اخذ نمي‌كند. مطالعات علوم اجتماعي و ارتباطات به روشني سبك‌هاي زندگي جديد يا مبتكرانه‌اي كه دختران امروز به آن مي‌انديشند يا عمل مي‌كنند را آشكار مي‌كند، هرچند به نظر مي‌رسد مسوولان و سياستگذاران جامعه، نيم نگاهي هم به اين يافته‌هاي علمي و پژوهشي ندارند و همچنان دختران و زنان جامعه امروز را در چارچوب الگوهاي قديمي ايده‌آلي خود مي‌جويند و مي‌خواهند. وقتي هم كه با واقعيت‌هاي جديد پيرامون خود مواجه مي‌شوند انگار توان ديدن تغييرات را ندارند، تغييراتي كه اگر نيك نظر كنند چه بسا نمونه‌هايش را در وضعيت زندگي و باورهاي دختران در ميان اعضاي خانواده، خويشاوندان، همكاران و حوزه همسايگي خود بيابند.
مطالبات اين زنان در سال‌هاي گذشته چه تغييراتي كرده است؟
وقتي در جريان پژوهش‌هايم در حوزه مطالعات زنان، با زناني كه در سال‌هاي مياني زندگي خود هستند، صحبت مي‌كنم و از انتظارات يا تصورات‌شان از آينده دختران‌شان مي‌پرسم، غالبا برخلاف روال سنتي نسل‌هاي گذشته كه محور اصلي آرزوها و خواسته‌هاي‌شان اين بود كه دختران‌شان عروس بشوند و شوهر خوبي بيابند، پاسخ مي‌دهند. آنها مي‌گويند؛ دوست دارند دخترشان ادامه تحصيل بدهد و كار كند، درآمد و استقلال مالي داشته باشد، به شغلي كه مي‌خواهد برسد و از اين طريق و نه الزاما از طريق ازدواج، آينده‌ بهتري براي خود بسازد. ازدواج دختران در اولويت‌هاي بعدي اين مادران بيان مي‌شود. خيلي وقت‌ها مادران اشاره‌اي هم به شرايط بغرنج خودشان مي‌كنند كه در شرايط وابستگي مالي به شوهران خود يا به خاطر ازدواج زودهنگام يا عدمِ امكان ادامه تحصيل، از دسترسي به شغل و جايگاه بالاتر در زندگي خودشان محروم بوده‌اند. در مواردي به نظر مي‌رسد كه سويه تاثيرگذاري دچار وارونگي شده باشد. يعني در واقع، اين مادران هستند كه از دختران خود يا دختران نسل‌هاي نو براي فكر كردن به سرنوشت‌هايي نو، تاثير پذيرفته‌اند. دختراني كه با دسترسي به رسانه‌هاي جمعي متنوع، اينك افق ديد وسيع‌تري را در مقابل خود دارند كه به آنها نشان داده است، زنان مي‌توانند نقش‌هاي كارآمد ديگري در كنار ايفاي نقش‌هاي سنتي خود براي خود تدارك ببينند. در نسل‌هاي جديد دختران شاهد شكل‌گيري اين باورجديد هستيم كه آنها ‌بايد راسا و بدون مداخله مردان، زندگي خود اعم از پدر يا برادر يا همسر، مسير سرنوشت خود را طرح‌ريزي كنند و عامليت خود را براي اينكه انتخاب‌هاي آگاهانه‌تري داشته باشند، پررنگ‌تر كنند. همان‌طور كه اشاره كردم حتي هنگامي كه قوانين يا رويه‌هاي حاكم بر بازار كار يا ازدواج، هماهنگ با رشد فكري و عزم و اراده آنها عمل نمي‌كند، به شيوه‌هاي ديگر، مسير را براي پيشرفت خود يا ايجاد تحول در شرايط خود باز مي‌كنند، هرچند هر تغيير مسيري، ممكن است هزينه‌هاي خود را داشته باشد؛ كمااينكه داشته است. دختران نسل نو به عبارت جامعه شناختي‌اش در واقع افرادي «هنجارشكن » تلقي مي‌شوند، كساني كه راه‌هاي نويي را تجربه مي‌كنند و مسلما هر هنجارشكني، ابتدا هزينه‌زاست ولي بعد از مدتي مسير گشوده شده، توسط افراد بيشتري كه به مسير نو مي‌پيوندند به تدريج هموارترمي‌شود و كم كم از بيراهه، به مسير اصلي تبديل مي‌شود و گروه‌هاي بعدي تحول‌طلب با اطمينان در آن مسير حركت مي‌كنند. نمونه بارز آن، حضور دختران در دانشگاه‌ها در دهه‌هاي قبل و به ويژه ورود زنان به رشته‌هاي تحصيلي‌اي بود كه مردانه تلقي مي‌شد مانند مهندسي يا پزشكي. همين رشته‌ها كه امروزه كسي از حضور زنان در آن تعجبي نمي‌كند، روزگاري براي دختران، هنجارشكني محسوب مي‌شد، اما ديگر سال‌هاست كه پدران و مادران خود تشويق كننده دختران‌شان براي ادامه تحصيل يا اشتغال به مشاغل متنوعي چون معماري و مهندسي و پزشكي و نظاير آن هستند، چرا كه اين مسير توسط هنجارشكنان شجاع قبلي، براي نسل‌هاي بعدي هموار شده است.
جدا از تمام بحث‌هاي سياسي، مهم‌ترين مطالبه زنان امروز ايران چيست؟
مهم‌ترين مطالبه زنان امروز اين است كه خودشان تعيين كننده سرنوشت خودشان، به عنوان انساني آگاه و صاحب اختيار باشند. خودشان نقش‌هايي كه در زندگي مايل به ايفاي آن هستند و سبك زندگي خود را انتخاب كنند و بابت انتخاب آزادانه سبك زندگي كه مي‌تواند بسيار هم متكثر باشد و از ارزش‌هاي جديد اجتماعي- فرهنگي در جهان امروز برخاسته باشد، دچار چالش و تحقير و محدوديت نشوند. زنان دريافته‌اند كه مي‌توانند روي قابليت‌هاي رشد و استعدادهاي شان، به عنوان انساني كه مي‌تواند نه فقط در سطح فردي، بلكه اجتماعي هم پيشرو، مولد و تاثيرگذار باشد، حساب كنند و سرمايه‌گذاري كنند. آنها، مصمم هستند موانعي كه به آنها در اين مسير تحميل شده است را از پيش روي بردارند. آزادي عمل و اختيارعمل براي هر انساني ارزشي والا و بنيادين شناخته مي‌شود پس چرا زنان نبايد همچون مردان از اين امتيازات برخوردار باشند. وجود تبعيض‌هاي جنسيتي ديرين، مانعي در تحقق اين مطالبه زنان است كه به نظر مي‌رسد چندسالي است زنان به هر شكلي در مقابله با آن وارد عمل شده‌اند. به نظر مي‌رسد نسبت رو به رشدي از مردان نسل نو، از نظر تحول فكري و تمايل در زمينه به رسميت شناختن حقوق و آزادي‌هاي زنان براي انتخاب مسير زندگي و فعاليت‌شان، گشوده‌تر و با روشن‌بيني بيشتري نسبت به مردان نسل‌هاي قبل مي‌انديشند و توافق بيشتري ميان زنان و مردان نسل‌هاي جديد مشاهده مي‌شود به همين دليل است كه در جريان تحول خواهي زنان، شاهد همراهي و پشتيباني بيشتر مردان هستيم.
يكي از مهم‌ترين دلايل عدم مشارکت در انتخابات از سوي برخي مردم، نبود اعتماد است. از نظر شما زنانی که در انتخابات مشارکت نکردند به عنوان بخش بزرگي از اين جامعه، بيشتر نسبت به چه مسائلي بدبين هستند؟
معضل بي اعتمادي كه البته به زنان محدود نمي‌شود، معضل ديرپايي است. اساسا سياستمداران وعده و وعيدهاي زيادي مي‌دهند مخصوصا در فصل انتخابات كه مردم مدت‌هاست اميد و باور خود را نسبت به تحقق اين وعده‌ها از دست داده‌اند. اين امر مبتني بر تجربه طولاني مواجه شدن مردم با شعارهاي طيف‌هاي مختلف سياسي است كه وقتي به قدرت مي‌رسند يا شعارهاي قبلي‌شان را به فراموشي مي‌سپارند يا تازه متوجه مي‌شوند كه وعده‌هاي‌شان نسبتي با اختيارات عملي و واقعي‌شان نداشته است و آنگاه «خيلي صادقانه » دم از ناتواني خود براي ايجاد تغيير مي‌زنند. اين مساله در ارتباط با مسائل زنان، حادتر به نظر مي‌رسد، چون چالش زنان، براي تحقق مطالبات‌شان در سال‌هاي اخير پررنگ‌تر و شديدتر شده است. زنان مدتي است كه در اين جامعه، از حاشيه به متن آمده‌اند و نسل جوان‌تر نيز عزم خود را جزم كرده تا به صورتي خستگي‌ناپذير پيگير مطالبات خود در ارتباط با حقوق و امتيازاتي باشد كه باور دارد از آن محروم بوده است وبه سادگي فريب وعده و وعيدهاي بي مبنا را نمي‌خورد.
نگاهي كه از گذشته در جامعه بوده و در سال‌هاي اخير هم تقويت شده، زن را در خدمت خانواده مي‌بيند و جداي از آن، فرديت يك زن ناديده گرفته مي‌شود. به اعتقاد شما اين نوع نگاه چه تاثيري در ميان جامعه زنان دارد؟
بله نگاه سنتي، هويت زن را مساوي با همسر و مادر تعريف مي‌كند. اساسا در جامعه سنتي زن به دنيا مي‌آيد كه براي ايفاي اين دو نقش كليدي آماده شود. تمام ايده‌آل‌هاي زنان سنتي هم حول همين دو نقش، تعريف شده است. زماني حتي در رژيم گذشته، خاطرم هست وقتي قرار بود «زن نمونه » معرفي و انتخاب شود در نهايت در تصاوير مي‌ديديم كه يك مادر انتخاب شده با هفت، هشت پسر كه رديف ايستاده بودند در كنارش و هر كدام‌شان دكتر و مهندسي شده بودند و دستاورد اصلي زندگي اين زن اين بود كه چنين فرزنداني را به جامعه تحويل داده است. گويي اين زن، فراتر از اين نقش و خدماتش براي فرزندانش، دستمايه‌اي براي مباهات نداشت. امروز در شرايط سياسي- فرهنگي فعلي نيز در چارچوب قوانين، اولويت را همچنان به ايفاي نقش‌هاي سنتي زنان مي‌دهند و تضمين‌ها و پشتيباني‌هاي لازم (مانند امنيت شغلي و حمايت‌هاي حقوقي) حتي در مورد اغلب مشاغل بازار رسمي اشتغال فراهم نشده است، تا زنان باقي ماندن در عرصه خصوصي و ايفاي نقش درخانواده را به حضور در فضاي عمومي به خاطر فشارها و هزينه‌هايش ترجيح بدهد. در چنين شرايطي، تلاش براي تغيير شرايط به نفع زنان، ناگزير بردوش خود زنان و خانواده‌هاي‌شان قرار مي‌گيرد. همين است كه مي‌بينيم دختران جوان، در ذهنيت و ايده‌آل‌پردازي خود و در شكل دادن به هويت مطلوب خود، محدود به آنچه براي‌شان از جانب كانال‌هاي رسمي و دولتي تدارك ديده شده، نمي‌مانند و به طرق مختلف سعي مي‌كنند تن به بايد و نبايدهاي سنتي ندهند و از چارچوب نقش‌هاي سنتي فراتر بروند. در عين حال، خانواده‌ها هم برخلاف گذشته تا حد زيادي ميدان را براي دختران‌شان بازتر كرده‌اند و آنها را براي دستيابي به ايده‌آل‌هاي جديدشان ياري مي‌كنند. نمونه‌اش پدري است كه هزينه ادامه تحصيل دخترش را هرچند سنگين به دوش مي‌كشد يا مادري كه به انتخاب فرزندش براي سن مطلوب ازدواج احترام مي‌گذارد يا شوهري كه مانعي براي همسرش در ايفاي نقش شغلي نمي‌تراشد و حتي با تقسيم كار در محدوده خانه و خانواده، وظايف خود را به عنوان شريك زندگي يا والد در مراقبت از فرزند مشترك‌شان برعهده مي‌گيرد تا همسرش بتواند خواسته‌هاي خود را تحقق بخشد. زنان، امروزه در بازار غيررسمي اشتغال، فرصت‌هاي جديدي براي خود ساخته و پرداخته‌اند و با بهره‌گيري از امكاناتي كه تكنولوژي‌هاي ارتباطي و شبكه‌هاي اجتماعي براي‌شان فراهم كرده است، دست به ابتكار عمل مي‌زنند تا با محدوديت‌هاي تحميلي مقابله كنند. زنان در عرصه علمي، فرهنگي، هنري و ورزشي هم زمينه‌هاي جديدي براي فعاليت و نقش‌آفريني يافته‌اند كه حكايت از اراده به تغيير در زنان و مصمم بودن‌شان در اين جهت دارد. ساده انديشي است كه تصور كنيم، وضع يكسري قوانين و سياستگذاري‌هايي كه چشم بر واقعيت‌هاي امروز جامعه بسته، كفايت مي‌كند براي اينكه شهرونداني مطيع و خاموش تربيت شوند كه چشم و گوش بسته، فقط در مجراهايي كه برخي مي‌پسندند، حركت كنند.
فكر مي‌كنيد سياستگذاران در ايران چه ميزان نسبت به زنان و مطالبات آنان آگاهي دارند و صداي آنها را مي‌شنوند؟
زنان در اين جامعه، هر چند از نظر عددي، نيمي از جمعيت جامعه را تشكيل مي‌دهند، اما از نظر جايگاه اجتماعي، اقتدار و سهم امتيازاتي كه از آن برخوردارند حكم اقليت يا حاشيه‌نشين را دارند. يعني هرچند، خيل عظيم زنان در برابر خيل عظيم مردان قرار مي‌گيرند، اما چون از جايگاه اقتدار برخوردار نيستند، صداي برابر براي شنيده شدن و قدرت لازم براي مداخله در سياستگذاري‌هاي رسمي را ندارند، همچنانكه اقليت‌هاي قومي از اين توان برخوردار نيستند و مشاركت واقعي در تدوين سياستگذاري‌هاي موجود نداشته و ندارند. اين به معناي در معرض تبعيض قرار داشتن و عدم امكان براي تاثيرگذاري در عرصه عمومي از مجراهاي رسمي است كه در غير اين صورت مي‌توانست در شرايط سياسي دموكراتيك براي هر اقليتي و هر حاشيه‌نشيني يا در واقع هر گروه به حاشيه رانده شده‌اي مهيا شود. مسائل زنان در نظر سياستگذاران فعلي از اهميت لازم براي رسيدگي به شرايط‌شان برخوردار نبوده‌اند. زنان از منظر سياستگذاران و مسوولان فعلي يك اولويتِ اقدام شناسايي نمي‌شوند، به همان ترتيب كه معلولان يا بيماران يا سالمندان يا بيكاران يا بازنشستگان و ... در اولويت توجه قرار نمي‌گيرند، چون از پيش، فرض را بر اين گذاشته‌اند كه صداي آنها به جايي نمي‌رسد! اين گروه‌ها از نظر اقتدار سياسي يا اقتصادي عمدتا جايگاهي ندارند كه بتوانند سياستمداران را به چالش بكشند. هر چند واقعيت‌هاي كف خيابان، به ويژه امروزه روز، شرايط ديگري را نمايان كرده و مي‌كند. صداهايي، اين‌روزها از هر كدام از اين گروه‌ها بلند مي‌شود كه در سطوح بالاتر طنين انداز شده است و به تدريج آنها را كه آگاهانه غفلت مي‌ورزيده‌اند وادار به بازخورد مي‌كند و ديگر نمي‌توانند به راحتي ناديده شان بگيرند. يكي از عرصه‌هايي كه شاهديم چگونه حرفه‌مندانِ سياست در مواجهه با صداي اين گروه‌ها ناگزير از واكنش شده‌اند محتواي شعارهاي سياسي انتخابات امروز است كه نشان از به رسميت شناخته شدن مشكلات و نيازها و مطالباتِ روزِ زنان و ساير گروه‌هاي اصطلاحا اقليت، دارد كه ناگهان به جريان غالب وعده و وعيدهاي سياست پيشگان وارد شده است. اين يعني كه از قبل هم به وجود مشكلات و نارضايتي‌هاي‌شان واقف بوده‌اند، اما نيازي به تامل در آن نمي‌ديده‌اند، اما اينك كه دستيابي به راي تك تك افراد و گروه‌ها اهميت و حساسيت يافته است؛ آنها را مخاطب خود مي‌شناسند و از حقوق و رسيدگي به نيازهاي‌شان سخن مي‌رانند. در مواردي حتي مشكلات‌شان را بهتر و بيشتر از خودشان تشريح مي‌كنند، اما معمولا اين به رسميت شناختن‌ها، مدت زمان كوتاهي پس از استقرار جايگاه به فراموشي سپرده مي‌شود.
در تجربه‌ كشورهاي ديگر مدلي مشابه شرايط حال حاضر جامعه زنان ايران سراغ داريد؟
در علوم اجتماعي از اين سخن مي‌گوييم كه جوامع، بسترهاي يگانه‌اي از نظر تاريخي- اجتماعي هستند كه الزاما تحولات در آنها از الگوهايي كه در جوامع ديگر حاكم بوده يا هست، تبعيت نمي‌كند. تعامل نيروها و هم‌آيندي عوامل تاثيرگذار بر بستر مناسبات اجتماعي و سياسي در مقاطع زماني مختلف به شكل منحصر به فردي رقم مي‌خورند كه نظيرش را در هيچ جامعه ديگري نمي‌توان يافت. جامعه ايران هم در اين مقطع تاريخي، شرايط خاص خود را دارد و روندهاي تحولي‌اش، متمايز از ساير جوامع، محقق و تبيين مي‌شود، هر چند تجربيات ساير كشورها مي‌تواند نشانه‌هايي به دست بدهد براي تامل بيشتر و پيش‌بيني پيامدهايي خاص يا كمك به طرح‌ريزي استراتژي‌ها يا سياست‌هايي كه ممكن است قابل اقتباس باشند. به عنوان مثال، دستيابي زنان ايران به حق راي اساسا مسير متفاوتي را طي كرده در مقايسه با همين امر در بسياري از كشورهاي غربي كه قبل يا بعد از ايران حق راي را به زنان دادند. مساله پوشش زنان در ايران و چالش‌هايي كه پيرامون آن در اين كشور شكل گرفته را نمي‌توان در جوامع ديگري كه مسلمان يا خاورميانه‌اي باشند، سراغ گرفت. شرايط زنان ايران در لحظه كنوني حتي شباهتي به زنان ايران در مقاطع تاريخي قبلي همين جامعه هم ندارد و شرايط زنان ايراني در يك دهه آينده هم به روشني قابل پيش بيني نيست. اين شايد در عين حال، اين جنبه‌‌ هيجان‌انگيز علوم اجتماعي است كه نشان مي‌دهد هرگز كسي نمي‌تواند دل به برنامه‌ريزي‌ها و چارچوب‌هاي از پيش تعيين شده‌اي ببندد كه اطميناني از نتايجِ امر داشته باشد، چون افراد و گروه‌هاي جامعه و همچنين جريان‌هاي اجتماعي در پويايي دايمي به سر مي‌برند و هر لحظه ممكن است در جريان شكل‌گيري و پديدارشدنِ بزنگاه‌هاي تاريخي و مسير تحولات صحنه اجتماعي، به شكلي دور از انتظار پيش برود و همه را غافلگير كند.