بیژن عبدالکریمی: ایران را با سوریه مقایسه نکنیم

به اعتقاد بسیاری از استادان دانشگاهی و تحلیلگران از جمله بیژن عبدالکریمی استاد فلسفه این رخداد‌ها برای ایران امروز درس‌های فراوانی دارد که باید به آنها توجه کرد. عبدالکریمی در عین اینکه تحولاتی سوریه و چرایی وقوع آن را تحلیل می‌کند، نقبی هم به مسائل درونی کشور ، می‌زند.
دامنه ارزیابی‌های عبدالکریمی در مصاحبه روز گذشته اش با اعتماد ، اما تنها متوجه نظام سیاسی نمی‌ماند. او در عین حال معتقد است که هم مردم و هم نخبگان برای پیمودن مسیر توسعه و رفاه، وظایفی را به عهده دارند که باید به آنها پایبند باشند. به زعم این استاد دانشگاه هیچ ساختار سیاسی بدون مشارکت و حضور مردم و نقش‌آفرینی نخبگان واقعی نمی‌تواند کرانه‌های رشد را پیموده و مطالبات مردم را محقق کند.
جامعه ایرانی این روز‌ها با مباحث و مسائل و ابهامات خاصی روبه‌رو است؛ از یک طرف رخداد‌های منطقه‌ای و سقوط حاکمیت سوریه، توجه افکار عمومی را به خود جلب کرده و از سوی دیگر رویکرد‌های طیف‌های تندرو در ایران و استفاده از رویکرد‌های سلبی در بحث‌هایی، چون حجاب و عفاف و فیلترینگ و... نگرانی‌هایی را ایجاد کرده است در این شرایط چگونه می‌توان در جامعه تعادل و توزان ایجاد کرد؟
قبل از هر چیز باید توجه داشت که شرایط کشور ما از بسیاری از جهات با سوریه قابل مقایسه نیست. اما این به این معنا نیست که ما هیچ خطوط مشترکی میان دو کشور نمی‌توانیم پیدا کنیم. همچنین از تجربیات دیگر کشور‌ها هم نمی‌توانیم عبرت بگیریم. یعنی نه ایران را باید با سوریه مقایسه کنیم و نه اینکه خیال‌مان راحت باشد که با سوریه شرایط کاملا متفاوتی داریم. تجربه حکومت بشار اسد نشان داد که آرا، آفکار و احساسات عمومی تا چه اندازه می‌توانند در سرنوشت ساختار‌ها و سیستم‌ها نقش داشته باشند. حتی اگر این احساسات درست نباشند، حتی اگر این احساسات ساخته و پرداخته رسانه‌های غربی باشد. اما به هر حال این احساسات به عنوان یک واقعیت در ناخودآگاه جمعی جامعه وجود دارد و در برخی بزنگاه‌های تاریخی خود را نشان داده و اثرگذار می‌شوند.

یکی از عوامل مهم برای مصون‌سازی کشور‌ها در برابر عوامل بیرونی، افزایش انسجام اجتماعی است. ایران چگونه در این برهه می‌تواند انسجام ملی و اجتماعی خود را ارتقا دهد؟



در مورد ایران هم انسجام اجتماعی ایران به دلایل گوناگون تاریخی لطمه خورده است. حاکمیت ایران باید دوراندیش باشد، ممکن است امروز در شرایط خطر نباشیم (که البته به نظر من هستیم)، اما به دورنمایی امیدبخش در آینده نیاز داریم. نباید فراموش کرد که امروز ما در حال جنگیم و هر لحظه به واسطه امریکا و اسراییل و سایر دشمنان‌مان در خطر قرار داریم. حاکمیت می‌بایست به شدت به این انسجام ملی توجه کند. دیروز خبری درباره تعویق قانون حجاب و عفاف توسط شورای عالی امنیت منتشر شد که حقیقتا باعث خوشحالی همه دلسوزان کشور شد. متاسفانه، اما در ادامه این خبر تکذیب شد!
معتقدم شورای امنیت ملی باید به این ضرورت‌ها توجه داشته و به این بحث‌ها ورود کند. نباید همه مسائل ازجمله حجاب در ایران امنیتی دیده شوند. ما باید به وجوه نرم قضایا هم توجه داشته باشیم. با مسائل انسانی نمی‌توان به شیوه پلیسی و امنیتی برخورد کرد. نمی‌توان با نگاه صرف امنیتی، نظامی و سلبی با موضوعات اجتماعی و فرهنگی و عمومی مواجه شد. اما این سکه دو رو دارد. در سوی دیگر این سکه، روشنفکران و نخبگان قرار دارند. آنها هم باید مراقب فضای خاص اجتماعی کشور باشند. نباید دایما بر آتش شکاف‌های اجتماعی و از بین رفتن انسجام ملی بدمیم و شکاف میان ملت و حاکمیت را افزایش دهیم تا جایی که امنیت ملی‌مان به خطر افتاده و کشور در آستانه چالش‌های مختلف قرار گیرد. نباید شرایط به اندازه‌ای بحرانی شود که دشمنان احساس کنند شکاف‌ها به اندازه‌ای عمیق و وسیع شده است که به خود اجازه تجاوز به کشور را بدهند.

وقتی به کلیدواژه‌های اصلی کارآمدی نظام‌های حکمرانی در جهان نگاه می‌شود، ترجیع‌بندهایی، چون اجماع نخبگانی در جایگاه برجسته‌ای قرار می‌گیرد. وقتی نخبگان حوزه‌های مختلف از‌جمله عالمان علوم دینی، جامعه‌شناسان، عالمان علوم سیاسی، مردم‌شناسان، فلاسفه و... اعلام می‌کنند رویکرد‌های سلبی در موضوعاتی، چون حجاب و فیلترینگ و... خطرناک است، اما توجهی به این تذکار نمی‌شود، چه خطری کشور را تهدید می‌کند؟
اولا من در نخبه بودن برخی نخبگان تردید دارم. این تردید در دو طرف حاکمیت از یک طرف و اپوزیسیون، منتقدان، مخالفان و... در سوی دیگر وجود دارد. اگر نخبگان مسوولیت‌های خود را به خوبی ایفا می‌کردند باید این اجماع نخبگانی شکل می‌گرفت. همین که ضرورت اجماع نخبگانی احساس می‌شود، اما کنشگران ایرانی چه در عرصه پوزیسیون و اپوزیسیون به این اجماع تن نمی‌دهند، نشان‌دهنده نابسامان بودن خرد قومی ما در هر دو سوی حاکمیتی و اپوزیسیونی است. فکر می‌کنم اگر قدرت سیاسی ما نارضایتی‌ها و اعتراضات را با دلایل پلیسی و امنیتی نادیده بگیرد با وضعیت بغرنج و بحرانی‌تر از شرایط کنونی مواجه خواهیم شد. این بحران‌ها تا جایی ادامه می‌یابند که ممکن است کلیت امنیت ملی ما را با خطر مواجه سازند.

سیستم چگونه می‌تواند مطالبات اکثریت جامعه را احصا کند و بعد چگونه می‌توان این مطالبات را محقق کرد؟
قدرت سیاسی ایران به مطالبات مردم آشناست، اطلاعات خوبی دارد و با این خواسته‌ها بیگانه نیست. اما نکته‌ای که شاید مردم و روشنفکران کمتر به آن توجه می‌کنند، اولویت‌بندی این مطالبات است. اینکه کدامین مطالبات و خواست‌ها اولویت بیشتری دارد. از منظر حاکمیت امنیت ملی در راس اولویت‌ها قرار دارد. اما برای بخش اعظم جامعه ایرانی، رفاه، بهبود شاخص‌های اقتصادی، خروج از بحران اقتصادی، خروج از تورم دو رقمی و... اولویت بیشتری دارد. این به این معنا نیست که حاکمیت نمی‌داند مردم چه می‌خواهند، بلکه سخن در این است که نمی‌تواند مطالبات مردم را اجابت کند. از سوی دیگر، ما یک جامعه شبه مدرن هستیم. هیچ جامعه شبه مدرنی نمی‌تواند به مطالبات مردم خود پاسخ مناسبی دهد. ضمن اینکه تحریم‌ها و فشار نظام سلطه اجازه نمی‌دهد، شرایط بهبود یابد.