روزنامه ایران
1396/11/25
دیگر صفحهها
پیامدهای خروج قهوهخانهها از قانون اماکن عمومی/ همه جا قهوهخانه میشودترانه بنی یعقوب
تصور کنید به یک رستوران رفتهاید و در گوشهای با خانواده نشستهاید اما ناگهان صاحب رستوران برای میز کنار دستی شما یک قلیان میآورد. شاید هم اصلاً کار به قلیان نکشد و همان مشتری ناگهان سیگارش را آتش کند. شما قطعاً متعجب، از او میخواهید که این کار را نکند اما اگر سیگار کشیدن در اماکن عمومی قانونی شود دیگر شما حق اعتراض ندارید. درواقع این اتفاق با جدا کردن صنف قهوهخانهدارها از قانون اماکن عمومی خواهد افتاد. این طرح که بزودی در صحن مجلس بررسی میشود، در صورت تصویب قهوهخانهها را از قوانین اماکن عمومی خارج خواهد کرد و گویا توجیه شغلی نیز دارد و آن اینکه قهوهخانه شغلی مرتبط با ارائه قلیان است. کارشناسان معتقدند با تصویب این قانون دریچهای تازه گشوده خواهد شد تا در سایر اماکن عمومی هم کم کم مصرف دخانیات آزاد شود، روندی که کاملاً برخلاف معاهدههای ملی، جهانی و منطقهای است.
اگر به کشورهای منطقه سفر کرده باشید حتماً دیدهاید که مصرف سیگار در مکانهای عمومی ممنوع است، قلیان که جای خودش را دارد. راه دور نرویم همین ترکیه، عربستان و اردن، حتی در کافهها مصرف سیگار را ممنوع کردهاند. کشورهای اروپایی هم که سالهاست این قانون را سفت و سخت اجرا میکنند و بدون هیچ تعارفی مصرف دخانیات در اماکن عمومی جریمههای سنگینی در پی دارد.
به کافهای در میدان انقلاب تهران سر میزنم. مهناز و دوستش سارا گوشهای دورتر از بقیه صندلیهای لهستانی و مشتریهای کافه نشستهاند. همه جا را دود سیگار پر کرده تا جایی که نفس کشیدن هم سخت است: «ما خیلی کافه آمدن را دوست داریم، اما چون سیگاری نیستیم همیشه اذیت میشویم برای همین هم دورتر از بقیه نشستهایم. ماهم شنیدهایم سیگار کشیدن در فضای کافه ممنوع است اما بیشتر کافههای تهران به آن پایبند نیستند. راستش گاهی فکر میکنم به قهوهخانه آمدهایم، گاهی هم در کافهها برای جلب مشتری بیشتر قلیان سرو میشود. کاش اتاقی مخصوص سیگاریها میگذاشتند تا هم آنها راحت باشند و هم ما. مثل خیلی از کشورهای دنیا.»
سعید مدیرهمین کافه برایم توضیح میدهد: «چارهای جز آزاد کردن سیگار در کافهمان نداریم. چند وقتی سیگار را ممنوع اعلام کردیم و کلی از مشتریهایمان کم شد. شما فکر میکنید ما خوشمان میآید در این فضای پر از دود صبح تا شب کار کنیم؟ باور کن گاهی چشممان آنقدر میسوزد و سرفه میکنیم که نگران میشویم تا فردا صبح زنده میمانیم یا نه؟ اما برای اینکه دخل و خرج اینجا بچرخد چارهای جز قانون سیگار آزاد نداریم. هرچند اماکن، هر از گاهی میآید و مجبورمان میکند سیگار را ممنوع اعلام کنیم.» سعید میگوید صنف قهوهخانهدارها چون خیلی قوی هستند و لابیگر، دنبال این هستند که از قانون اماکن عمومی خارج شوند، آن وقت دیگر اماکن هیچ کاری به کارشان ندارد.
دکتر محمدرضا مسجدی، دبیرکل جمعیت مبارزه با استعمال دخانیات ایران در گفتوگو با ما میگوید: «پای تجارت یک عده و سلامت مردم در میان است. حالا باید پرسید کدام یک از اینها مهمتر است؟ در سال 1376 نخستین مصوبه هیأت وزیران برای ممنوعیت استعمال دخانیات در اماکن عمومی اعلام شد. در دولت دهم و بهدنبال فشار صنف قهوهخانهداران، رئیس دولت وقت قهوهخانهها را از اماکن عمومی استثنا کرد و مجوز عرضه قلیان در قهوهخانهها را صادر کرد. پس از آن به دیوان عالی کشور شکایت کردیم و هیأت عالی دیوان، دوباره قهوهخانهها را جزو اماکن عمومی اعلام و مصوبه دولت را لغو کرد. اماکن عمومی از وسیله نقلیه مثل تاکسی، هواپیما، اتوبوس و اماکن فرهنگی، ورزشی و مذهبی را در برمیگیرد. قهوهخانهها و رستورانها هم همیشه در همین ردیف بودهاند. اینکه بگوییم یک عده چون قهوهخانه دارند و در قهوهخانه قلیان سرو میشود بیاییم آن را از اماکن عمومی جدا کنیم هیچ توجیه منطقی ندارد. توجیه این صنف آن است که اگر قلیان را از قهوهخانه حذف کنیم، قهوهخانهدارها بیکار میشوند. متأسفانه نمایندگان مجلس و برخی در حکومت هم تحت تأثیرشان قرار گرفتهاند.»
مسجدی اضافه میکند: «زمانی قهوهخانهها در این کشور جایگاه فرهنگی و محل حل اختلاف مردم در محلات بودند. در قهوهخانهها کار فرهنگی میشد؛ شاهنامه و مولوی میخواندند. همه اینها رفته و به جایش قلیانی آمده که توتون معسل دارد و انواع مواد شیمیایی و مواد افزودنی در آن هست. اگر به اینها بیتفاوت شویم همین جوانانی که جذب قهوهخانهها شدهاند، بعد جذب مواد مخدر میشوند. استثنا کردن قهوهخانهها غلط است. اگر میخواهید قهوهخانهها را استثنا کنید بعد از آن به رستوران و اماکن سنتی و هتلها هم میرسد و دیگر نمیتوانید جمعش کنید. این خلاف قانون و مصوبه دولت است. ما عضو معاهده کنترل دخانیات شدهایم و دولتها باید رعایتش کنند. ما با ترکیه و کشورهای منطقه فرقی نداریم که همه مصرف دخانیات را در اماکن عمومی ممنوع کردهاند.»
درشرق تهران هستم؛ جایی نزدیک میدان رسالت. در خیابانی که حالا تبدیل شده به بورس قلیان. قهوهخانههای این خیابان همین الان هم پر از جمعیت است و همه در حال مصرف قلیانهای میوهای. نمیدانم بعد از اینکه قهوهخانهها از قانون اماکن عمومی خارج شوند، قرار است چطور باشند و چه اتفاقی بیفتد؟»
خیابان را بوی انواع توتون پر کرده. زن که در همسایگی این قلیانسراها زندگی میکند و چند نایلون میوه در دست گرفته، میگوید: «به خدا از دست این قلیاندارها آسایش نداریم. همه محله همین بو را گرفته. بو یک طرف، همه جوانهای محل هم رفتهاند سراغ قلیان و سیگار. به جای اینکه به اینها مجوز کار بدهند، بیایند جمعشان کنند. هر روز توی این محله یکی از این قهوهخانهها باز میشود.»
زن وقتی درباره احتمال تصویب قانون رفع ممنوعیت قهوهخانهها از اماکن عمومی میشنود میگوید: «مثلاً الان اینها محدودند؟ یعنی سالی یک بار هم که میشد به اماکن عمومی شکایت کرد، حالا دیگر همان امکان هم قرار است نباشد؟ همه محله از اینها شاکیاند.»
زن جوان که دست دختر بچهاش را گرفته، به سمت قلیانسراها اشاره میکند و میگوید: «میبینید پر است از جوانهای بیکار که از صبح تا شب اینجا نشستهاند. مثلاً اینجا منطقهای مسکونی است! اصلاً از وقتی اینها در محلهمان باز شده، دلم نمیخواهد برای خرید روزانه بیرون بیایم. چرا باید این همه مجوز بدهند.»
روی شیشه یکی از قلیانسراها که نام بزرگ «قلیونسرای...» نصب شده با حروف درشت این کلمات دیده میشود: «ورود اراذل و اوباش و معتاد ممنوع، ورود بانوان ممنوع.»
به گفته یک کارشناس مرکز تحقیقات کنترل دخانیات طبق گزارش سال 2017 سازمان جهانی بهداشت، حدود 72درصد از کشورها که 81 درصد آنها از کشورهای کم درآمد هستند، همچنان جمعیتشان در معرض خطر دود دست دوم قرار دارد و این هم به خاطر ضعف یا نبود قانون بدون دود یعنی قانونی است که از افراد در مقابل دود تحمیلی دخانیات محافظت کند.
36 درصد از کشورها در سطح جهان بهصورت کامل در رستورانها و کافهها مصرف دخانیات را ممنوع کردهاند. از 492 میلیون نفری که در یکی از 100شهر بزرگ دنیا زندگی میکنند فقط 253میلیون نفر در 47 شهر توسط قانون بدون دخانیات حفاظت میشوند.
مسجدی میگوید: «حدود 75 درصد مرگ و میر در کشورمان مربوط به چهار بیماری قلب و عروق، سکته قلبی و مغزی، سرطان و بیماریهای مزمن تنفسی و دیابت است. این چهار بیماری تحت تأثیر تغذیه نامناسب، کنترل نشدن وزن، ورزش ناکافی و مصرف دخانیات و الکل است. در هر سال 55 هزار تا 60 هزار نفر به خاطر مصرف سیگار میمیرند یعنی به اندازه سقوط سه هواپیما در روز و ما از کنارش میگذریم. در سال نزدیک به 100هزار بیمار مبتلا به سرطان جدید داریم که فقط با کنترل دخانیات میتوانیم یک سوم از این آمار را کم کنیم.»
از خیابانی که پراز قلیانسراست میگذرم. قهوهخانهها پر است از جوانانی که قهقهه میزنند و قلیان میکشند. بوی انواع توتونهای معطر به هم پیچیده. روی پنجره یکی از قلیانسراها نوشته شده؛ دسترسی رایگان به اینترنت وای. فای. تجارت و سودآوری یا سلامت؟ یادم میآید روزی در این راسته فقط نانوایی بود، عطاری و میوه فروشی اما این روزها جای همه این مغازهها را قلیانسرا گرفته و بس.
نیم نگاهی به کارنامه سیوششمین جشنواره فیلم فجر / در غیاب غافلگیری
پرونده سی و ششمین جشنواره فیلم فجر شامگاه یکشنبه 22 بهمنماه با معرفی برگزیدگان این دوره بسته شد. ویترین امسال بخش سودای سیمرغ نسبت به دوره پیشین خلوتتر بود و بار ماراتن نفسگیر 9 روزه فیلم دیدن سبکتر و گفتن و شنیدن از آن هم دقیقتر. همانطور که پیشبینی میشد امسال یکی از آرامترین دورههای جشنواره را داشتیم و همه چیز بدون حاشیه و دردسر پیش رفت. فارغ از روال منظم جشنواره؛ اما بخش محوری جشنواره یعنی کیفیت فیلمها این دوره کم آورد. جشنواره سیوششم ویترین چند فیلم متوسط، یکی دو تا فیلم خوب بود و از اتفاقهای غافلگیرکننده خبری نشد. بخش غافلگیرکننده ماجرا چند فیلم در بخش مسابقه سینمای ایران بود که برای خیلیها این سؤال را ایجاد کرد که بر اساس چه ملاک و معیاری شایستگی حضور در بخش مسابقه را داشتهاند. در ارزیابی کلی، امسال جشنواره فیلم فجر سال متوسطها بود و طبق روال هر ساله گمانهزنیها و پیشبینیها درباره بضاعت سینمای ایران در اکران هم آغاز شد. با همه این احوال اما سینمای ایران فقط این جشنواره 10روزه نیست و یکی دو فیلم به خواست کارگردانانشان به جشنواره نیامدند، چند فیلم با وجود تلاش سازندگانشان به مسابقه حساس سینمای ایران نرسیدند و چند فیلم پشت خط اکران هستند که میتوانند رونقی به فضای سینمای ایران بدهند. محل برگزاری جشنواره و به قول معروف کاخ رسانه که هر ساله یکی از چالشهای اساسی نمایندگان رسانههای خبری پیش از ایام برگزاری جشنواره است هم با سختکوشی و تلاش اهالی رسانه با اغماض از کاستیهای روز اول توانست نمره متوسط قبولی بگیرد. منتقدان و سینمایینویسان از ارزیابی کلیشان برای دوره سیوششم جشنواره نوشتند که در ادامه میخوانید.
سیمرغ میانسال!
سید رضا صائمی
جشنواره سی و ششم فیلم فجر نیز به ایستگاه پایانی رسید و مثل همیشه هم حرف و حدیث داشت، هم حاشیه و هم نقد و انقلتهایی به داوری جشنواره که همیشه وجود دارد. جشنواره سی و ششم اما تفاوتهایی نیز با دورههای قبلی داشت که از جمله میتوان به کاهش تعداد فیلمهای بخش سودای سیمرغ اشاره کرد که امسال این تعداد به 22 فیلم رسید. اگرچه انتخاب برخی از فیلمها و حضورشان در جشنواره موجب تعجب بسیاری از منتقدان شد و دست کم دو سه فیلم، قبای جشنواره برایشان بزرگ و گشاد بود اما نفس این سیاست و انتخاب فیلمهای کمتر برای جشنواره، تصمیم درستی بود که نتایج مثبت آن را در جشنواره میتوان حس کرد. حضور فیلمهای محدود هم امکان تماشای آن را برای اهالی فن آسانتر کرده بود و هم فرصت ارزیابی و مقایسه و داوری آنها را منطقی تر.
اگر همین گزینش محدود بهعنوان سیاست کلی جشنواره ادامه یابد قطعاً کیفیت فیلمها نیز بهعنوان معیار انتخاب، امکان ظهور و بروز بیشتری خواهد داشت و تداوم این چرخه میتواند در سالهای آتی، کیفیت انتخاب فیلمها و اساساً عملکرد هیأت انتخاب را استانداردتر کند و بالطبع نتایج این سیاست را میتوان در ارتقای کیفی جشنواره شاهد بود.امسال همچنین شاهد جابهجایی سینمای رسانهها از برج میلاد به پردیس ملت بودیم که حسن و عیبهای خاص خودش را داشت. مشکل اصلی پردیس ملت موقعیت جغرافیایی آن، کمبود ظرفیت پارکینگ آن است که اگر مرتفع شود و برای سالهای آینده، پارکینگ بزرگتری برای آن در نظر گرفته شود با توجه به سالن خوب و استاندارد که میتوان با خیال راحت و بدون اینکه دغدغه پر شدن صندلیها را داشت در آن فیلم دید و پرده و صدایی که در حد استاندارد است، این سینما و پردیس میتواند مکان مناسبی برای سالن رسانهها باشد. اما فارغ از این مسائل فرامتنی و پیرامونی جشنواره امسال هم بههمان قاعده همیشگی پیش رفت که شاهد تعداد زیادی فیلم ضعیف، خیلی فیلمهای متوسط و چند فیلم خوب بودیم اما از حیث ساختار و مؤلفههای متنی جشنواره امسال را باید پیشرفتی در زمینه سینمای جنگ و دفاع مقدس و احیای دوباره آن دانست که بویژه با دو فیلم «تنگه ابوقریب»و«سرو زیرآب»، توانمندی و رشد سینمای ایران در زمینه جلوههای ویژه و سویه تکنیکی و فنی را اثبات کرد و نشان داد ما به مرزهای استاندارد فیلمسازی نزدیک شدیم.
همین نزدیکی را میتوان به فیلمبرداری و قاب بندیهای سینمایی برخی فیلمهای اجتماعی هم تعمیم داد که از جمله نقاط قوت فیلمها بودند. با این حال همچنان سینمای ایران در بخش فیلمنامه ضعیف است و مشکل اساسی و بنیادی اغلب فیلمها را باید در مشکلات فیلمنامهای آن ردیابی کرد. فیلمهایی مثل «مغزهای کوچک زنگ زده»، «بمب، یک عاشقانه»، «تنگهابوقریب» و «سرو زیر آب» از جمله فیلمهایی هستند که میتوانند حاصل جشنواره امسال را اعتبار ببخشند. حذف سهم فیلم اولیها در جشنواره امسال آثار خود را نشان داد و جای خالی آن بشدت احساس شد.
اگرچه تعداد 22 فیلم مناسب بهنظر میرسد اما از این تعداد باید سهم بیشتری به فیلم اولیها اختصاص داده شود تا هم متناسب با کارکرد جشنواره در استعدادیابی باشد و هم تجربه نشان داده که فیلمهای موفق اغلب از دل همین فیلمها بیرون آمده است.
امسال چند بازی چشمگیر هم داشت که دست کم میتوان به دو نمونه اشاره کرد یکی نقشهای کوتاه و مکمل خوب مثل جواد عزتی در «لاتاری» یا سعید چنگیزیان در «چهارراه استانبول» و دیگری یک بازی ماندگار از کاراکتر زن معتاد توسط سارا بهرامی در «دارکوب». با این حال نتایج واقعی جشنواره سی و ششم را باید در اکرانهای عمومی رصد کرد که برآیند کلی آن برای گیشه چندان امید بخش نیست.
به یادماندنیها
محدثه واعظیپور
پیش از شروع سی و ششمین جشنواره فیلم فجر، میشد حدس زد که این دوره، تعداد آثار متوسط به بالا کم نیست و میتوان شاهد یک رقابت جذاب بین سینماگران نسلهای مختلف بود. در پایان این رویداد مهم سینمایی، تقریباً پیشبینیها درست از کار درآمده است. اگرچه تعدادی از فیلمهای کنجکاویبرانگیز سینمای ایران از جشنواره جا ماندهاند اما میتوان چشماندازی کم و بیش روشن از اکران 97 داشت. اکرانی که تعداد آثار پرفروش آن زیاد نیست، اما فیلمهای باارزش و به یادماندنی دارد که ممکن است در جذب مخاطب انبوه موفق نباشند.
جهان پرآشوب
هومن سیدی در «مغزهای کوچک زنگ زده» موفق شده جهانی خشن و غریب در عین حال قابل باور خلق کند. همه تجربههای قبلی سیدی در سینما و دغدغههایش برای رسیدن به یک فرم روایت بهشکلی کامل در «مغزهای کوچک...» عینیت یافته و متبلور شده است. فیلم، با یک سکانس درگیری یادآور «دارو دسته نیویورکیها» آغاز میشود و از همان ابتدا تماشاگر را با خود همراه میکند. هر چه قصه پیش میرود، فیلم و شخصیتها جذابتر میشوند. فیلمساز با هوشمندی قاچاق مواد مخدر را با مشکلات خانوادگی و مسائل روز پیوند میزند و در یک پایان تأثیرگذار از ادامه شرایط بحرانی خبر میدهد. بازی فرهاد اصلانی و نوید محمدزاده از جذابیتهای فیلم تازه هومن سیدی است.
ایستاده در تنگه
عنوان فیلم «تنگه ابوقریب» روی یک میز کوچک و چهار صندلی خالی نقش میبندد. وقتی عموخلیل (حمیدرضا آذرنگ)، حسن (امیر جدیدی)، عزیز (علی سلیمانی) و مجید (جواد عزتی) به سمت دوکوهه میروند تا به تهران برگردند و نفسی تازه کنند. «تنگه ابوقریب» در بسیاری از صحنههای درگیری به تصاویر واقعی از جنگ نزدیک میشود. دوربین روی دست در دل بحران و قطرات سرخرنگ خون روی دوربین، حس و حالی خاص به فیلم میدهند. شخصیتهای «تنگه ابوقریب» جذاب هستند و قادرند تماشاگر را تا انتها با فیلم همراه کنند. اگرچه اطلاعات زیادی درباره آنها نمیدانیم و تنها چند ساعت از زندگیشان را به نظاره نشستهایم و در ترس، خشم و اندوه همراه آنانیم. نمیتوان درباره «تنگه ابوقریب» صحبت کرد و از بازیگران نقشهای اصلی یاد نکرد. امیر جدیدی که این روزها به هر نقشی، اعتبار و جذابیت میدهد در نقش بچه جنوب شهری بامرام درخشان است. بدون اینکه روی وجوه شخصیتی او تأکید شود، دلنگرانیاش برای کودکان جنگزده و بیپناه تأثیرگذار، شوخ طبعیاش در بحبوحه جنگ به یادماندنی و سرنوشت تراژیکش دریغ آور است. جواد عزتی و حمیدرضا آذرنگ باورپذیر و واقعی هستند و مهدی قربانی جوان یکی از مهمترین شخصیتهای فیلم است. وقتی در نمای پایانی، ایستاده و پرغرور از کادر خارج میشود در چهرهاش عزم و ارادهای پولادین را میشود دید. در پسزمینه دشتی را میبینیم که دهها قهرمان، در آن
به خون غلتیدهاند.
هیولای درون
«شعلهور» نشانمان میدهد که چگونه فشارهای بیرونی و بحرانهای درونی میتواند هر یک از ما را تبدیل به هیولا کند. شخصیت اصلی فیلم با بازی خوب امین حیایی، بخشی از تیرگیهای وجود همه ما را عریان میکند، آنجا که نمیتوانیم بر ضعفها و کاستیهایمان غلبه کنیم و آهسته آهسته سقوط میکنیم و در گرداب فرو میرویم. حمید نعمتالله در «شعلهور» ریسک بزرگی کرده. فیلم ساختن درباره یک شخصیت منفی و شرور جسارت میخواهد. رندیها و پلیدیهای شخصیت اصلی فیلم، در طول قصه افزایش پیدا میکند و او را از یک مرد میانسال با سابقه اعتیاد و شکست خورده در زندگی مشترک، به موجودی بیرحم و متناقض تبدیل میکند. ترسیم این روند به شکلی باورپذیر و جذاب امتیاز فیلم است.
به رنگ اجتماع
در «چهارراه استانبول» مصطفی کیایی بخوبی تراژدی مرگ آتشنشانان در حادثه پلاسکو را به قصههای اجتماعی پیوند میزند و در یک فیلم پرکشش، مخاطب را با خود همراه میکند. «عرق سرد» کوششی ستودنی برای طرح مشکلات قانونی است. یک بدمن جذاب (یاسر) با بازی قابل توجه امیر جدیدی دارد و یک قهرمان زن کنشگر (افروز- باران کوثری) که از شکست خوردن نمیترسد و علیه شرایط دشوار زندگی فردی و اجتماعیاش عصیان میکند.
حرفه: خبرنگار
کمال پورکاوه
در اسفند سال ۹۴ وقتی تعدادی از خبرنگاران سرویسهای خبری، خودشان را به پشت صحنه محل فیلمبرداری فیلم «رگ خواب» حمید نعمتالله رساندند تا در آن میان بتوانند با نقش اول آن فیلم که لیلاحاتمی بود مصاحبه کنند، گمان نمیکردند که این مصاحبه بتواند چهره عصبانی بازیگر محبوب سینما را به آنها نشان دهد. چیزی که اسباب آشفتگی لیلا حاتمی را در آن مصاحبه فراهم ساخته بود نوع سؤالاتی بود که خبرنگاران جوان سرویس هنری خبرگزاریها از او پرسیده بودند: «از ابتدا قرار بود شما در این فیلم حضور داشته باشید؟، پاسخ لیلا حاتمی ساده و در عین حال توضیح دهنده وضعیت و میزان تسلط مصاحبهکننده است: از ابتدا به نظر شما یعنی چه؟ به نظر شما من نوشتم و نگارش کردم؟ این سؤال را نباید از من بپرسید، من از جایی خبر دارم که گفتند الو سلام، ما میخواهیم فیلم بسازیم، این هم سناریو.»
آیا با این حجم اطلاعات و آگاهی ناقصی که خبرنگاران از روند و پروسه تولید در سینمای ایران دارند میتوان از بازیگر حرفهای سینمای ایران انتظار آرامش داشت؟ آیا حضور شتابزده و از سر کم دانشی خبرنگاران برای گرفتن مصاحبه و پرسیدن سؤالات بیربط، هنرمندان ما را در انتخاب خبرگزاری و شخص مصاحبهکننده محتاطتر و حساستر نخواهد کرد؟
حالا و در سال ۹۶ وقتی در سالن شلوغ کنفرانس خبری جشنواره فیلم فجر، به عمده پرسشهای خبرنگاران خبرگزاریهای مختلف از فیلمسازان وبازیگران متمرکز میشویم به نکات قابل تأملی خواهیم رسید که شاید مهمترین آنها را بتوان در کم توجهی مدیران رسانهها در انتخاب دبیر و خبرنگاران سرویسهای هنری دانست. احتمالاً در این وانفسای بیپولی و بحران اقتصادی، خبرگزاریها به این نتیجه رسیدهاند که کم اهمیتترین بخش رسانه را قسمت فرهنگ و هنر تشکیل میدهد و برای اتفاقی که سالی یک بار در مملکت میافتد، نیاز چندانی به استخدام نیروی متخصص وجود ندارد.
در هالیوود ضربالمثل طعنه آمیزی وجود دارد که میگوید: اکثر آدمها دو شغل دارند، یکی آن شغلی که از طریق آن پول درمیآورند و ارتزاق میکنند و دومی هم شغل فراگیر نقد فیلم است. بهنظر میرسد اکثر خبرگزاریها، سینما و نقد فیلم را بهعنوان شغل دوم در نظر گرفته و بر همین اساس اقدام به استخدام نیرو میکنند. کافی است به تعدادی از پرسشهای خبرنگاران در ایام جشنواره نگاهی بیندازیم:
-آیا حاضر هستید فیلمتان را در هیچ کدام از جشنوارههای جهانی شرکت ندهید؟! پاسخ فیلمساز: مرسی از سؤالتون
-شما برای بازی در این نقش چقدر تلاش کردید؟ پاسخ بازیگر: خیلی تلاش کردم
-آیا ساخته شدن این فیلم به خاطر ژن خوب شما است؟ پاسخ تهیهکننده: نخیر، ساخته شدن فیلم به خاطر تلاشهایی است که انجام دادیم
-آیا از نشان دادن بیلبورد اسنپ در فیلمتان منظور خاصی داشتین؟ پاسخ کارگردان: خیر منظور خاصی نداشتیم
-چرا در این نقش بازی کردید؟ پاسخ بازیگر: نقش را دوست داشتم و بازی کردم
اگر بهیاد آوریم پرسشهای فوق در سالن رسانهها مطرح شده که نشانی از چالشها و دغدغههای ذهنی خبرنگاران را به ما ارائه میدهد، آن وقت شاید بتوانیم به کارگردانی که از سر آشفتگی فضا، قصد ترک جلسه را میکند کمی حق بدهیم.
سیل عظیم خبرنگاران جوانی که اغلب سؤالات را از دبیران خود که در جلسه حضور ندارند روی گوشی موبایلشان دریافت میکنند و بعد از مطرح کردن سؤال در میان دوربینهای خبری، همانند شخصی که وظیفه خود را بخوبی انجام داده است جلسه را ترک کرده و ادامه بازی را به رفقا میسپارد، مهمترین وجه مشخصه این کنفرانسهای خبری است. در این میان چیزی که کمتر اهمیت پیدا میکند خود فیلم است و این حواشی جذاب سینما است که در نشستی این چنین تخصصی خودنمایی میکند. شاید غیاب منتقدان و سینمایی نویسان مطرح در چنین جلساتی ناشی از همین نگاه کنترل نشده و باری بههرجهت رسانهها و مسئولان برگزاری است. اینجا است که از صدای شلیک خنده و استهزای خبرنگاران و حاضران در جلسه در هنگام اعلام نامزدی پژمان جمشیدی، متعجب نمیشویم. برای کسی که خودش را از دنیای سرخوشانه اینستاگرام به جلسات جدی و تخصصی این چنینی میرساند، خوردن قهوه و صدای قهقهه تنها نشانی است که از او میتوان سراغ گرفت.
درست است که خبرنگار و منتقد، دو نقش متفاوت را در رسانهها و مطبوعات بازی میکنند، اما در دنیایی که همه چیز بهسمت تخصصی شدن پیش میرود، اطلاع و آگاهی کافی از فضایی که در آن فعالیت میکنیم میتواند ما و مخاطبانمان را از حواشی بیهوده دور ساخته و واکاوی متن و اصل مطلب را سرلوحه خود قرار دهد. موضوع افت کیفیت نشستهای خبری در جشنواره وقتی جدیتر میشود که متوجه میشویم، کسانی بیشتر درباره فیلمهای به نمایش در آمده مطلب درخور اعتنایی نوشته و ارائه میکنند که حضور کم رنگی در این جلسات داشته یا اساساً عطایش را به لقایش بخشیدهاند. شاید نگاهی جدیتر و کنترل شدهتر به چنین جلساتی بتواند به غنای بیشتر آن کمک کرده و جشنواره را از حواشی بیهوده رها سازد.
تاحدودی غیرمنتظره
پرویز جاهد
به آخر جشنواره فیلم فجر رسیدیم و داوران جشنواره هم آرای خود را اعلام کردند و بهترینهای جشنواره را از دید خود برگزیدند و طبق معمولِ هر سال، نتیجه قضاوت آنها برای اغلب منتقدان حاضر در جشنواره، عجیب و غریب و غیرمنتظره بود. توجه بیاندازه به فیلمی ضعیف و سطحی مثل کامیون و اهدای جایزه بهترین فیلمنامه به آن و بیتوجهی به فیلمهای خوبی مثل امیر و شعله ور یا نادیده گرفتن بازیهای خوب میلاد کی مرام در امیر و هادی حجازیفر در لاتاری، برخی از مهمترین ایرادهایی است که میتوان به نحوه قضاوت و تصمیمگیری هیأت داوران این دوره جشنواره فیلم فجر گرفت.
ابراهیم حاتمی کیا مثل همیشه با حرفهای جنجال برانگیز و وابسته خواندن خود، توانست توجه رسانهها را به خود جلب کند. او تنها صدای معترض در مراسم خنثی و تشریفاتی اختتامیه فجر بود. حتی اگر با نوع اعتراض و لحن طلبکارانه حاتمیکیا مخالف باشیم حق نداریم با اعتراض او مخالفت کنیم. این حق حاتمی کیاست که بهسیاستهای جشنواره، وزارت ارشاد یا صدا و سیما یا هر نهاد دیگر معترض باشد و از آنها انتقاد کند همان طور که حق دیگران است که از فیلمهای حاتمی کیا و وابستگی او به نظام و رانتهای دولتی که استفاده میکند انتقاد کنند. انتقاد سینماگران برنده از رویکردها و سیاستهای سینمایی و ضعفها و نواقص آن به هنگام دریافت جایزه، سنتی معمول و متعارف در جشنوارهها و مراسم سینمایی دنیاست و باید از آن استقبال کرد.
اغلب از من سؤال میکنند که جشنواره فیلم فجر را در مقایسه با جشنوارههای جهانی چگونه میبینم و چه اشکالاتی دارد. جواب من به این سؤال این است که اصلاً نباید یک جشنواره محلی در حد و اندازه فیلم فجر را با جشنوارههای بزرگ مثل کن یا ونیز یا لندن، برلین یا لوکارنو مقایسه کرد. سیوشش سال از عمر جشنواره فیلم فجر میگذرد. به نظرم بعد از این همه سال، حرف زدن درباره نواقص و ضعفهای جشنواره فیلم فجر دیگر تکراری و کسالتآور است. اینکه چرا سینمای رسانهها از سینمای هنرمندان جداست. چرا مراسم فرش قرمز با رعایت استانداردهای آن در کار نیست. چرا جشنواره فیلم فجر، کاخ دائمی جشنواره ندارد. چرا فیلمها تنها یک بار برای منتقدان و اهالی رسانهها به نمایش درمیآید. چرا ویدئو تِکی در کار نیست و امکان تماشای فیلمها به صورت ویدئو یا آنلاین برای منتقدان وجود ندارد. اینها سؤالاتی تکراری است که غالباً در طول جشنواره مطرح میشود و برگزارکنندگان جشنواره باید پاسخگوی آن باشند.
جشنواره فیلم فجر، جشنوارهای است که رویکرد و تم مشخصی ندارد و در آن میتوان ملغمهای از فیلمها با گرایشهای فرمی رادیکال مثل امیر(نیما اقلیما) یا کمدی آبزورد و فلسفی سوءتفاهم (حمیدرضا معتمدی) یا فیلمی با مایههای اگزیستانسیالیستی مثل شعلهور(حمید نعمت الله) تا فیلمهای تریلر و اکشن و جنگی هالیوودی از نوع تیکن یا مدمکس مثل لاتاری(محمدحسین مهدویان) و به وقت شام(ابراهیم حاتمی کیا) را در کنار فیلمفارسیهای سبکی مثل خجالت نکش(رضا مقصودی) و تا حدی در کامیون(مازیار پرتوی) تماشا کرد. امسال تنوع موضوعی فیلمهای جشنواره قابل توجه بود. آن هم در سینمایی که عمده محصولات آن در ژانرهای ملودرامهای سبک خانوادگی، کمدیهای لوس بیمزه و فیلمهای بهظاهر اجتماعی که فاقد نگاه رئالیسم انتقادیاند خلاصه میشود. جنگ، همچنان یکی از ژانرهای مهم و اصلی سینمای ایران است که حالا با ظهور داعش در خاورمیانه و نقش مستشاری ایران در جنگِ سوریه، دامنه و تنوع وسیع تری یافته است. در میان فیلمهای جشنواره، ماهورا، تنگه ابوقریب، سرو زیر آب، بمب، کامیون، امپراطوری جهنم و به وقت شام، از فیلمهایی است که مستقیم یا غیرمستقیم به جنگ یا تأثیر جنگ بر زندگی اجتماعی مردم پرداختهاند. علاوه بر جنگ، تجاوز و خشونت جنسی و ترومای بعد از آن در فیلم جاده قدیم منیژه حکمت، پدوفیلیا یا آزار جنسی کودکان و پنهان کاری خانوادهها در فیلم اتاق تاریک روحالله حجازی، پوچی و ازخودبیگانگی آدمها در امیر و شعله ور، رابطه از هم گسیخته پدران و پسران در شعله ور، لاتاری و به وقت شام، تولید، توزیع و مصرف مشروبات الکلی در کار کثیف و تضییع حقوق زنان در عرق سرد سهیل بیرقی، تمها و موضوعهای نسبتاً تازهایاند که کمتر در سینمای ایران مطرح شدهاند.
یکی از جنبههای آزاردهنده اغلب فیلمهای ایرانی، نوع موسیقی این فیلم هاست. موسیقی در اغلب این فیلمها، هیچ نقش و کارکرد دراماتیک یا استتیک ندارد و تنها برای جلب گیشه و پر کردن صحنههای خالی و حفرههای داستانی فیلم یا ایجاد هیجان و تأثیرات ملودراماتیک و سانتیمانتال در فیلمها گنجانده میشود. در سالهای اخیر استفاده از تصنیفها و ترانههای پاپِ سبک و جوانپسند در فیلمها، به سنت غالبی در سینمای ایران تبدیل شده است. این گرایش تنها منحصر به تیتراژ آغاز یا پایان فیلم نمیشود بلکه ناگهان در میانه فیلم، سر و کله یک خواننده پیدا میشود که شروع به خواندن تصنیفی سوزناک و بیربط با موضوع و فضای فیلم میکند. استفاده از موسیقی اُپراتیک و کرال با حجم بالا نیز معضل دیگر فیلمهای ایرانی از حماسههای جنگی مثل ماهورا و سرو زیر آب گرفته تا فیلمهایی مثل شعلهور و کار کثیف است. معلوم نیست گرایش به تولید این نوع موسیقی با حجم بالا، خواسته سینماگران ایرانی است یا آهنگسازان فیلم آن را به فیلمسازان
تحمیل میکنند.
سایر اخبار این روزنامه
شیعه و سنی در جمهوری اسلامی در دشوارترین میدانها کنار یکدیگرند
سخنگوی دولت: رئیس جمهوری پیگیر پرونده مرگ سید امامی است
گردوخاک در اهواز 60 برابر حد مجاز
رئیس جمهوری مسئول اجرای قانون اساسی است
وداع دانشآموزان با پیک نوروزی پس از20 سال
شفاف سازی روی صندلی داغ
دیگر صفحهها
انتقاد از اجرای قانون اساسی؟!
تسلیت روحانی به پوتین درپی سقوط هواپیمای مسافربری روسی
لاوروف: امریکا دنبال تشکیل <شبه کشور> در شرق فرات است
رایزنی برجامی ظریف و موگرینی در کویت
فرونشست تدریجی گرد و خاک در شمال خوزستان
استقبال مؤسسه <ایران> از بررسی وضعیت مطبوعات در مجلس