کسی از پیروز سؤال نمی‌پرسد !

 [شهروند] «۴۸ ساعته به تهران خواهیم رسید.» این نخستین جملات مسعود رجوی خطاب به مزدورانش در شب عملیات بود؛ عملیاتی با عنوان «فروغ جاویدان» که در ساعت ۱۵:۳۰ روز ۳ مرداد سال 1367آغاز شد. آن هم زمانی که قطعنامه 598مبنی بر پایان جنگ بین ایران و عراق در تاریخ 29تیر، از سوی دو کشور امضا شده بود. درواقع صدّام، 6روز بعد از امضای آتش‌بس، قطعنامه را زیر پا گذاشت و به مرزهای جنوبی و حوالی خرمشهر حمله‌ور شد تا نیروهای دفاعی ایران در آن جبهه‌ها مستقر شوند و منافقین با هماهنگی و همکاری او بتوانند به‌راحتی از جبهه غرب وارد ایران شوند. براساس همین نقشه، منافقین، حمله خود را از جبهه غرب آغاز کردند و تا شهر اسلام‌آباد پیش آمدند. هرچند در نهایت، با آغاز عملیات «مرصاد» در پنجم مردادماه و با رمز «یا علی(ع)» با شکستی حقارت‌بار مواجه شدند. «مرصاد» واژه‌ای قرآنی و به معنی «کمینگاه» است؛ چنانچه خداوند در سوره مبارکه فجر (آیه 14) می‌فرماید: «إِنَّ رَبَّک لَبِالمِرصاد» (به یقین پروردگار تو در کمینگاه (ستمگران) در انتظار است!) در عملیات «مرصاد»، بیش از ۱۲۰ دستگاه تانک، ۴۰۰ دستگاه نفربر، ۲۴۰ قبضه خمپاره‌انداز ۶۰ و ۸۰ میلی‌متری و ۳۰ عراده توپ ۱۰۶ میلی‌متری دشمن منهدم شدند. همچنین بیش از ۲۰ تیپ مشترک منافقین و ارتش عراق متلاشی شد و تعداد کشته و زخمی‌های دشمن از مرز 4هزار و ۸۰۰ تن گذشت. آنچه در ادامه می‌خوانید روایت‌هایی است درباره این عملیات و نقش شهیدعلی صیاد شیرازی در آن، برگرفته از کتاب «سفر به روزهای جنگ» (خاطرات امیرسرتیپ سیدحسام هاشمی)، همچنین گزارش‌های خبرگزاری ایرنا، تسنیم، باشگاه خبرنگاران جوان و سایت تاریخ شفاهی جنگ.

  جمله معروف هیتلر از زبان رجوی!
ابراهیم خدابنده، از اعضای پیشین مجاهدین خلق
در ۱۹ دی ۱۳۶۱ من در لندن بودم که خبر رسید مسعود رجوی با طارق عزیز (معاون اول نخست‌وزیر عراق در آن زمان)، در پاریس دیدار داشته است. خیلی‌ها مثل من بهت‌زده شده بودند و باورشان نمی‌شد! بعد از آن ارتباط با عراق حالت علنی‌تری به‌خود گرفت. سازمان در بغداد، دفتر و رادیو داشت و عملیات می‌کرد تااینکه مسعود رجوی در سال ۱۳۶۵ عازم عراق شد. مسئله این بود که سرنگون کردن جمهوری اسلامی شکست ‌خورده و ایجاد ناامنی و آشوب هم به جایی نرسیده بود، لذا وارد شدن مستقیم در جنگ ایران و عراق در دستور کار قرار گرفت. بنی‌صدر به مسعود رجوی گفته بود که گیرم بتوانی با این استراتژی، حاکمیت ایران را به‌عهده بگیرد؛ جواب این خیانت (همکاری با صدام) را چگونه به مردم ایران خواهی داد؟! مسعود رجوی در پاسخ گفته بود: «کسی از پیروز سؤال نمی‌پرسد.» این جمله معروف هیتلر است. رجوی در ادامه گفته بود: «کسی هم که شکست می‌خورد، لازم نیست بماند تا به سؤالات پاسخ بدهد.»
 



این چه جور دشمنی است؟!
روایت شهید صیاد شیرازی
یک دفعه ساعت ۸:۳۰ شب از ستاد کل به من زنگ زدند و گفتند: «دشمن از سرپل ذهاب، گردنه پاتاق با سرعت ‌به جلو می‌آید. همین جوری سرش را انداخته پایین، می‌آید.» من گفتم: «کدام دشمن!؟ اگر تنها از یک محور می‌آید، پس چه جور دشمنی است!؟» گفتند: «نمی‌دانیم. همینطور آمده، الان هم کرند را هم گرفتند.» چون بعد از پاتاق، می‌شود کرند، بعد از کرند، می‌شود اسلام‌آباد غرب و سپس می‌آیند به کرمانشاه. گفتم: «این چه جور دشمنی است؟» گفتند: «ما هیچی نمی‌دانیم.» آخر گفتم فقط به هواپیما بگویید که ساعت ۱۰:۳۰ شب آماده بشود ما با هواپیما برویم به کرمانشاه. طاق‌بستان محل قرارگاه بود. مجبور شدیم پیاده شویم، ماشین گرفتیم، رفتیم تا رسیدیم، تا ساعت ۱:۳۰ بامداد ما دنبال این بودیم این دشمنی که دارد می‌آید، کیست؟ ساعت ۱:۳۰ بامداد یک پاسداری آمد، گفت: «من اسلام‌‌آباد بودم، دیدم منافقین آمدند، ریختند توی شهر!» تازه فهمیدم منافقین هستند.»
 
تشخیص زودهنگام مقام معظم رهبری
روایت سردار شهید نورعلی شوشتری
مرا صدا کردند که تلفن فوری دارید. بعد گفتند: «دشمن به اسلام‎آباد رسیده.» متعجب شدم، گفتم: «شما یک ربع پیش به من گفتید دشمن به کرند رسیده، چطور ۱۰۰ کیلومتر راه را در عرض این مدت کوتاه پیشروی کردند و به اسلام‎آباد رسیدند؟! گزارش‌ها اشتباه به‌نظر می‎رسد.» همزمان سردار نائینی از سپاه چهارم و بچه‌های قرارگاه نجف هم تماس گرفت و همان حرف‌ها را زدند... مقام معظم رهبری در آن زمان رئیس‌جمهوری بودند و در منطقه جنوب حضور داشتند... رفتم خدمت مقام معظم رهبری، عرض کردم: «تلفن از غرب بود، بچه‌ها می‌گویند دشمن در حال پیشروی است، ولی گزارشات متناقض است، نمی‎توانیم به درستی تجزیه‌و‎تحلیل کنیم.» ایشان (مقام معظم رهبری) در جواب گفتند: «من فکر می‎کنم که منافقین هستند، شما بروید و مطمئن شوید.» من رفتم و گزارشات را گرفتم، برگشتم خدمت آقا و گفتم بله، منافقین هستند. نکته قابل توجه این بود که مقام معظم رهبری در همان روز اول و ساعات اولیه تهاجم منافقین، متوجه شدند که هدف آنها که تهران است؛ درحالی‌که ما پس از انجام عملیات و با به‌دست آوردن مدارکی از دشمن پی بردیم که هدف اصلی آنها از این عملیات، تهران بود.
 
چرا منافقین از جبهه غرب حمله کردند؟
رجب بنائیان، فرمانده وقت گردان قمربنی‌هاشم
منافقان به‌دلیل نزدیکی به تهران، جبهه غرب و اسلام‌آباد را برای حمله انتخاب کردند و طبق برنامه‌ریزی به‌دنبال تصرف کرمانشاه و در اختیار گرفتن چهار استان همجوار و قطع ارتباط جمهوری اسلامی ایران با این چهار استان بودند که درصورت تصرف کرمانشاه، آینده عملیات به‌گونه دیگر رقم می‌خورد. جمیع کارشناسان دفاعی و به‌خصوص رزمندگان حاضر در نبرد چهارزبر (تنگه‌ای که منافقین در آن زمینگیر شدند) معتقدند درصورت عبور منافقین از تنگه چهارزبر و تصرف کرمانشاه، ممکن بود تلفات سنگین متوجه کشور شود.
 
حرکت به سمت غرب
روایت قاسم تبریزی، کارشناس تاریخ معاصر
مسعود رجوی طی سه روز جلسات و فراخوان منافقین، اعلام کرد مردم منتظر ما هستند و به همین جهت باید به سمت تهران حرکت کنیم و به‌زودی در میدان آزادی به مجاهدین ملحق خواهیم شد... (نیروهای آنها) بین چهار تا پنج هزار نفر تخمین زده می‌شد. آنها به سمت سرپل ذهاب حرکت کردند تا به خیال خود پیروزمندانه وارد کرمانشاه شوند. چون ایران، قطعنامه را پذیرفته بود کسی باور نمی‌کرد حمله دیگری آغاز شود اما در همان هنگام به نیروهای ایرانی در جنوب اعلام شد که منافقین با پشتیبانی ارتش بعث عراق به ایران حمله کرده‌اند. وقتی این خبر پخش شد نیروهای رزمنده از جنوب و غرب به طرف کرمانشاه حرکت کردند. از تهران هم بسیجیان و مردم عادی به سمت این شهر حرکت کردند و جمعیت به حدی زیاد بود که ساماندهی مردم مشکل‌ساز شد.
 
چرا پیشروی منافقین کُند شد؟
روایت امیر سرتیپ سیدحسام هاشمی، از دوستان و همرزم شهید صیاد شیرازی
مردم شهر (اسلام‌آباد) که با جنگی نابرابر و از طرفی، با بی‌رحمی و قساوت منافقین مواجه می‌شوند، از شهر بیرون می‌روند و به‌سوی کرمانشاه حرکت می‌کنند. کوچ همزمان و یکباره مردم، ترافیک سنگین و تصورناپذیری از انواع وسایل سواری، باری، تراکتور، گاری و ... در جاده اسلام‌آباد به کرمانشاه ایجاد می‌کند. نیروهای منافقین که بعد از غروب، پشت این ترافیک مانده بودند، سعی می‌کنند با تیراندازی و تهدید، مردم را از جاده خارج کنند. جاده اسلام‌آباد به کرمانشاه، به‌خصوص بین گردنه حسن‌آباد تا تنگه چهارزبر، از دشتی می‌گذرد که در هر دو طرفش زمین‌های کشاورزی است. بنابراین، آن شب با وجود زمین‌های مزروعی، راهی برای خروج خودروها وجود نداشت... نرسیده به گردنه چهارزبر، تصادفی هم بین چند خودرو رخ می‌دهد و راه به‌کلی مسدود می‌شود. تلاش منافقین برای باز کردن راه، آن هم با تهدید، به نتیجه نمی‌رسد و فرصت زیادی به‌وجود می‌آید تا نیروهای سپاه و بسیج مردمی، پیش از طلوع آفتاب، خط پدافندی مناسبی را در گردنه چهارزبر و ارتفاعات اطراف آن
 به‌وجود آورند.
 
شتاب خودجوش شهید صیاد شیرازی برای نبرد
روایت امیر نجاتعلی صادقی‌گویا، از دوستان و همرزمان شهیدصیاد شیرازی
آن زمان شهیدصیاد شیرازی، نماینده امام خمینی (ره) در شورای‌عالی دفاع بود و هیچ مسئولیت مستقیمی در جبهه و میدان نبرد نداشت. امیر دریابان شمخانی از سوی ستاد کل به شهیدصیاد شیرازی ماموریت می‌دهد تا غائله به پا شده از سوی منافقین در غرب کشور را بخواباند. با توجه به مشورت‎‌هایی که صورت گرفته بود و سابقه درخشانی که شهیدصیاد از خود در دفاع‌مقدس به یادگار گذاشته بود و با عنایت به اینکه او در میان اکثر مردم کشور چهره‌ای شناخته شده و قابل اطمینان قلمداد می‌شد، به‌عنوان گزینه اول مهار عملیات منافقین در غرب کشور انتخاب شد. به محض اطلاع از این ماموریت، شهیدصیاد بلافاصله سوار بر هلی‌کوپتر‌های شناسایی هوانیروز می‌شود و شناسایی‌های مقدماتی را انجام می‌دهد و به همراه تیمی زبُده و متبحر، نقشه تار و مار کردن منافقین را طراحی می‌کند. شهیدصیاد شیرازی هلی‌کوپتر‌های جنگی هوانیروز، نیروی هوایی، نیروی زمینی و همچنین برخی از نیرو‌های سپاه را هماهنگ می‌کند و با اجرای عملیاتی برق‌آسا، طومار منافقین را در هم می‌پیچد. ترور شهیدصیاد شیرازی، انتقام بزدلانه تروریست‌های منافق از این شهید بزرگوار بود، چراکه شهیدصیاد در جریان عملیات مرصاد، داغ بزرگی را بر دل منافقین گذاشته و رؤیای آنها را نقش بر آب کرده بود.
 
جهنمی که برای‌شان فراهم کردیم...
روایت شهیدعلی صیاد شیرازی
همه را آماده و مهیا برای توجیه دیدم. پس از توجیه خلبانان تأکید کردم وضعیت خیلی اضطراری است. هلی‌کوپترهای کُبری باید آماده باشند. ابتدا خودم با یک هلی‌کوپتر 214برای شناسایی دقیق و هماهنگی به سمت مواضع حرکت کردم و به این ترتیب نخستین عملیات را علیه نیروهای مهاجم و منافق آغاز کردیم. صبح روز پنج مرداد عملیات با رمز یا علی(ع) آغاز شد. در تنگه چهارزبر، چنان جهنمی برای یاران صدام برپا شد که زمانی برای پشیمانی نمانده بود. جاده به‌زودی انباشته از ادوات سوخته شد. همزمان با عملیات هوانیروز، علاوه بر گروه‌های مردمی، تعدادی از لشکرهای سپاه که از جنوب به غرب آمده بودند، وارد عملیات شدند. راه از هر سو به روی بازماندگان کاروان بسته شده بود و آنان به سختی می‌توانستند به عقب برگردند. بعضی از آنها به روستاها پناه بردند و بعضی‌هایشان با خوردن قرص سیانور به زندگی خود خاتمه دادند. عملیات که تمام شد در جاده کرمانشاه - اسلام‌آبادغرب، هزاران کشته از آنان به جا مانده بود؛ اجساد پسران و دخترانی که با ملت خود بسیار ناجوانمردانه رفتار کرده بودند. کسانی که روز تنهایی میهن، به یاری اردوی خصم شتافته بودند.